امیرالمومنین علی(ع) میفرمایند: همانا آغاز پدید آمدن فتنهها (فرقهها) هوا پرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است.[1] اگر کسی در تاریخ فرقهها مطالعه کند میبیند که معمولا فرقهسازیها با همپیمان شدن و برنامه ریزی عدهای منافق که به خاطر هوا و هوسهای خود نمیخواستند در کنار بقیه مسلمین و زیر پرچم اسلام باشند، شروع میشد. مهمترین و قدیمیترین این پیمانهای منافقانه مواردی بود که در صدر اسلام بوجود آمد و سرلوحهای شد برای فتنهها و فرقهسازیهای بعدی. بعد از اعلام عمومی ولایت علی(ع) در غدیرخم، عدهای از منافقین که نمیتوانستند استمرار رسالت را در ولایت علی(ع) تحمل کنند، برای پیمان شکنی و غصب خلافت هم قسم شدند. این عده که نقشه ترور رسولالله(ص) را نتوانستند عملی کنند به ناچار به پیمان شکنی روی آوردند و برای گمراه نمودن مسلمین به سند سازی ودروغ پراکنی روی آوردند. در این مقاله به یکی از کارهای منافقانه این گروه یعنی نوشتن صحیفه اشاره میشود.
پشت پرده صحیفه
امویان و کسانی که از ترس کشتهشدن مسلمان شده به همراه منافقانی که با ولایت امیرالمومنین علی(ع) موافق نبودند در تهیه متن این صحیفه شریک بودند مانند: ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابیوقاص و ابو عبیده الجراح و معاویه بن ابیسفیان و عمرو بن عاص و سعید بن عاص و ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه و اوس بن حدثان و ابوهریره و ابوطلحه انصاری و سالم غلام خذیفه از جمله کسانی بودند که در این طرح شرکت داشتند. ایشان ابتدای جلسه پیمان بستند که حکومت را غصب کنند و نگذارند تا خلافت به علی(ع) برسد. به همین دلیل در این جلسه، چهار نفر (ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سالم بن حبیبه) به ترتیب برای رسیدن به مقام رهبری مسلمانان مورد تأیید واقع شدند!! سپس بعد از مشورت با یکدیگر و اتفاق نظر، متنی را به دست خط سعید بن عاص نوشته و به امانت دار خود یعنی ابوعبیده جراح سپردند،[2] او نیز این متن را به عنوان پیماننامه در کعبه پنهان نمود.
با توجه به تاریخ 25 ساله خانه نشینی امیرالمومنین(ع) از سقیفه تا جنگ صفین، نقش این افراد را به عنوان عناصر اصلی در مخالفت با آن حضرت میتوان آشکار دید.
متن صحیفه
بسم الله الرحمن الرحیم
این مطلب چیزی است که تمام مهاجرین و انصار (که خداوند در کتابش ایشان را از زبان پیامبرش مدح نمودهاست) از اصحاب محمد(ص) فرستاده خداوند بر آن اتفاق نظر دارند. ایشان بعد از تلاش کردن در نظرات و همفکری نمودن با هم به این اتفاق نظر دست یافتند و این صحیفه را نوشتند؛ چرا که نیت ما بر این کار توجه به اسلام و مسلمین تا نهایت دوران و باقی روزگاران بود تا اینکه مسلمانان بعدی به ایشان اقتداء کنند.
اما بعد، خداوند به منت و کرم خویش محمد(ص) را به سوی تمام مردم فرستاد برای دینی که به آن رضایت داده بود و پیامبر(ص) آن دین را بیان نمود و اوامر الهی را ابلاغ کرد و برای ما برپا نمودن تمام آن اوامر را واجب نمود تا اینکه دین را کامل کرد و فرائض را واجب نمود و سنتها را محکم نمود. در این حال خداوند او را با احترام قبض روح نمود، در حالی که هیچ کسی را برای جانشینی خود انتخاب نکرده بود! بلکه اختیار آن را به مسلمانان وانهاد تا برای خود پیشوائی که به نظر او اطمینان دارند، برگزینند.
رسول خدا(ص) الگوئی نیکو برای مسلمانان است، خداوند فرمودهاست: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ[3] رسول خدا(ص) کسی را به عنوان جانشین خویش معرفی نکرد تا اینکه مبادا حکومت بطور ارث در یک خانواده استمرار یابد و به باقی مسلمین نرسد و همچنین قدرتی برای اغنیاء انباشته نشود و اینکه جانشین نگوید این امر (خلافت) تا روز قیامت در فرزندان اوست. پس آنچه بر مسلمانان واجب است این است که بعد از در گذشت خلیفهای از خلفاء، صاحبان رأی و مصلحت اندیشان جمع شوند و مشورت کنند تا کسی را که مستحق خلافت میدانند، ولی امر قرار دهند و او را صاحب اختیار امورشان قرار دهند؛ چرا که برای اهل تمام زمانها کسی از ایشان که صلاحیت خلافت را دارد، مخفی نیست.
پس اگر کسی از مردم ادعی کند که رسولالله(ص) شخصی را بطور مشخص برای مردم معین نمود و اسم و نسب او را یاد کردهاست، کلام باطلی را گفته و بر خلاف آنچه اصحاب محمد(ص) و جماعت مسلمین آن را میدانند، عمل نموده!
اگر کسی ادعی کند که خلافت وراثتی است و رسولالله(ص) ارث برده میشود، کلام محالی را گفته؛ زیرا رسول خدا(ص) فرمود: ما گروه انبیاء ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی میماند صدقه است.
اگر کسی ادعی کند که خلافت فقط در یک فرد معینی از مردم است و آن شخص خود اوست و برای دیگران چنین صلاحیتی نیست، به این عنوان که او بعد از نبوت جای دارد، دروغ گفته؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: اصحاب من مانند ستارگان هستند، به هر کدام از ایشان که اقتداء کنید هدایت میشوید.
اگر کسی ادعی کند که مستحق خلافت و امامت است، به دلیل اینکه با رسولالله(ص) نسبت فامیلی نزدیک دارد پس نتیجه بگیرد که خلافت مختص او و نسل اوست که به ارث میبرند و در هر زمانی خودشان را مستحق بدانند و صلاحیت دیگران را به خاطر نداشتن قرب به رسولالله(ص) رد کنند (این نیز کلام نادرستی است) و امامت به سبب قرابت به او و فرزندانش نمیرسد حتی از نظر نسب به پیامبر(ص) نزدیک باشد؛ چرا که خداوند میفرماید (و قول خداوند حاکم و دلیل برای همه است): إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ[4] و پیامبر(ص) فرمودند: عهد مسلمانان برابر است و کسانی که نزدیکترند به آن میرسند و تمامی مسلمانان یک دست هستند در برابر دیگران.
پس کسی که به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) اعتراف دارد پس باید همان فرمایشات را برپا دارد و انابه کند و به راه صحیح در آید و کسی که این عملکرد مسلمین را دوست ندارد، مخالفت با حقیقت و مخالفت با کتاب خدا نموده و از جماعت مسلمانان دوری نموده، پس باید او را به خاطر مصلحت امت اسلامی، بکشید! چرا که رسولالله(ص) فرمودند: کسی که به اجتماع مسلمانان ملحق نشود پس موجب تفرقه باشد، او را بکشید. پس باید آن فرد را کشت، هر که میخواهد باشد؛ چرا که اتحاد رحمت است و تفرقه عذاب، و امت من هرگز بر گمراهی اجتماع نمیکنند و تمامی مسلمانان یک دست هستند در برابر دیگران. کسی از جماعت مسلمانان جز تفرقه افکن و دشمن، خارج نمیشود. پس خدا و پیامبر(ص) خونش را مباح نموده و کشتنش را حلال کردند.
سعید بن العاص این صحیفه را از سوی کسانی که اسم و گواهی ایشان در آخر آن درج شده، در تاریخ محرم سال دهم هجرت، نوشت.[5]
مطالب طراحی شده در این صحیفه
با تدبر در این صحیفه به نکات و مطالب طراحی شده توسط صاحبان آن پی میبریم که بطور کلی مخالفت خود را با ولایت و امامت امیرالمومنین علی(ع) اعلام کردهاند:
1. ادعی اتفاق نظر تمام اصحاب بر مفاد این صحیفه است.
2. افراد پشت پرده این صحیفه با اتحاد و همفکری به نوشتن چنین پیمان نامهای اقدام کردهاند.
3. ادعای این همفکران برای دلسوزی نسبت به اسلام و مسلمین و برای اینکه مسلمانان دوارن دیگر به ایشان اقتداء کنند.
4.ادعای اینکه پیامبر(ص) کسی را به عنوان جانشین منصوب نکرد.
5. ادعای اینکه پیامبر(ص) انتخاب امام و رهبر را بر عهده مسلمین گذاشتند.
6. سه دلیل برای اینکه پیامبر(ص) کسی را به عنوان خلیفه اعلام نکرد:
الف. استمرار نیافتن حکومت در یک خانواده بطور ارث.
ب. قدرت نیافتن اغنیاء از امکانات ویژه.
ج. ادعی نکردن جانشین برای نسل خودش.
7. راهکار پیشنهاد شده صاحبان صحیفه بر تعیین امام: صاحبان رأی و مصلحت اندیشان باید امام و جانشین پیامبر(ص) را تعیین کنند.
8. نتیجه گیری اول صاحبان صحیفه: باطل و مخالف خواندن ادعای کسانی که تعیین امام را از سوی پیامبر(ص) میدانند، با صحابه و جماعت مسلمین.
9. نتیجه گیری دوم صاحبان صحیفه: باطل دانستن جانشینی پیامبر(ص) بطور ارث و بلکه بطلان ارث گذاشتن پیامبر(ص) به سبب حدیث جعلی: نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه.
10. نتیجه گیری سوم صاحبان صحیفه: باطل خواندن ادعای کسی که فقط خودش را مستحق خلافت میداند، به دلیل روایت جعلی اصحابی کالنجوم....
11. نتیجه گیری چهارم صاحبان صحیفه: باطل دانستن استحقاق امامت به دلیل قرابت به پیامبر(ص) برای شخصی معین و نسل او از طریق ارث.
12. تمسک صاحبان صحیفه به آیه (اِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ) و حدیث پیامبر(ص) (عهد مسلمانان برابر است و کسانی که نزدیکترند به آن میرسند و تمامی مسلمانان یک دست هستند در برابر دیگران ) برای محکوم کردن استدلال بر امامت بواسطه قرابت به رسولالله(ص).
13. فتوای صاحبان صحیفه به وجوب قتل مخالفین با مفاد این صحیفه و اسناد آن به دستور پیامبر(ع) و مخالف بودن با کتاب خدا و جماعت مسلمین.
رد مفاد صحیفه
در رد این صحیفه و پیمان نامه سیاسی منافقین، واقعه غدیرخم کافی است؛ زیرا این عملکرد منافقانه بازتاب شتاب زده منافقین در برابر واقعه غدیر است. این گروه با توسل به دروغ مطالبی را به پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت نسبت داد و منکر حقائق دینی و اعتقادی و تاریخی شدند. این عده افکار و نظریات خود را به عنوان نظرات تمام اصحاب عنوان نمودند، اما نمیدانستند که نمیتوان تاریخ را نادیده گرفت. به طور خلاصه طمع در خلافت و مخالفت با امامت امیرالمومنین(ع) موجب انکار حقیقت و دروغگوئی از سوی این منافقین در این صحیفه است. امیرالمومنین(ع) نیز حیله ایشان را گوشزد میکند. وقتی علی(ع) در مسجد در برابر غاصبین خلافت به روایات پیامبر(ص) که صحابه به چشم و گوش خود شنیده بودند تذکر داد، ابوبکر نیز روایتی جعل نمود که ادعا میکرد که خودش و پیروانش مانند عمر و ابوعبیده و سالم و معاذ بن جبل و عایشه و...آن را شنیدهاند.
امیرالمومنین علی(ع) در جواب این منافقین فرمود: خوب به پیمان نامه خود (مبنی بر اینکه بعد از محمد(ص) این خلافت را از ما اهلبیت بگیرید) که آن را در کعبه گذاشتید، وفاء کردید. در این موقع ابوبکر گفت: تو از کجا دانستی و چه کسی تو را به آن مطلع ساختهاست. امیرالمومنین (ع) نیز ابوذر و سلمان و زبیر و مقداد را شاهد گرفت بر اینکه پیامبر(ص) خبر صحیفه را به ایشان گفتهاست و ایشان نیز بر آن شهادت دادند.[6]
حسرت منافقین در لحظه مرگ
بعد از اتمام حجت و کفر ورزی این عدهاز منافقین، عاقبت در چنگال مرگ واقع میشوند وگریزی از آن ندارند. طبق نقل برخی تواریخ، ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح و سالم به عاقبت وحشتناک و جهنمی خود در لحظه مرگ واقف میشدند و رسول الله(ص) و امیرالومنین(ع) ایشان را به آتش بشارت میدادند و وقتی این جریان را با حسرت در هنگام مرگ نقل میکردند از سوی اطرافیان به هذیانگو و عقلپریده خطاب میشدند.[7] حتی عمر در آخر عمر خود از اینکه تصمیم و تعهد خود و یارانش را برغصب خلافت بازگو میکند، پشیمان و نادم است. اما یک سوأل مهم را باید در اینجا مطرح کرد که آیا اصحاب این صحیفه خودشان در دوران حکومت خویش به این صحیفه عمل کردند یا خیر؟