24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : تضايف، تقابل، بالقوه، بالفعل، موجود ذهني، موجود خارجي
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
تضایف در لغت مصدر باب تفاعل و به معنای "تنگ شدن"، "کنار هم آمدن"، "ضیق شدن" و مانند آن است[1] و در اصطلاح فلاسفه[2]، یکی از اقسام تقابل است که بین دو امر وجودی برقرار است و در تعریف آن گفتهاند:
"متضایفان دو امر وجودی هستند که تعقّل هر یک از آنها بدون تعقّل دیگری امکان پذیر نیست"[3]
این که گفته شده است "دو امر وجودی هستند"، به خاطر خارج کردن تقابل "تناقض" و "عدم و ملکه" از حیطۀ تعریف است؛ چون تناقص و عدم و ملکه بین یک امر موجود و یک امر معدوم برقرار است.
با قید "تعقّل هر یک از آنها بدون تعقّل دیگری امکان پذیر نیست» قسم دیگر تقابل، یعنی تقابل "تضاد"، از دائرۀ تعریف خارج میشود؛ چون در تضاد، تعقل هر کدام از متقابلان بدون تعقل دیگری امکان پذیر است. مثلاً تعقّل سفیدی و سیاهی بر یکدیگر متوقّف نیستند و این اختصاص به متضایفان دارد. زیرا متضایفان مبتنی بر نسبت متکررّی هستند که هر یک از آن دو نسبت، همراه با دیگری قابل تصوّر است؛[4] مثل دو صفت "بالا" و "پایین" که دو وصف متضایفاند و نسبت به یکدیگر معنا پیدا میکنند و هیچکدام بدون دیگری قابل فرض نیست یا نسبت "برادری" در مورد شخصی که به آن متصف میشود بدون وجود برادر دیگر معنا ندارد.
از جمله احکام تضایف آن است که دو امر متضایف در وجود و عدم، و قوه و فعل همتای یکدیگرند؛ یعنی اگر یکی از آن دو موجود باشد طرف دیگر نیز قطعاً موجود خواهد بود و اگر یکی از آنها معدوم باشد دیگری نیز معدوم میباشد. همچنین اگر یکی از آنها بالقوه باشد طرف دیگر هم بالقوه و اگر بالفعل باشد طرف دیگر نیز بالفعل است.
لازمۀ سخن فوق این است که دو امر متضایف همیشه همراه یکدیگرند. نه در ذهن و نه در خارج، هیچکدام بر دیگری پیشی نمیگیرد و به عبارتی، متضایفان از نظر وجود ذهنی و وجود خارجی همتای یکدیگرند. چنانچه یکی از آن دو، موجودِ ذهنی باشد طرف مقابل هم موجود ذهنی و اگر یکی از آنها موجود خارجی باشد طرف مقابل آن نیز موجود خارجی خواهد بود.[5]
ممکن است اشکال شود که این قید برای متضایفین که «ارتفاع دو امر متضایف محال است»، صحت ندارد. زیرا ما مواردی مییابیم که ارتفاع دو امر متضایف هم محال است مثلاً: علت و معلول، دو امر متضایفاند. در عین حال هر موجودی که فرض شود از یکی از این دو (علت یا معلول) خارج نیست، یا خالق و مخلوق که دو امر متضایف هستند و طبق این ادعا باید در این موارد، متضایفین مانند نقیضین باشند که اجتماع و ارتفاعشان با هم محال است.
در جواب گفته میشود: در مواردی مانند علت و معلول، یا خالق و مخلوق، اگر میبینیم ارتفاعشان محال است این به خاطر متضایف بودن این دو نیست بلکه به خاطر برهان عقلیای است که بر این مطلب اقامه شده که موجودات یا علتاند یا معلول، نیز موجودات یا خالقاند یا مخلوق و همچنین در موارد دیگر نیز چنین است. اما صرف نظر از برهان عقلی، دو امر متضایف، ارتفاعشان ممکن است. مانند سنگ که نه پدر و نه پسر است یا واجب الوجود که نه فوق و نه تحت است. حاصل آنکه محال بودن ارتفاع دو امر متضایف در برخی از مثالها و نمونههای جزئی مانند علت و معلول، خالق و مخلوق و... به خاطر متضایف بودن نیست بلکه به خاطر خصوصیتی است که در آن موارد وجود دارد؛ یعنی به خاطر برهان عقلیای است که بر آن مطلب اقامه شده است. پس دو امر متضایف فی حد نفسه و صرف نظر از هر گونه برهان، ارتفاعشان جایز و ممکن است.[6]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان