هر جنبش و انقلابی در دوران مبارزه همیشه یارانی از جان گذشته و باوفار درکنار خود میبیند و هرکس با هر عنوان و عقیده اگر در مبارزه شرکت دارد از پیروان و همراهان و اصحاب تلقی میشود ولی این حالت بعد از رسیدن به قدرت و تبدیل انقلاب به حکومت به ستیزه جویانی نابخشودنی تبدیل میشوند بنیالعباس گر چه در دوران انقلاب بر علیه بنیامیه با ایرانیان همپیمان شدند و در مبارزات شریک یکدیگر بودند؛ ولی این دوستی تا زمانی بود که بنیالعباس دید انحصاری به حکومت نداشت ولی بعد از به قدرت رسیدن بنیالعباس و تثبیت سلسله عباسی دیده میشود که شورشها در بسیاری از نقاط ایران مزاحم حکومت عباسی است و این تزاحم به حدی بود که حکومت تازه به دوران رسیده عباسی تاب و توان سازش با آنها را ندارد و به همین دلیل میبینیم این سلسله به حذف عناصر موثر و فرقی که تا دیروز پیرو آنها بودهاند میپردازد. فرقه خرمیه یکی از این آشوبهایی است که به دست بنیالعباس سرکوب شدند که اکنون به توضیح مختصری در مورد ایشان میپردازیم.
سرکرده فرقه خرمیه
بابک خرمی ایرانی است از زادگان روستای خرم از توابع اردبیل در ناحیه آذزبایجان[1]، مادرش به او از عبدالله نامی از مردان نبط، بطور فحشا حامله میشود بدون این که پدری برای خود بشناسد.[2] به همراه مادرش زندگی میکرده و بابک این گونه از دامن ناپاک زاده شده و در دامن او پرورش یافته پس میتوان بسیاری از عملکردهای ناشایست او را با همین زمینه توجیه کرد. برای فرار از فقر، به چوپانی پرداخت و در همان کوهستان با جاویدان (سهل) آشنا شد. او از بزرگان و سران آن منطقه بود و بابک مقداری از عمر خود را با او گذراند و در طول این زندگی برتر مورد پسند همسر جاویدان نیز واقع شد و در زمانی کوتاه پس از این جریانات جاویدان، در جنگی طایفهای کشته میشود. و همسر او اعلام میکند که جاویدان، بابک را جانشین خود نمود. و این اعلامیه مورد تایید اطرافیان واقع می شود.[3]
او نیز ادعی کرد که روح جاویدان در او داخل شده[4] و در این زمان بود که شخصی چون بابک چوپان به قدرت و اقتدار میرسد و با قتل و غارت شبانه کار خود را آغاز نمود و به رئیس دزدان قافله تبدیل شد و قطاع الطریق زمانه شدند در حالی که بیست هزار سواره در رکابش از او حمایت میکردند.[5]
مذهب بابک
عدهای او را از اسماعیلیه (باطنیه) میدانند[6] و به همین دلیل یکی از اسامی فرق اسماعیلیه (باطنیه) را بابکیه و یا خرمیه میدانند. زیرا این طائفه از اسماعیلیه، پیروی بابک خرمی بودند[7] عدهای او را از تابعین دین مزدک از مجوس میدانند[8] و در این زمینه او را شاگرد جاویدان بن سهل میدانند.[9] عدهای ایشان را از اتباع ابومسلم خراسانی میدانند یعنی از اتباع کسانی که بنیالعباس را به قدرت رساندند.[10] این مطلب در وجه تسمیه بابک به خرمی نیز میآید عدهای او را به این دلیل خرمی میگویند چون مردم را به مقاله خرمیه – آزادی مطلق – که از اتباع مزدک مجوسی بوده فرا میخوانده[11] وعدهای او را از باطنیه شمردهاند و خرمی را منسوب به زادگاهش میدانند.[12] به هر حال هر یک از این تاریخ نویسان اعتقاد یا عملکردی از او را شاهد مذهب او قرار دادهاند.
اعتقادات و ادعاهای بابک خرمی
1. از قائلین به تناسخ است. زیرا ادعا کرد که روح جاویدان به او منتقل شد.[13]
2. تمام محرمات را حلال شمرد.[14] البته چون بابک زعیم آشوبگران بوده، بیشتر به اعمال و کردار او نظر میشود تا به اعتقادات او، اما همین دو بند از اعتقادات او، دین و مذهب او را به ما میشناساند.
بسیاری از عقاید بابک را باید از فرقه او جستجو کرد زیرا یک فرقه بر مبنای عقاید رهبران خویش شکل میگیرد.
اعتقادات خرمیه (بابکیه)
1. هرحرامی را حلال میشمرند.
2. مردم را در اموال و زنان مشترک میدانند.
3. به الوهیت بابک خرمی معتقدند.
4. برای خود در زمان جاهلیت پادشاهی به نام شیروین (شروین) داشته و او را از تمام انبیا خدا برتر میپندارند.
5. بر اموات خود به نام شیروین، پادشاه افسانهای خود نوحه سرایی میکنند.[15]
6. قائل به نبوت شروین و افضلیت او بودهاند.[16]
7. منکر خالق و معاد و نبوت هستند.[17]
8. صید را از بهترین مباحات میدانند و به همین دلیل گفته اگر کسی زنی را به دام بیندازد مباح است.[18]
9. قائلین به تناسخ ارواح حتی از حیوان به غیر آن بودند.[19]
10. منکر خاتمیت پیامبر اسلام (ص) هستند و ارسال رسولان را بیپایان میدانند.[20]
کارنامه بابک و بابکیه
بیشتر اعمال بابک خرمی و اتباعش در فساد و قتل و غارت و فحشا بوده و بدلیل این آزادی مفرطانه به ایشان خرمیه میگفتند. زیرا از بند هر قانونی آزاد بودند همانطور که از اعتقادات ایشان بدست میآید.[21] به بعضی از اعمال این گروه و رهبرش اشاره میکنیم:
1- بابک کار خود را با قتل عام شبانه شروع نموده و به جانشینی از جاویدان سامان داد.[22]
2- بابک و اتباعش در مدت نزدیک به 22 سال آشوبگر منطقه بودند و قلعه و حصون بسیاری از شهرها و روستاها را خراب کرد و با سپاهیان خلفای بنیالعباس چون مامون و معتصم مستقیماً وارد جنگ میشد. و آنها را شکست داده و بسیاری از سران ایشان را کشت.[23]
3- اگر نزد کسی دختر یا خواهری مورد پسندشان بود، ایشان آن را طلب میکردند باید به آنها اهدا میشد و در صورت امتناع او را کشته و به خواسته خود میرسیدند.[24]
4- با مادر و خواهر و دختر خویش روابط زناشویی برقرار میکردند.[25]
5- شبی یا شبهایی از سال را به پایکوبی و عیش و نوش مشغولند و در پایان هر مردی با زنی که در کنارش میباشد. در همان مکان به فحشا میپردازد.[26]
6- این فرقه در طول قدرت بیست ساله خود بیش از 80 هزار یا بیش از 150 هزار نفر را کشت.[27]
7- بیش از 7 هزار زن مسلمان را به بردگی برده بودند.[28]
اظهار نظر مورخین در مورد فرقه بابکیه
با این اعتقادات و عملکرد هر خوانندهای پی میبرد که این فرقه اصلا، جز فرق اسلامی نیست بطوریکه علمای اهل سنت نیز بر این باورند که خرمیه فرقهای ساختگی و کسی آن را در زمره مسلمین قرار نداده[29] و عدهای منصفانه این گروه را از منشعبات مجوس میدانند.[30] و گفتهاند بابک بر مذهب مزدک مجوسی بوده،[31] پس چگونه میتوان این فرقه را یکی از فرق منشعبه از شیعه بدانیم در حالی که اینان به هیچ یک از اصول و فروع شیعه پایبند نبودند. آیا چون بعضی از ایرانیان محب اهل بیت (ع) بوده باید به ایشان چنین برچسبی زد. پس به چه عنوان بسیاری از صاحبان تاریخ و عقیده این فرقه مجوسیه را یکی از فرق شیعه، شرتر از فتنه دجال میدانند[32] و در کوبیدن امامیه استفاده می کنند و آیا به همین استظهارات فاسده نیست که دائماً شیعه را مجوسی معرفی میکنند. آیا هنوز درک چنین مطلبی که ملیت غیر از عقیده است هضم نشده است و یا قلم به دستانی مزدور باید به وظیفه مزد به قلم بودن خویش پایبند باشند تا نام شیعه همیشه در تاریخ تاریک بماند و البته موفقیت این نویسندگان و کارایی چنین برخوردی را امروز نیز باید مورد توجه قرار داد که آیا اسلام بطور کلی و شیعه امامیه بالخصوص در جهان آن گونه که بوده و هست معرفی میشود یا خیر.
منشا خرمیه
عدهای فرقه خرمیه را از شعبات فرقه مزدکیه که قبل از سلام در ایران ظاهر میدانند. عدهای این فرقه را منشعب از فرقه جناحیه میدانند زیرا بعضی از عقایدی را که به جناحیه (پیروان عبدالله بن معاویه بن جعفر از فرق منشعبه از هاشمیه) نسبت میدهند به خرمیه نیز منسوب میکنند.[33] عدهای خرمیه را از فرق اسماعیلیه (باطنیه) میدانند و عدهای این فرقه را ناشی از فرقه عباسیه (راوندیه) میدانند.[34] و نیز از این فرقه جز اعتقاد کفر آمیز و عمل غیر اسلامی چیز دیگری مشاهده نمیشود و شاید به همین دلیل عدهای این گروه را جز غلات شمردهاند. قابل ذکر است که برخی نیز فرقه ضاله منصوریه و قرامطه و فاطمیه... را از خرمیه میدانند.[35] زیرا از بین اعتقادات اصلی این فرق مانند قول به تناسخ و انکار و واجبات و محرمات و... تباین اساسی نیست. در حالی که این فرق قبل از سال 201 وارد عرصه شدند و بابک خرمی در سال 201 به اقتدار میرسد پس در بدو نظر بهتر است بگوییم که خرمیه از این فرق متاثر است نه بالعکس. اما همان طور که گفتیم خرمیه اولیه مسلکی است که زمان مزدک در ایران به وجود آمد و مکتب مزدک نیز خرمیه خوانده میشد.[36] و همین اعتقادات را داشته لذا عدهای خرمیه بابک را از منشعبات مزدکیه دانستند و در واقع تمام مکاتب غلو و منصوریه و راوندیه و خرمیه و جناحیه و فاطمیه و برخی فرق اسماعیلیه مانند قرامطه کاملاً تحت تأثیر آرا و افکار مزدک بودهاند و در واقع این فرق احیاگران مکتب مزدک مجوسیان میباشند. و فرق عمئه این گروهها با هم در مدت غارتگری ایشان در بین مسلمین است. در هر حال خرمیه بابک متأثر آرا و افکار مزدک یعنی خرمیه اولی است و بعد از قتل ابومسلم خراسانی در سال 136 عدهای از خرمیه مزدکی به سرکردگی شخصیتی نیشابوری به نام بسنفاد به خونخواهی ابومسلم قیام کردند و با لشگری عظیم به جنگ لشگر منصور دوانقی رفتند ولی شکست خوردند.[37] به این ترتیب خرمیه بابک هم از مزدک متاثر است و هم از ابومسلم فرقهای ایرانی و متاثر از ایرانیان.
ظهور بابک خرمی و غروب آن
همانطور که گفته شد بابک با جانشینی جاویدان به قدرت رسید ولی برای این حادثه بخصوصه، ذکر تاریخ نشده و احتمال دارد این ظهور در همان زمانی باشد که مامون خلیفه عباسی ولایتهدی خویش را به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) تحمیل کرد یعنی در سال 201 هجری قمری زیرا این دو مطلب از حوادث مهم این سال شمرده شده[38] و از طرفی بابک در سال 223 کشته شده و حدود 22 سال تک تاز آشوبگری در منطقه آذربایجان و مناطق اطراف بوده بطوریکه پیداست این فرقه خارج از کنترل بنیالعباس بوده و در این مدت لشگرهای بنیالعباس را نیز شکست میدادند. تا این که با پیگیری شخص خلیفه وقت عباسی در سال 203 معروف به افشین با سپاه بسیار بابک را شکست داده و او را پس از متواری کردن اسیر مینماید و پس از 22 سال حکومت بنیالعباس را آسوده خاطر میکنند. بطوریکه بعد از اسارت بابک خرمی و برادرش اسحاق معتصم جشن باشکوهی را در سامرا پایتخت حکومت عباسی برگذار میکند و مردم نیز از خبر اسارت بابک تکبیر گویان به سرور پرداختند. وقتی افشین این قطاع الطریق را به سامرا میآورد هارون بن معتصم و رجال بنیالعباس در منطقه قاطول در 5 فرسخی با دو صف از لشگر که تا سامرا پیوسته بود به استقبال این فاتح پیروز رفته و به او نشانهای افتخار هدیه دادند و بر سرش تاج کرامت نهادند.[39] و این گونه اسطورهای برای بنیالعباس و مردم شد.
استقبالی فرمایشی و مرگی مغرورانه
پس از اسارت این جرثومه فساد فوراً برای اعدام به پایتخت منتقل میشود و با تشریفات مخصوصی او و برادرش اسحاق بن ابراهیم استقبال می شود، مرکب بابک فیل هندی و برادرش ناقهای عظیم، بر سر بابک کلاهی از پوست سمور و قبائی از دیباج گذاشتند[40] و معتصم با این عمل میخواهد عظمت کار خویش را نشان دهد. در حالی که فقط او یک آشوبگر را سرکوب کرده. این دو و مازیار رئیس فرقه محمره (خرمیه) در طبرستان را در یک روز اعدام میکنند. اولاً دست و پای او را قطع میکنند و بعد سر از تنش بریده و جسدش را به دار آویخته و بعد به آتش میافکند. و این گونه از تمامی وجودش خلاص میشوند. گفته شده که این دو برادر هنگام تعذیب و شکنجه برای مرگ ناله و فریاد و جزعی نداشتند. و بابک برای نمایان نشدن چهره زردش بخاطر خونریزی زیاد، صورتش را به خون آغشته کرد تا زردی چهرهاش را تفسیر به ترس از مرگ نکنند.
بیوفایی بنیالعباس و انحصار طلبی ایشان
بنیالعباس با کمک ایرانیان به خصوص ابومسلم خراسانی حکومت را بدست گرفتند. ولی پس از مدتی به حذف فیزیکی او دست زدند با این که او را صاحب الدولة العباسیه مینامند سپس به جنگ خونخواهان ابومسلم رفته و آنها را سرکوب کردند مانند راوندیه و بسنفاد و یارانش سپس به حذف اعتقادات و مکاتب ابومسلمی پرداختند. که از جمله آنها بابک در آذربایجان و مازیار در طبرستان بود... و حتی به اسطوره تاریخ حکومت بنیالعباس نیز رحم نکردند. و افشین را که تاجی از عزت بر سرش گذاشته بودند، به محض اینکه اعلام کرد که عقیدهاش با خرمیه است در کنار بابک اعدام نمودند.[41] و این شیوه بنیالعباس بوده که با دوستانش این گونه رفتار مینمود و از اینجا است که روشن بینی و پایمردی و استقامت و مبارزات اهل بیت (ع) و تشیع در برابر چنین حکومت جائری، که خود امثال ابومسلم و بابک را میآفریند و بعد از نتیجه مطلوب به حذف آنان میپردازد، پی برد و گر چه در آن دوران مظلومیت بر تشیع نمایان بود و همراه امامانشان در تبعید و غربت و زندان و شکنجه بسر میبردند و تا پای جان میایستادند. اما امروز با شکوه و قدرت به راه خود ادامه میدهد، در حالی که قرنها از انقراض حکومت بنیالعباس میگذرد. و العاقبة للمتقین.