24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : اخلاق وضعيت، اباحي گري، جزئي گرايي، اصول اخلاقي، عمل گرايي اخلاقي
نویسنده : مهدي فصيحي رامندي
در پاسخ این پرسش که صواب - خطا، خیر- شر یا مطلوب- نامطلوب کدام است؟ اساساً دو رهیافت بدیل میتوان یافت: رهیافتی فرض میگیرد که صواب یا خطای هر فعلی یا فرایند عملی مبتنی بر نتایجش است؛ رهیافت دیگر فرض را براین میگذارد که صواب یا خطای اعمال ما مبتنی برتبعیت از اصول اخلاقی عام یا قواعد از پیش تعیین شده است. که در اصطلاح قاعده گروی نام گرفته است. نمونه بارز این رویکرد کانت است. رویکرد اول نیز در فلسفه اخلاق نتیجهگرایی نام دارد. وضعیت گرایی رویکردی در اخلاق هنجاری است که به هیچ کدام از دو دیدگاه پیش گفته در باب معیار تشخیص صواب و خطا در اعمال رضایت نمیدهد. بلکه معتقداست به طور کلی ما هیچ قاعدهی از پیش تعیین شدهای برای تشخیص درستی رفتارهای اخلاقی نداریم. اصول اخلاقی اگر مانعی در تلاش برای یافتن عمل درست نباشند باید گفت بیفایدهاند.[1] بنابراین باید اوضاع و شرائط در نظر گرفته شود و تصمیمی که در آن شرائط خاص لازم است گرفته شود. اخلاق وضعیت به طور کلی تمسک به قواعد در تشخیص درست و غلط رفتاری مخالف است و میگوید در تمام موارد این وضعیتها هستند که معین میکنند چه رفتاری درست است. منطق تأمل اخلاقی وضعیت گروان این است که به جای قواعد و قوانین کلی، احکام خاص و جزئی در اخلاق اساسیاند.[2] نتیجۀ طبیعی این دیدگاه این میشود که ممکن است یک رفتار، دو حکم اخلاقی متفاوت داشته باشد. بسته به این که اوضاع و شرائط چه اقتضایی داشته است. رهیافت اخلاقی وضعیت گرایان، به رهیافت عمل گرایانه موسوم است که قاعده گرایان گاهی به تمسخر آنرا اخلاق خشک و خالی از اهداف میخوانند.
برخی معتقدند عدم توجه به حوزه کاربردی اخلاق که عمدتاً موضوعات چالش برانگیز را برای دست یابی به دیدگاه اخلاقی میکاود، منشأ گرایش بعضی از فیلسوفان به وضعیت گرایی بوده است. دغدغة اصلی اخلاق کاربردی توجه به مباحث عملی اخلاق و ویژگیها و خصوصیات مواردی است که باید در بارة آنها تصمیم اخلاقی گرفت. غفلت از این وظیفه و ضرورت تأسیس رشته ای که به این عرصهها بپردازد باعث دلزدگی گروهی از فیلسوفان از قواعد کلی در اخلاق هنجاری شد و موجب شد به این سمت گرایش پیدا کنند که اخلاق هنجاریِ متکی بر قواعد، توان پاسخ گویی به نیازهای عملی در تصمیم گیریهای اخلاقی را ندارد و بنابراین عامل تعیین کننده در انتخاب نوع رفتار اخلاقی موقعیت و وضعیتی است که شخص فاعل اخلاقی در آن قرار گرفته است.[3]
چنانچه گفتیم اخلاق وضعیت با هر گونه قواعد عام در رفتار اخلاقی مخالف است. معیارهای هنجاری تشخیص درستی و نادرستی رفتارها به طورکلی به دو دسته غایتگرا و وظیفهگرا تقسیم میشود. غایت گرایان معیار تشخیص درستی فعل را نتایج و پیامدهای فعل میدانند و معتقدند برای این که بدانیم عملی اخلاقاً درست است باید ببینیم آیا نتایج خوبی دارد یا نه؟ اما وظیفه گرایان میگویند عمل بخاطر نتایجاش خوب یابد نیست بلکه در درون خود عمل ویژگیهای ذاتی وجود دارد که باعث خوبی یا بدی میشود.[4] اگر کمک به دیگران خوب است چون خود این کار خوب است نه این که چون برای ما نتایج خوبی دارد. هر دو گروه غایتگرا و وظیفهگرا به دو دسته تقسیم میشوند. گروهی عملگرا هستند. عملگرایان به طور کلی معتقدند ما میتوانیم و باید در هر موقعیت جزئی به طور جداگانه و بدون توسل به هیچ قاعدهای ببینیم چه چیزی درست است یا باید انجام شود. در مقابل گروهی قاعدهگرا هستند اینان بر توجه به قواعد و معیارهای کلی تاکید دارند و حکم هر مورد را با ارجاع به قوانین کلی بدست میآورند. هر دو گروه عملگرا چه وظیفهگرایان عملگرا و چه نتیجهگرایان عملگرا در زمرهی وضعیتگرایان هستند. البته خود عملگرایان وظیفهنگر برحسب این که در وضعیتهای جزئی بوسیله چه روشی رفتار درست اخلاقی را تشخیص دهیم تقسیمات متفاوتی دارند. مثلاً اگزیستانسیالیسمهای مذهبی تصمیم را یگانه ابزار تشخیص میدانند و شهودگرایان شهود اخلاقی را که هر دو نیز داخل در حوزه اخلاقوضعیت هستند.[5] بنابراین اخلاق وضعیت را میتوان نوعی رویکرد عملگرایانه دانست. جدا از این که محتوای این گرایش چه باشد خواه سودگرایی عملنگر، خواه هر نوع معیار دیگری غیر از این دو حتی در میان کسانی که بر رشد فضایل تأکید دارند که موسوم به فضیلتگرایان هستند نیز میتوان به نوعی اخلاق وضعیت قایل شد.
جوزف فلچر[6] در دهة 1960م. به عنوان نماینده مهم «اخلاق وضعیت» با اتخاذ دیدگاهی اخلاقی که پذیرای جوّ آزادی و آسان گیر آن عصر بود آوازة چشم گیری به دست آورد. از نظر فلچر مهمترین جنبه زندگی اخلاقی تبعیت کورکورانه از قواعد وظیفه گرایانة قانونپرستانه نیست. بلکه التزام به روحیة «دغدغة مهرآمیز» است که همواره باید آن قواعد را تقویت کند. این دغدغة مهرآمیز در میل عملی به برآوردن و تحقق بخشیدن نیازهای انسان تجلی کرده است. براین پایه هر چیزی که در بهبود وضعیت انسان سهیم باشد باید با شور و شوق حمایت شود. وی تقریر روشنی از ریشهی گرایش به قواعد یا شرائط در تصمیم گیریهای اخلاقی بدست میدهد. اومعتقد است ریشه در این پرسش است که آیا نیازهای انسانی معین میکنند که چه رفتاری اخلاقی است یا حقوق انسانی؟ یا به تعبیر دیگر آیا باید از قضایای عام و کلیات به تصمیمهای هنجاری رسید. یا باید از دادههای تجربی، موقعیتهای متغیر و ارزشهای انسانی به تصمیمهای هنجاری رسید؟ اگر معتقد باشیم در اخلاق حقوق انسانها مقدم است. در واقع در باب معیارهای تشخیص درستی اخلاقی رفتارها تمایل به قاعدهگروی نشان دادهایم. به این معنا که رفتاری از نظر اخلاقی درست است که مبتنی بر رعایت حقوق انسانی یا الاهی باشد. مثلاً اینکه قانون الاهی به ما میگوید «دست کاری ژنتیکی حرام است.» حال چه بشریت به این دست کاری نیاز مبرم داشته باشد چه نداشته باشد. به هیچ وجه نباید این قانون زیر پا گذاشته شود. اما اگر قائل شدیم نیازهای انسانی مقدم است . باید دید در چه وضعیتی هستیم و انسانگرایی اقتضا دارد زمام امور به دست نیازها باشد. اگر بشریت به دست کاری در ژنها برای رفاه انسانی نیازمند است اینجا نیاز بر حقوق مقدم شود. در این صورت ما قائل به عمل نگری در اخلاق هستیم و معتقد به این وضعیتها است که معین میکند چه رفتاری اخلاقی است و چه رفتاری غیر اخلاقی، نه قواعد.[7]
یک رشته دیگر از استدلالهای وضعیتگرایان این است که به طور کلی قواعد رائج در هر جامعه سه نقطه ضعف جدّی دارد. اول آنکه این قواعد خیلی دقیق نیستند همیشه استثناءپذیرند وممکن است با هم تعارض کنند. دوم آنکه قواعد رائج در هر جامعه بسیار خشک و منفیاند سازنده و انعطافپذیر با شرائط نیستند. وبالأخره اینکه قواعد اخلاقی در فرهنگهای مختلف تفاوت دارند.
استدلال دیگر وضعیتگروان این است که اساساً هر موقعیتی متفاوت و یگانه است هیچ دو موقعیتی را نمیتوان یافت که با هم یکسان باشند هرچند بسیار به هم شبیه باشند.موقعیتها جزئی هستندودارای ویژگیهایی کاملاً منحصر به فرد. ازهمین رو گاهی به وضعیت گروی جزئی گرایی[8] نیز گفتهشده.[9] بنابر این هیچ قاعده کلی نمیتواند در بررسی آن موقعیت مفید باشد.[10]
اما علیه وضعیت گرایی نیز استدلالهایی وجود دارد. مثلاً اینکه اگر به قواعد و اصول در اخلاق بیتوجه باشیم چگونه اخلاق را به جوانان آموزش دهیم. اگر هر موقعیتی یگانه و جزئی است چگونه به دیگران بیاموزیم در موقعیت های گوناگون راه درست را بیابند. آموزش اخلاق یعنی تلقین اصول درست به دیگران.[11]یا این که بر اساس مبانی وضعیت گروی اساساً استدلال اخلاقی ناممکن خواهد بود. زیرا وقتی ما برای یک تصمیم اخلاقی استدلال میکنیم به طور ضمنی به چیزی عمومی توسل میکنیم. اگر چیزی در یک مورد دلیل باشد باید در هر مورد دیگری نیز دلیل باشد.[12]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان