كلمات كليدي : تشخص، تعین، عرض لازم، نحوۀ وجود
نویسنده : (تليخص)هیئت تحریریه سایت پژوه
تشخص در اصطلاح فلسفه عبارت است از اینکه هر چیز قطعنظر از جهات مشترکی که ممکن است با چیزهای دیگر داشته باشد، به عنوان یک شخص از غیر خود متمایز میشود و صدق و انطباق آن بر غیر محال است.
تشخص در فلسفۀ غرب:
ارسطو نخستین کسی است که دربارۀ اصل و عامل تشخص به روشنی به بررسی و اظهارنظر پرداخته است به نظر عدهای، ارسطو مادّه را اصل و منشأ تشخص دانسته است و گروه دیگری صورت را به نظر وی اصل تشخص دانستهاند. بنابر نظر فرفوریوس، ویژگی اصلی تشخص، عدم حمل بر موضوعات متعدد است و فرد یا شخص آن است که بر یک چیز حمل شود.
بوئثیوس یکی از فیلسوفان قرون وسطا به منظور حل یکی از مهمترین مسائل کلامی یعنی ناسازگاری نظریۀ تثلیث با عقیده توحید، برای تشخص سه ویژگی سلبی در نظر گرفت:
1)عدم تقسیم، بدین معنی که افراد و اشخاص به انواع یا اجزای دیگر قابل تقسیم نیستند. برای مثال سقراط را نمیتوان به افراد دیگری تقسیم کرد.
2)عدم حمل، یعنی اینکه هر فردی با ویژگیهایی که منحصر و مختص به اوست بر غیر او حمل نمیشود.
3)عدم انتقال، به این معنی که ماهیتِ هر فرد به گونهای است که خصوصیات آن تنها در همان فرد وجود دارد و قابل انتقال به غیر او نیست. به نظر بوئثیوس، اعراض، به ویژه مکان هر چیز، سبب تشخص اوست. در موجودات غیرمادّی که مجرد از مادّه و اعراض مادّی میباشند، نشانه و عامل تشخص، خصوصیاتی از قبیل فکر و وحدت است که ویژگیهای ذکر شدۀ تشخص را دارند.
تشخص در فلسفۀ اسلامی:
در فلسفۀ اسلامی بحث دربارۀ تشخص از مباحث امور عامۀ فلسفه است که در بخش مربوط به احکام ماهیت، از آن سخن به میان آمده است.
در فلسفه اسلامی بین تشخّص و تعین (تمیز) تفاوتهایی وجود دارد که عبارتند از:
1)تمیز یا تعین مانع از اشتراک شیء متعین و متمایز با اشیای دیگر، در یک امر عام، نمیشود. به همین جهت تعین یا تمیز را امری نسبی دانستهاند، بدین معنی که یک شیء در مقایسه با اشیای دیگر متمایز و مغایر با آنهاست. در حالی که تشخص یک امر نفسی است و با قطع نظر از غیر، برای آن حاصل است.
2)در تمایزی که به سبب تعین برای یک شیء حاصل میشود، شیء جزئی نمیشود؛ در حالی که تشخص موجب جزئی شدن شیء و امتناع صدق آن بر غیرش میشود.
منشا تشخّص:
فارابی علت تشخص را صفات و اعراض خاص شیء دانسته است که عبارتند از وضع، زمان و مکان. در جای دیگر تشخص شیء را به وجود خاص آن دانسته و گفته است که هویت، عینیت، وحدت، تشخص و وجود منفرد شیء، همگی یک چیز است که در آن با غیرش مشترک نیست.
ابنسینا نیز وضع، زمان و مکان را سبب تشخص دانسته است. به نظر او سبب تشخص، عَرَض لازم وجود شیء است، نه ماهیت یا عرض لازم ماهیت، چون اینها امور مشترک میباشند. ابنسینا تشخص موجودی را که ماهیت آن عین وجود آن است (یعنی خدا) به سبب ماهیت و ذاتش میداند و در مجردات به سبب لازم ذات آنها.
به نظر سهروردی، تشخص شیء به سبب هویت عینی آن است؛ زیرا مشارکت و کلیت به معنای مطابقتی است که یک امر ذهنی فاقد هویت عینی، بر امور مماثل و مشابه خود دارد.
رأی دیگر این است که تشخص به نحوۀ ادراک برمیگردد نه به مُدرَک خارجی، بدین صورت که اگر شیء از طریق حس یا مشاهدۀ حضوری ادراک شود، معلومِ جزئی و متشخص است و اگر با تعقل ادراک گردد، کلی است. این رأی را به جلالالدین دوانی و صدرالدین دشتکی نسبت دادهاند.
به نظر ملاصدرا منشأ و سبب تشخص در هر موجودی، نحوۀ وجود خاص آن موجود است. بدین صورت که هر موجودی صرفنظر از نحوۀ وجود خاصش، امری مشترک و قابل صدق بر امور کثیر است؛ اگر چه هزاران مخصص به آن ضمیمه شود.