دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سلامان و ابسال

No image
سلامان و ابسال

كلمات كليدي : سلامان ، ابسال، ‌داستان فلسفی، ‌عقل نظری، ‌نفس

نویسنده : محمد درگاه‌زاده

داستانی است که اصل آن یونانی و در نسخ خطی کتابخانه موزه بریتانیا نسخه‌ای از قصه سلامان و ابسال موجود است. ترجمه آن از به زبان عربی به حنین‌بن اسحاق نسبت داده شده است. این قصه را باید در روایات بنی‌اسرائیل یافت مثلاً در تلمود یا جاهای دیگر؛ چه شباهت کلمه سلامان به سلیمان و شباهت کلمه ابسال به ابسالن و ابی‌شالیوم خیلی نزدیک و مناسب‌تر است.

این رساله یکی از سه داستان فلسفی ابن سیناست که در آن مطالب فلسفی و عرفانی با زبان رمز و در قالب داستان بیان شده است،‌بنابر نقل خواجه نصیر الدین طوسی سلامان و ابسال نام دو برادر در داستان رمزی ابن سیناست که در آن قوای مختلف نفس انسان در شخصیت‌های داستان ممثل شده‌اند و مطالب فلسفی ـ عرفانی به گونه‌ای رمز آلود بیان شده‌است.

خلاصه داستان

سلامان و ابسال دو برادر مهربان بودند. ابسال که برادر کوچک‌تر بود تحت سرپرستی و تربیت برادر بزرگتر پرورش یافت و جوانی نیکوروی، ‌دانا با ادب و شجاع گشت. تا اینکه زن سلامان عاشق آبسال شد و به سلامان گفت: ابسال ر ابه خانه راه بده تا فرزندانت از وی دانش بیاموزند. زن سلامان بعد از مدتی در خلوت ،‌عشق خود ر ابه ابسال آشکار کرد. ابسال از این سخن روی در هم کشید.

زن سلامان حیله‌ای اندیشید و به شوهر خود گفت خواهرم را برای برادرت تزویج کن و از طرف دیگر به خواهرش گفت نمی‌گذارم این وصلت سر بگیرد مگر این‌که من نیز با تو در ابسال شریک باشم.

در شب زفاف زن سلامان به جای خواهرش در بستر او خوابید چون ابسال بر بستر داخل شد زن نتوانست خویشتن‌داری کند و در هم آغوشی با او پیش‌دستی نمود، ابسال تردید نمود وبا خود گفت: دوشیزگان شرم‌گین‌اند و چنین کاری نمی‌کنند در این وقت، ‌آسمان که به ابر سیاهی پوشیده بود، ‌برقی زد و روشنی برق صورت هم بستر را روشن نمود ابسال آن زن را شناخت و از او فاصله گرفت.

‌زن سلامان که بعد از چندین بار طلب ناامید شد کینه ابسال را به دل گرفت پس به لشگریان پول داد تا او را در میدان جنگی تنها بگذارند. درنتیجه دشمن بر ابسال غلبه کرد و او را با تن خون‌آلود به گمان آنکه مرده است رها کردند.

اما یکی از حیوانی وحشی به ابسال رسید، پستان خود را در دهان او گذاشت و ابسال از شیر او تغذیه نمود و جان گرفت و به وطن خود بازگشت این بار نیز زن از دسیسه دست بر نداشت آشپز و خوانسالار را پول داد تا غذای آبسال را به زهر آلوده کنند و بدین ترتیب ابسال را کشتند.

سلامان در اثر فقدان برادر غمناک شد و سلطنت را رها نمود. خداوند او را نجات داد و کیفیت حال مرگ برادر را بر او روشن نمود و او زن و آشپز و خوانسالار را به‌سزای خیانتشان رسانید.

خواجه نصیر پس از نقل داستان، رمزهای آن رانیز بدین شرح گشوده است: ‌سلامان نفس ناطقه انسان است و ابسال عقل نظری، که تحت تربیت سلامان (نفس ناطقه) ترقی می کند و به مرحله عقل مستفاد می رسد و می‌تواند از عقل فعال کسب فیض کند.

زن سلامان همان قوت بدنی است که میل به تسخیر عقل دارد. تا او را نیز مثل سایر قوای بدن مسّخر خود سازد و در تحصیل آرزوهای فانی و دنیویش استفاده کند.

لشگر ابسال، ‌قوای حسّیه، ‌خیالیه و وهمیه است که نفس را به هنگام عروج به سوی ملأ اعلی رها می‌کنند و عقل نظری به هنگام عروجش به سوی عالم فرشتگان و کسب فیض از آنها توجهش از این قوا منقطع می‌گردد و برای دریافت معقولات به ادراک جزئیات توسط این قوا نیاز ندارد، ‌شیر دادن حیوان وحشی به ابسال، یعنی افاضه کمال از مجردات و فرشتگان عالم بالا به انسان آنگاه که پیوند خود را از قوای بدّی قطع کرده‌ باشند.

نیرنگ زن سلامان همان آرایش و جلوه دادن نفس اماره است. برق درخشنده از ابر سیاه همان کشش الهی است که در اثنای اشتغال به امور فانی و دنیوی رخ می‌دهد و جذبه‌ای از جذبات حق است. بازگشت ابسال به سوی برادرش از میدان جنگ، ‌التفات و توجه عقل به تنظیم مصالح نفس در تدبیر بدن است. آشپز و خوانسالار ‌که به تحریک زن سلامان ابسال را زهر می‌خورانند همان قوت شهوت و غضب هستند.

مقاله

نویسنده محمد درگاه‌زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

فاعل بالتسخیر

No image

علت صوری

No image

علت مادی

No image

فاعل جبری

پر بازدیدترین ها

No image

حواس ظاهری و باطنی

No image

مراتب و درجات عقل

صفات خداوند

صفات خداوند

No image

مُثُل افلاطونی

Powered by TayaCMS