كلمات كليدي : امر مطلق، امرشرطي تأكيدي، امر شرطي ترديدي، امر مطلق، خودآييني
نویسنده : مهدي فصيحي رامندي
امر مطلق یکی از واژگان کلیدی در تفکر اخلاقی کانت است. کانت معتقد است اصل تکلیف اخلاقی برای انسانهای عادی به عنوان فاعلهایی که ارادههای غیر قدسی دارند؛ به صورت امر مطلق جلوه میکند. امر مطلق از دید کانت این است که همواره باید طوری رفتار کرد که بتوان اراده کرد قاعده عمل ما یک قانون عام و کلی برای همه انسانها باشد. برای فهم امر مطلق ابتدا باید دید امر به چه معناست و چرا قانون اخلاق همیشه باید به صورت امر بیان شود؟ و دیگر آن که چرا قانون اخلاق همواره مطلق است؟
معنای امر
به گفته کانت قوانین اخلاق به صورت امرها و بایدها به ما عرضه میشوند و گزارههای اخلاقی به شکل بایدها بیان میگردد. از نگاه او جملاتی نظیر «عدالت خوب است» یا «دروغگویی غیر اخلاقی است.» برای ما انسانهای عادی گزارهای اخلاقی نیست. بلکه جمله اخلاقی لزوماً باید در قالب دستوری و امری بیان شود. پس برای بیان گزارهای اخلاقی در باره عدالت و دروغ باید چنین گفت: باید به عدالت رفتار کرد و نباید دروغ گفت. اما چرا گزاره اخلاقی باید دارای چنین خصیصهای باشد؟ ابتدا باید به این نکته دقت کنیم که کانت میان اصول و قواعد تمایز قایل میشود. اصل، یک قانون محض است برخاسته از عقل عملی. این قانون را عقل عملی محض وضع میکند و همیشه ثابت است چه انسانها بر طبق آن عمل کنند چه نکنند. عقل عملی محض دستور میدهد باید بر طبق قانون عمل کرد. اما ما انسانها وقتی میخواهیم کاری را انجام دهیم آن را بر اساس قوانین و اصولی که در ذهن خود نسبت به لزوم یا عدم لزوم آن کار داریم انجام میدهیم. اراده ما از یک سری اصول پیروی میکند که این اصول در واقع اصول ذهنی اراده ما هستند. ما در ذهن خودمان اصلی را تصور میکنیم و بر اساس آن عمل میکنیم. کانت ب این اصول ذهنی را قوانین نام میدهد. به عنوان مثال شخصی بر اساس اصل لذت در ذهن خود اراده میکند به دیگری کمک کند و از این کار لذت ببرد. اینجا اصل ذهنی اراده لذت است یا به تعبیر کانت شخص بر اساس قاعده لذت عمل کرده است.[1] کانت معتقد است اصول عینی اخلاق گاهی با اصول ذهنی اراده یا قواعدی که مردم بر اساس آن عمل میکنند، مطابق نیست. یا به تعبیری مردم بر اساس قواعدی عمل میکنند که با اصول عینی اخلاق متفاوت است. آنچه کانت به عنوان اصل ذهنی اراده و امکان عدم مطابقت آن با اصل عینی اخلاق مطرح کرده در واقع بیان پیچیده این مسأله ساده است که گاهی به هر دلیلی نمیخواهیم اخلاقی باشیم و از قانون اخلاقی اطاعت کنیم. شاید یکی از دلایل عمده آن غلبه امیال و خواهشها بر عقل باشد. به همین دلیل تمام قوانین اخلاقی به صورت اوامر[2] مطرح میشوند.[3] و این به دلیل آن است که ما موجوداتی دارای عقل محض نیستیم. اگر ما موجوداتی قدسی بودیم هیچ گاه چیزی غیر ازمقتضای اصول عینی اخلاق، اراده نمیکردیم. اما متأسفانه اینگونه نیست و ما انسانهایی دارای امیال و خواستههای حیوانی هستیم. بنابراین عقل عملی وقتی میخواهد قوانین اخلاق را وضع کند ناچار باید آنها را طوری وضع نماید که ما را به عمل برانگیزد. و در ما ایجاد احساس الزام و تعهد کند. از همین رو قوانین خود را به صورت بایدها به ما عرضه میکنند. قوانین اخلاقی را با بایدها و نبایدها بیان میکند. بر این اساس قوانین اخلاقی به صورت اوامر جلوه میکنند.[4] اما کانت سه شکل از امر را مطرح میکند که به نظروی تنها یک شکل آن میتواند امر اخلاقی باشد که از آن به امر مطلق تعبیر میکند.
امر شرطی تردیدی
یک شکل از اوامر، اوامری هستند که متعلق آنها یا کارهایی که بدان امر میشود خودشان هیچ خوبی ندارند و صرفاً ابزاری برای رسیدن به یک مطلوب دیگرند. فرض کنید کسی به شما میگوید: «اگر میخواهید زبان انگلیسی بیآموزید باید به یک آموزشگاه بروید» امر به آموزشگاه رفتن به خودی خود هیچ ارزشی ندارد بلکه ابزاری است برای فرا گرفتن زبان و از همین رو بدان امر شده. بنابراین آموزشگاه رفتن شرطی است برای یاد گرفتن زبان از این رو به این اوامر شرطی میگویند. از سوی دیگر مطلوب بودن این امر در صورتی است که شخص بخواهد زبان یاد بگیرد پس امر دایر مدار مطلوبیت زبان برای شخص است به همین جهت به این اوامر شرطی تردیدی یا امر مهارت[5] میگویند.
امر شرطی تاکیدی
آنهایی هستند که مانند دسته گذشته به اعمالی امر میکنند که وسیلهای برای رسیدن به پارهای غایات هستند یعنی خودشان فی نفسه مطلوبیتی ندارند. مثل این که گفته شود « برای رسیدن به سعادت باید عبادت کرد» در این صورت هم امر به عبادت برای رسیدن به سعادت است. پس این اوامر نیز شرطی هستند. اما منظور گوینده اینجا این نیست که «اگر میخواهید سعادتمند شوید باید عبادت کنید». روشن است که سعادت چیزی نیست که در مطلوبیت آن تردیدی برای کسی باشد. موکداً میتوان گفت انسانها سعادت را به ضرورت طبیعت انسانیتشان میخواهند پس باید عبادت کنند.
از این رو این اوامر را امر شرطی تاکیدی میگویند. هر چند بسیاری به اخلاقی بودن این اوامر اعتقاد دارند اما کانت این دسته اوامر را اخلاقی نمیداند. زیرا به اعتقاد او عنصر شرطیت مانع از اخلاقی بودن است. که البته به اعتقاد برخی اینجا کانت نسبت به غایات اخلاقی قدری تکبر و بیاعتنایی به خرج داده است.[6]
امر مطلق
بنابراین تنها امرهایی میتوانند اخلاقی باشند که برای رسیدن به هیچ غایتی منظور نباشند امر به اعمالی که ذاتاً نیک هستند نه این که برای رسیدن به غایات نیک خوباند. تنها این اوامر امر مطلق هستند. اما کانت در پاسخ به این پرسش که امر مطلق چیست؟ شکلهای مختلفی از امر را مطرح میکند کههر کدام را اصطلاحا تنسیقهای متفاوت امر مطلق نامیدهاند.
به تصریح کانت امر مطلق قانونی یکتاست و آنچه به عنوان صور مختلف امر مطلق بیان میشوند تنها تقریرهای متفاوت از همین امر واحد است.[7] او سه صورت مختلف امر مطلق به شکل سه فرمول یا تنسیق ارائه میکند.[8]
1. خودآیینی(قانون عام): تنها بر پایه آیینی عمل کن که در عین حال بخواهی این آیین تو قانونی عام باشد.
2. احترام به کرامت انسانی: چنان عمل کن که انسان را خواه شخص خودت و خواه دیگران، همواره غایت بدانی نه صرفاً وسیله.
3. قانونگذاری برای جامعه اخلاقی: همه ضابطههای ناشی از قانون گذاری خود باید با یک ملکوت امکانی غایات چنان هماهنگ باشد که گویی ملک طبیعت است.
این نکته در باره تقریرهای امر مطلق قابل توجه است که این تقریرها تنها صورت و قالب مسأله اخلاقی را نشان میدهد و به هیچ وجه بر ماده و محتوای اخلاق دلالت ندارد. به عبارت دیگر با این دستورها معلوم نمیگردد که خیر چیست؛ بلکه در پرتو آنها تنها شرایط صوری تکلیف معین و مشخص میشود.[9]
نکته قابل توجه دیگر در باره صورت بندی امر مطلق از سوی کانت این است که اراده عقلانی انسان قوانینی را که از آنها اطاعت میکند را خودش وضع میکند. بنابراین کانت اخلاق را بر پایه اراده عقلانی هر فرد استوار میکند نه بر پایه منفعت شخصی یا منافع متقابل انسانها.[10]
کارکرد امر مطلق
امر مطلق یا همان قانون اخلاق دو کارکرد مختلف دارد:[11]
کارکرد اول: پیشتر گفتیم چون ما قدسی نیستیم قانون اخلاق به صورت تکلیف در چشم ما جلوه میکند. مطابق استدلال کانت چون آنچه به قانون الزامآور خود آیینی حکم میکند عقل خود ماست، گریز از کیفیت تجویزی قانون مذکور هر قدر هم گرایش به این گریز داشته باشیم برای ما ممکن نیست. زیرا هرگاه بخواهیم بر خلاف قانون عمل کنیم محکوممان میکند. پس طلب اطاعت و الزام بر اطاعت اولین کارکرد امر مطلق است. در این کارکرد نقش امر مطلق نهی از برخلاف اخلاق عمل کردن است. یعنی بعد سلبی. به این معنا که چه نباید انجام داد.
کارکرد دوم: دراین کارکرد امر مطلق به ما میگوید چه ضابطهها و چه قواعدی درستاند. در این نقش امر مطلق کارکرد ایجابی دارد. و معیار کیفیت اخلاقی ضوابط را معین میکند. امر مطلق معین میکند میتوان به وسیله قاعدهای کلی مشخص کرد چه ضابطههای درست و الزامیاند.
ناگفته نماند کارکرد فوق تنها یکی از مشکلات فیلسوفان اخلاق را حل کردهاست. از قدیم یکی از مشکلات جدی در فلسفه اخلاق این بود که چه اساس و پایهای برای انجام وظایفی مانند وفای به عهد، صدق و نیکوکاری به دیگران داریم؟ به نظر میرسد تقریباً همه مردم میدانند اینها کارهای خوبی هستند اما در مقام استدلال همیشه این مشکل در فلسفه اخلاق بوده که چرا اینها خوبند؟ کانت ادعا میکند با امر مطلق این مشکل را حل کرده است. او میگوید این وظائف مبتنی بر قانون اخلاق و برآمده از عقل عملیاند. قانون اخلاقی همان امری است که مطلق و بدون هیچ قید و شرطی خوب است.
اما مشکل دیگری که امر مطلق به هیچ وجه نتوانسته آن را حل کند مسأله تعارض وظائف است. فرض کنید به شخصی سر ساعت 9 وعدهای میدهید در همان ساعت پدرتان نیز از شما کاری میخواهد که به او نیز وعده میدهید آن را انجام دهید. در این مورد- و مواردی از این دست- امر مطلق چگونه میخواهد به ما کمک کند؟ کانت مینویسد: دو قاعده متعارض در آن واحد نمیتوانند ضروری باشند اگر وظیفه عمل بر طبق یکی از آنها است دیگری وظیفه ما نخواهد بود. اما این سخن بسیار مبهم و گیج کننده است. در مثال فوق امر مطلق میگوید باید به وعده تحت هر شرایط وفا کرد. هر دو وظیفه در مثال فوق مصداقی از امر مطلق است. به تعبیر دیگر اینجا تعارض در وظایف تحت یک قاعده است. امر مطلق شاید راه حلی برای تعارض میان دو قاعده مستقل باشد اما نمیتواند تعارض میان وظائف حل کند.[12]