24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : تشكيك، عرضي، ذاتي، موجود بالذات، موجود بالعرض، وجود مضاف، وجود في نفسه
نویسنده : محمد سربخشي
بحث تشکیک ابتداء در منطق مطرح گردید و بیشتر به عنوان صفت لفظ و حداکثر صفت مفهوم تلقی گردید. روشن است که منطقیین نگاه هستیشناختی به موضوع نداشتند و قصدشان تفکیک بین مفاهیم و ذکر خصوصیات آنها بود. زیرا آنچه برای یک منطقی مهم است بحث از معقولات ثانیة منطقی و خصوصیات مفهوم است، همین سبب شد ایشان مفاهیم کلی را به متواطی و مشکک تقسیم کنند، اما وقتی این بحث به دست فیلسوفان افتاد ایشان متوجه این نکته شدند که اختلاف مفاهیم باید ناشی از اختلاف مصادیق آنها باشد؛ زیرا مفهوم شانی جز حکایت از مصداقش ندارد، بنابراین در صدد برآمدند کثرت تشکیکی را به نوعی در خارج حل کنند.
مشائین بین مفاهیم ماهوی و غیرماهوی تفکیک کرده و قائل شدند تشکیک در ماهیت ممکن نیست. به عبارت دیگر از نظر ایشان تشکیک در امر ذاتی محال است؛ زیرا لازمهاش تغییر در ذات و انکار آن است. بنابراین ایشان برای حل این معضل که گاهی بین برخی از ماهیات به نظر میرسد که تشکیک برقرار است متمسک به تشکیک در عرضی شدند. منظور ایشان از تشکیک در عرضی این است که آنچه در حقیقت مشکک است ذات ماهیت نیست، بلکه اتصاف یک شیء به ماهیت است که مشکک است. مثلا اگر ما میبینیم در خارج سیاهی دارای دو مصداق شدید و ضعیف است آنچه حقیقتا مشکک است خود سیاهی نیست، زیرا سیاهی یک ماهیت است که وحدت این دو سیاه منتسب به آن است. در این گونه موارد آنچه مشکک است سیاهها هستند، یعنی جسمی که متصف به سیاهی است از آن جهت که سیاه است در مقایسه با جسم دیگری که متصف به سیاهی است مشکک میباشد.[1] به عبارت دیگر نه خود اجسام که دارای ماهیت جسمیه هستند مشککند و نه سیاهی که یک ماهیت عرضی است مشکک است، بلکه این سیاهها هستند که مشککند. از نظر مشائین سیاه دیگر ماهیت نیست و به عبارت دیگر موجود بالذات نمیباشد، بلکه یک موجود بالعرض است و مشکک بودن چنین امری محال نیست.[2]
نکتهای که از سخنان مشائین به دست میآید این است که مفاهیمی که به تفاضل متصف میشوند هیچیک فینفسه و صرف نظر از مقایسه با غیر خود به اوصافی همچون کامل و ناقص متصف نمیشوند، بلکه تنها در صورتی که با همدیگر مقایسه گردند به اوصاف مذکور متصف میشوند. به تعبیر فلسفی تفاضل در وجود مضاف افراد مذکور است نه در وجود فینفسه آنها. به عنوان مثال سیاهی فی نفسه قابل شدت و ضعف نیست، بلکه هر فردی از سیاهی فقط نسبت به فرد دیگری از سیاهی، شدید یا ضعیف است. از این گفته روشن میشود سیاهی فی حد نفسه دارای شدت و ضعف نیست، بلکه همان گونه که شدت و ضعف نسبت به خود سیاهی عرضی است و در حقیقت این شدید و ضعیف هستند که مشککاند، سیاهی نیز نسبت به امور سیاه عرضی است و این سیاهها هستند که مشککند، نه خود سیاهی.
ابن سینا وقتی میخواهد از سیاهی فی نفسه تعبیر کند از تعبیر «السواد الحق» استفاده مینماید و وقتی قصد دارد از سیاهی عرضی نام ببرد از تعبیر «الشیء الذی هو سواد بالقیاس الی آخر» بهره میبرد.[3]
لازم به ذکر است مشائین تشکیک در عرضی را به دو صورت بیان کردهاند، آنچه ذکر شد تفسیر مشهور آن است که از طرف ابن سینا نیز مطرح گردیده است. کسانی مثل خواجه تفسیر دیگری از تشکیک عرضی ارائه کردهاند که بر اساس آن ماهیاتی هم چون سیاهی و سفیدی اساسا اموری ذاتی نیستند. به اعتقاد ایشان امور متفاضل به هیچ نحو نمیتوانند تمام ذات یا جزء ذات یک شیء باشند. بنابراین اگر سفیدی و مانند آن در خارج به صورت متفاضل یافت میشوند اساسا از امور ذاتی نیستند، بلکه اموری عرضی میباشند.[4] منظور خواجه و پیروان او این است که سفیدی نسبت به سفیدها ذاتی محسوب نمیشود. برای روشن شدن این موضوع میگوئیم بر اساس تفسیر مشهور از تشکیک در عرضی، سفیدی اشیاء مختلفی که سفید هستند، مثل: سفیدی کاغذ، سفیدی عاج، و سفیدی برف، ذاتی آنها بوده و تمام حقیقت نوعیه (در نگاه اشراقیین) یا جنس آنها را (در نگاه مشائین) تشکیل میدهند، اما بر اساس تفسیر غیر مشهور سفیدی اصلا ماهیت این اشیاء را تشکیل نمیدهد، بلکه نسبت به همة این اشیاء عرضی محسوب میگردد. بنابراین طبق این تفسیر سفیدی مفهومی عرضی است که به صورت مشترک بر هر سه نوع رنگِ مفروض حمل میشود. طبق این دیدگاه سفیدی و امثال آن که مشکک هستند تحت هیچ مقولهای مندرج نیستند و اساسا از تحت ماهیات خارجند.[5]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان