كلمات كليدي : عالم مثال، عالم عقل، عالم ماده، عالم اشباح، عالم اظلّه
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
عالم در لغت به معنای خَلق، همه مخلوقات و آنچه فلک آن را در برگرفته، میباشد و جمع آن عوالم است.[1]
مشهور فلاسفه عوالم را سه تا میدانند: عالم مادّه، عالم مثال و عالم عقل.[2]
البته تذکر این نکته لازم است که منحصر کردن عوالم غیرمادی به عقل، نفس و مثال حصر عقلی نیست و ممکن است یک سری عوالم دیگر وجود داشته باشد که فلاسفه به آن نرسیدهاند، هرچند تقسیم موجود به مادّی و غیرمادّی حصر عقلی است.[3]
-عالم مثال به مرتبهای از وجود گفته میشود که واسطه بین عالم عقلی و عالم جسمانی است. در واقع موجودات این عالم اگرچه مادّی نیستند اما برخی از آثار ماده مانند کمّ و کیف و وضع و... را دارند.[4]
برخی دیگر از اسامی این عالم عبارتند از: عالم اشباح مجرّده، عالم صور معلّقه، عالم مُثُل معلًقه، عالم خیال منفصل، عالم أظلّه و عالم أشباح.[5]
این عالم در لسان متأخرین عالم برزخ نیز نامیده میشود و این به آن سبب است که برزخ در لغت به معنای حائل بین دو چیز است[6] و این عالم هم حائل و حاجز بین عالم ماده و عالم عقل است.
- تعبیر به اشباح و مانند آن درباره این عالم به این معنا نیست که موجودات این عالم، صورتهایی کمرنگتر از موجودات جسمانی هستند و از نظر مرتبه وجودی ضعیفتر از آنها هستند بلکه این تعبیر نشان دهنده وجود صورتهای ثابت و تغییرناپذیری در آن عالم است که نه تنها ضعیفتر از موجودات مادی نیستند، بلکه قویتر از آنها به شمار میآیند. همچنین تذکر این نکته هم لازم است که اطلاق مثال بر این عالم به معنایی غیر از مثالهای افلاطونی است. زیرا آنها مجرد تام و از قبیل جواهر عقلانی هستند در حالیکه موجودات عالم مثال به این معنی حدّ فاصل بین مجرّد تام و مادّی هستند.[7]
موجودات عالم مثال
در عالم مثال، صورتهای جوهریّه عالم مادی به صورت ثابت و بیحضور ماده وجود دارند. مانند مفهومی که هر کدام از ما از موجوداتی که قبلاً آنها را دیدهایم در ذهن خود تداعی میکنیم.[8]
مثال متصل و منفصل :
برخی عالم مثال را دو قسم دانستهاند:
1. مثال متصل: به آن عالمی گفته میشود که موجودات آن قائم به نفوس جزئی میباشند. مانند مفهوم خیالی متصوّر که توضیح آن گذشت.
2. مثال منفصل: به عالمی گفته میشود که موجودات آن عالم وابسته به نفوس جزئی نیستند بلکه به صورت قائم به ذات و مستقل موجودند. مانند صورتهایی که در خواب دیده میشوند.[9]
ادلّه عالم مثال
برخی از فلاسفه کوشیدهاند با استفاده از قاعده امکان اشرف، این عالم را اثبات کنند همانطور که ملاصدرا قاعده دیگری به نام «قاعده امکان أخص» برای اثبات این عالم تأسیس کرده است.[10] تبیین یکی از ادلّهای که برای اثبات عالم مثال آورده شده است به روش منطقی از این قرار است:
1. ما در درون نفسمان تصوراتی از کوه، صحرا و... داریم.
2. این تصورات مادی نیستند. (زیرا کوه با آن وسعتش در نفس من نمیگنجد)
3. پس این تصورات غیرمادّی هستند.
4. این تصورات، عقلانی نیز نیستند (زیرا برخی از آثار ماده مانند کیف، کمّ و...) را دارند در حالی که صور عقلانی از هرگونه آثار ماده نیز مبرّا هستند.
5. نتیجه آنکه: این صور، نهعقلانی هستند و نه مادّی، بلکه صورتهای مجرّدی هستند که برخی از آثار عالم مادی را دارا هستند. که این عالم را «عالم مثال» مینامیم.[11]
ـ برخی از فلاسفه معاصر[12] کوشیدهاند تا ادله اثبات عالم مثال متصل و مثال منفصل را جداگانه بیان کنند. لکن از آنجاکه بسیاری از این ادلّه قابل مناقشه است از آوردن آنها صرف نظر میکنیم.
نکته دیگر اینکه وجود اشباح مجرّد از مادّه به هیچ وجه قابل انکار نیستند و در روایات شریفه نیز تعبیراتی مانند اشباح و اظلال وارد شده که قابل انطباق بر آنهاست و کمتر کسی است که قدم در راه سیر و سلوک برداشته باشد و چیزی از این قبیل موجودات را مشاهده نکرده باشد. اما اثبات آنها از راه عقلی کار آسانی نیست.[13]
بررسی عالم مثال (موجودات مثالی و ویژگیهای آن) از چند نظر دارای اهمیت است:
1.عالم برزخ خود یکی از مصادیق موجودات مثالی یا عالم مثال است و انسان در برزخ با بدن مثالی -که طبق روایات اهل بیت شبیه همان بدن دنیایی انسان میباشد ( لکن به صورت مثالی)- حضور پیدا میکند. امام صادق(ع) میفرماید:
«... فاذا قبضه الله عزوجل صیّر تلک الروح فی قالب مثالی کقالبه فی الدنیا...»[14]
2. همچنین طبق برخی از مهمترین دیدگاهها در میان متفکران مسلمان، در قیامت نیز انسان با بدن مثالی ثواب داده میشود یا مورد عقاب قرار میگیرد و به عبارتی معاد جسمانی با جسم مثالی صورت میگیرد. [15]
3. نیز طبق برخی اقوال حقیقت وحی نیز با اتصال روح نبی به عالم مثال حاصل میشود، همان طور که الهام نیز با اتصال روح اولیاء و صلحاء به همان عالم صورت می پذیرد[16].
البته بحث عالم مثال از قدیمیترین مباحث در میان ادیان و مکاتب فکری بوده است.
با نگاهی اجمالی به پیشینه بحث عالم مثال شاید بتوان افلاطون را اولین کسی نامید که بحث تقسیم عوالم به مثل، ریاضیات و محسوسات را مطرح کرده،[17] اگر چه این را فقط میتوان اشارهای به عالم مثال دانست؛ زیرا اگر چه عالم مثل او عالمی کاملاً عقلی است، اما میتوان عالم ریاضیات را بر عالم مثال (حد وسط بین عالم مثال و عالم عقلی) منطبق کرد؛ زیرا ریاضیات را او اگر چه اموری مجرد میداند اما متعلق ریاضیات عالم ماده است، اگرچه در آثار افلاطون شواهدی وجود دارد که این احتمال را تقویت میکند که ریاضیات افلاطون از فیثاغوریان برای او به ارث مانده باشد.
ارسطو با تقسیم عوالم به علت نخستین،عالم علوی و عالم سفلی،حد وسط را عالم علوی میداند. [18]
فلوطین با تقسیم مراتب وجود به احد (واحد)، عقل، نفس و طبیعت، به واسطه بودن نفس تصریح میکند.[19]
ابن سینا با تقسیم عوالم به: واجب الوجود، عقول قدسیه (نفس ناطقه فلکی و نفس ناطقه انسانی) و عالم طبیعت، نفس را حد وسط میداند.[20]
عرفاء به حضرات خمس قائلند: غیب مطلقه، عقول و نفوس کلیه (عالم جبروتیه و ملکوتیه)، عالم مثال یا عالم خیال، شهادت مطلقه(عالم حس) و انسان کامل محمدی.[21]
شیخ اشراق مراتب وجود را پنج تا میداند : نورالانوار (واجب الوجود)، انوار قاهره (عقول طولی و عرضی)، انوار اسفهبدیه (نفوس یا انوار مدبره)، عالم مثال (اشباح،صور معلقه ، برزخیان)، عالم جسمانی (غواسق و هیئات ظلمانیه).[22]
چنانکه پیداست اگر چه در کلام بزرگان از عالم واسطه یاد شده، اما قبل از شیخ اشراق و عرفاء کسی به وجود این عالم تصریح نکرده یا لااقل از این عالم به طور جدی یاد نکرده است. بنابراین میتوان شیخ اشراق را اولین فیلسوف (یا لااقل اولین فیلسوف اسلامی) دانست که بحث عالم مثال را مطرح نموده و در چند و چون این عالم بحث کرده است. اگر چه از نظر عرفاء این عالم سابقه طولانیتری دارد.
در منابع دینی هم علاوه بر برخی مفسرین قرآن، در شرح و توضیح برخی از روایات (به ویژه در ذیل روایاتی از اصول کافی که تکامل را برای موجودات برزخی اثبات می کنند) از چند و چون این عالم بحث شده است.