24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : عقل فعال، عقول طولي، عقل دهم، جبرئيل، فيض، انكسا كوروس
نویسنده : حسن رضايي
عقل فعال، عقل دهم در سلسله عقول طولی است و در لسان شرع به نامهای روح القدس، شدید القوی، جبرئیل و ملائکه مقربین نامیده میشود.[1] این عقل فیض دهنده و واسطه در فیض به موجودات علم کردن و فساد است و عقول و نفوس انسانی را از قوه به فعل در میآورد و صورتها را به اشیاء و مواد میبخشد و نفوس را از مرتبه هیولائی به کمال مستفاد خود میرساند.[2]
تسمیه این عقل به عقل فعال بدین جهت است که:
اولاً: ایجاد کننده نفوس بشری و خارج کننده آنها از قوه به قعل است.[3]
ثانیاً: خودش، از تمام جهات بالفعل است.[4]
ثالثاً: ایجاد کننده این عالم و افاضه کننده صورتها بر عالم محسوسات است.[5]
عقل فعال بدین علت ضروی است که چون معقولات در نفس، در کمال قوت هستند و به فعلیت درمیآیند، پس باید چیزی که یکی از عقول دهگانه است و از ماده بودن مبرا است ولی به عالم ماده نزدیکتر است وجود داشته باشد تا منشأ این تحول باشد[6] و آن چیزی نیست جز عقل فعال و این امر پس از آن صورت میپذیرد که استعداد نفس به فعلیت درآمد و کامل گردید. در این زمان، نور عقل فعال بر آن اشراق میکند و نفس را به مرحله بالفعل میرساند و مدرکات و متخیلات آن را «معقول بالفعل» میکند.[7]
مسأله پیدایش عقول دهگانه، از قدیم الایام در آراء فلاسفه بوده است، انکساکوروس، اولین فیلسوف عقلی است که قائل به «عقل مفارق» بوده است. پس از آن، صور ارسطو، کلیات سقراط و مٌثل افلاطون مطرح شد و در اثر طرح ایراداتی بر آنها، فلاسفه قواعدی را درست نمودند و جهان را به مجردات و مادیات تقسیم نموند و برای هر یک، مراتب و طبقاتی را قائل شدند. در طرف اجرام و سلسله مراتب وجود، منتهی به عناصر؛ هیولی و مادة المواد و در طرف مجردات، منتهی به عقل دهم و نفوس ناطقه بشری میشود. منشأ صدور نفوس جزیی را عقل فعال نامیدهاند که به وسیله آن نفوس بشری بر بدنها و اجساد، فیض میگردد.[8]
حکما، براساس دلایلی معتقدند که در باطن جهان، موجودی واسطه قرار دارد که هم به ذات خود، شعور دارد و خویش را درک میکند و هم به علت خویش و هم به معلولات خود این موجود در هیچ ماده و جسمی حلول ندارد و به هیچ پیکری تعلق ندارد. فوق زمان و مکان است. از مبدأ خویش فیض میگیرد و به جهان میرساند. تمام ادراکها و شعورها و قدرتهای این جهان به فیض و مدد اوست و نظر به اینکه خود آگاه و غیر ماده است، عقل نامیده میشود و چون واسطه فیض بین مبدأ کل و جهان است و نیروئی فعال است آن را «عقل فعال» میخوانند.[9]
نظریه استناد موجودات به عقل دهم مربوط به حکمای مشاء است. آنان اعتقادی به عقول عرضی ندارند و هر آنچه در عالم ماده وجود دارد را به عقل واحدی که در سلسله طولی در آخرین مرتبه قرار دارد، استناد میدهند.
فلاسفه اشراقی که معتقدند به عقول عرضی در آخرین مرحله از سلسله عقول طولی هستند، این نظر را قبول ندارند و قائلند که هر کدام از این عقول عرفی، نوعی از انواع مادی را ایجاد میکند و امور همان نوع را تدبیر میکند. این نظریه که از «مثل افلاطون» گرفته شده است، وجود افراد انسان و کمالاتی که به او میرسد را به جوهری مجرد عقلی به نام «رب النوع یا مثال» انسان مستند میکند.[10]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان