كلمات كليدي : اخلاق سکولار، سکولاریسم ، عصر روشنگری،فرهنگ مسیحی، دین، افلاطون، اثیفرون، سقراط،، حسن وقبح، اشاعره، رنسانس، شکّاکیت اخلاقی، کثرت گرایی اخ
سکولاریسم اخلاقی به عنوان یک مکتب سازمان یافته، همانند خود سکولاریسم سابقه زیادی ندارد، اما فرایند تاریخی واجتماعی سکولاریزه شدن اخلاق همانند سکولار شدن سایر عرصههای حیات بشری حداقل از عصر روشنگری[1] شروع شده است. این تحول به طور خاص منشأ غربی داشته ودر بستر تمدن و فرهنگ مسیحی رخ داده است. گرایش سکولاریستی در اخلاق سخنی جز این ندارد که اخلاق برای تحقق خود هیچ نیازی به دین نداشته وبه طور مستقل، هم معنیدار است و هم موجه.
شاید بتوان افلاطون را اولین کسی دانست که به صورت مکتوب در این مورد سخن گفته است. وی در محاوره مشهور اثیفرون از زبان سقراط میپرسد: «آیا چون خدا به چیزی امر کرده است آن چیز خوب است یا چون آن چیز خوب است خدا به آن امر کرده است؟»[2] این سؤال را میتوان سرآغاز مساله دینی بودن اخلاق یا سکولار بودن آن دانست.
در جهان اسلام موضوع ارتباط دین واخلاق تحت عنوان نظریه حسن وقبح الهی مطرح شده وانظار مختلفی را برانگیخته است. در میان متکلمین، اشاعره با اتخاذ رویکرد شرعی و الهی بودن حسن وقبح، اخلاق را مطلقاً وابسته به دین دانستهاند ودر مقابل، معتزله و شیعه مدعی ذاتی و عقلی بودن آن شدهاند.
در جهان غرب تا پیش از رنسانس، اغلب اندیشمندان و متفکران معتقد به وابستگی اخلاق به دین بودند و همواره سعی بر این بوده که احکام و ارزشهای اخلاقی از کتاب مقدس استخراج شود، پس از رنسانس و در پی کنار گذاشته شدن دین و آموزههای آن روحیه غیردینی؛ بلکه ضددینی بر همه عرصههای زندگی بشر غربی سایه افکند و موجبات کنار رفتن دین و جایگزینی علم تجربی و عقل ابزاری فراهم شد. گرایش به انسانمداری و اصالت دادن به خواستههای او محور تنظیم قوانین گردیده و لذتگرایی و سودپرستی اصل و اساس همه چیز شد. دین به حاشیه رفت و اخلاق نیز متناسب با رویکرد جدید، انسانی و دنیوی گردید. به عبارت دیگر سکولاریزه کردن امور در همه عرصهها نفوذ کرد و اخلاق نیز از این امر مستثنی نبود.
در تعریف اخلاق سکولار میتوان گفت گرایشی است مربوط به چگونگی صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آنها، مبتنی بر دیدگاه غیردینی، که مرجعیت دینی در امور اخلاقی را برنتافته و دخالت انحصاری و مطلق عقلِ خودبنیاد[3] و علم تجربی[4] را در تنظیم رفتارهای اخلاقی خواستار است و سعادت دنیوی و رفاه اجتماعی بشر، تنها غایت مطلوب آن است. از دیدگاه این مکتب آنچه برای انسان ارزش نهایی دارد همین زندگی دنیوی و رسیدن به سعادت در آن است. سعادت اخروی یا به طور کلی مورد انکار واقع میشود و یا آنکه از آن صرف نظر شده و بدان بیتوجهی میگردد. گویا یک سکولار با زبان بیزبانی میگوید آنچه برای من مهم است همین حیات دنیوی است که در دسترس من است و آنچه فهمیدن و پذیرفتنش نیازمند خضوع در مقابل چیزی غیر از خرد خودبسنده انسانی است ارزش اعتنا ندارد.
بنا بر اخلاقِ سکولار، وضع قواعد و دستورات اخلاقی برای آن است که راه ارضای هر چه بیشتر، برای بیشترین هوسها به انسانها آموزش داده شود. از نظر سکولاریستها نیازی به تحول اساسی در روحیات و نفسانیات انسان نیست؛ بلکه حفظ همین روحیات و رعایت مقتضیات نفس، هدف نهایی اخلاق است.
یکی از عناصر اصلی اخلاقِ سکولار، غیردینی بودن آن است. در اخلاقِ سکولار مرجعیت هر گونه متن یا شخص دینی، مردود اعلام شده و هیچ اصل مسلم و ثابت دینی، در تنظیم اخلاق پذیرفته نمیشود. در حقیقت اخلاق سکولاریستی بر عناصری از اخلاق طبیعت گرایانه محض که ارتباطی با دین وحیانی یا گرایشهای ماوراء طبیعی ندارد پیریزی شده است.[5]
در اخلاقِ سکولار آزادی کمترین قید را داراست و سعی میشود حداکثر آزادی برای افراد فراهم شود. تنها قیدی که به طور طبیعی باقی میماند عدم سلب آزادی دیگران است.
اخلاقِ سکولار با طرح فواید و لذّات افعال و کشف رابطه آنها به نحو عقلی و تجربی، اخلاق را عاری و فارغ از اندیشه خدا نموده، جرم را چیزی چون بیماری و مجرم را شخصی بیمار، مجازات را عملی تأدیبی و درمانی دانسته، و دیگر از بدی و خوبی فاعل، و پلیدی و پاکی فعل دم نمیزند.
به اعتقاد بسیاری از سکولارها، مسأله نیت و نقش آن در عمل اخلاقی چندان مهمّ نیست. این امر موجب میشود حقوق با اخلاق چندان تفاوتی نداشته و تنها در روش یا منشأ وضع و اعتبار با آن فرق نماید. در اخلاقِ سکولار به جز چند مکتب محدود ـ همانند مکتب وظیفهگرائی کانت ـ تکلیفی برای انسان اثبات نمیشود. آنچه که هست حقّ است. برخی در این زمینه گفتهاند:
«در جهان جدید سخن گفتن از "حقوق بشر" مطلوب میافتد؛ چرا که ما در دورانی زندگی میکنیم که انسانها بیش از آنکه طالب فهم و تشخیص تکالیف خود باشند، طالب درک و کشف حقوق خود هستند».[6]
اخلاق سکولار چون نسبی است، به شکّاکیت اخلاقی[7] یا پوچانگاری اخلاقی[8] و یا قراردادانگاری اخلاقی[9] منتهی میشود.
یکی از لوازم گرایش سکولاریستی در اخلاق کثرت گرایی اخلاقی است. کثرتگرایی اخلاقی اگرچه از لوازم غیرواقعگرایی است و سکولاریسم اعم از واقعگرایی و غیرواقعگرایی در اخلاق است، اما با توجه به آنکه اخلاق دینی دارای ثبات بوده و منافی با کثرتگرایی است، لاجرم آن را باید از خصوصیات اخلاق سکولار و یا حداقل از خصوصیات برخی از گرایشهای اخلاق سکولار برشمرد.