دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ماهیت لابشرط (ماهیت مطلقه)

No image
ماهیت لابشرط (ماهیت مطلقه)

كلمات كليدي : ماهيت، كلي طبيعي، ماهيت بماهي هي، مقسم، اقسام

نویسنده : مسعود اسماعيلي

ماهیت را سه‌ گونه می‌توان تصور نمود که اعتباراتِ ماهیت نامیده می‌شوند: "لابشرط"، "بشرط شیء"، "بشرطِ لا".[1] در ماهیت لابشرط، نه وجودِ چیزی با ماهیت در نظر گرفته می‌شود و نه عدمِ چیزی؛ به عبارت دیگر در این اعتبار از ماهیت، بود یا نبودِ هیچ چیزی غیر از خود ماهیت و مقوّماتش، با ماهیتْ تصور نمی‌شود. عقل انسان، این قدرت را دارد که ماهیت را از هرآن چیزی که همراه آن است جدا کند؛ یعنی از همهٔ آنچه که با ماهیت، متحد است (خواه وجود چیزی باشد مثلِ عوارضِ شخصی نظیر شکل و رنگ و بو، خواه عدم چیزی باشد مثلِ نداشتنِ ویژگی خاصی)، صرف‌نظر کند و آنها را در نظر نگیرد.[2]

چون در این اعتبار از ماهیت، هیچ چیزی همراه خود ماهیت در نظر گرفته نمی‌شود، این ماهیت، هیچ شرط و قیدی نخواهد داشت؛ زیرا شرط و قیدِ هر شیء، چیزی است که همراهیِ آن با آن شیء لازم است و روشن است که باید همراه آن شیء در نظر گرفته شود و چون در ماهیت لابشرط، چیزی جز خود ماهیت در نظر گرفته نمی‌شود، هیچ شرط یا قیدی نخواهد داشت. به همین سبب، ماهیت لابشرط را "ماهیتِ مطلقه" نیز می‌گویند و با توجه به این اصطلاح، به حالتِ لابشرط بودنِ ماهیت، "اطلاق" گفته می‌شود.

این اعتبار ماهیت، زمانی صورت می‌گیرد که بخواهیم بررسی کنیم که ماهیت، خودش و خودش (صرف نظر از اموری که با آن همراه یا غیر همراه‌اند) چیست که در این وضعیت، تنها خود ماهیت و اجزاء درونیِ آن (مقومات یا ذاتیات ماهیت) به تصور درمی‌آید و هر چیز دیگری از تصور ماهیت، خارج خواهد بود. مثلا اگر بخواهیم ببینیم ماهیت انسانْ فی‌نفسه چیست، باید توجهِ خود را تنها به خودِ ماهیت انسان معطوف کنیم و از هر چیز دیگری صرف‌نظر کنیم که در این صورت، انسانِ لابشرط را تصور کرده‌ایم.

ماهیت

فیلسوفان، از این مطلب که "در هنگام اعتبارِ لابشرطیِ ماهیت، هیچ چیز با ماهیت تصور نمی‌شود"، چنین تعبیر می‌کنند که: «لیستِ الماهیةُ مِن حیثُ هیَ الا هیَ لا موجودةٌ و لا معدومةً و لا...». همانطور که در این تعبیرِ مشهورِ فلاسفه نیز روشن است، در این اعتبار از ماهیت، حتی وجود یا عدم نیز تصور و لحاظ نمی‌شود. اما این به معنیِ ارتفاع نقیضین (سلب دو شیءِ نقیضِ هم از یک چیز، که محال است) نیست؛[3] زیرا در این اعتبار از ماهیت، چیز دیگری با ماهیت در نظر گرفته نمی‌شود نه اینکه در واقع، هیچ یک از آن چیزهایی که همراهِ آن در نظر گرفته نشده‌اند، با آن همراه نباشند ولذا همین ماهیت، در واقع یا موجود است یا معدوم و ارتفاع نقیضینی در کار نیست.

برخی از ماهیات لابشرط، برای تحقق در خارجْ نیازمند آن هستند که در ضمن اشیائی محقق شوند که دارای ماهیات مختلفی هستند؛ این ماهیات لابشرط را که متحصل بنفسه نیستند (یعنی بدون نیاز به اشیاء دارای ماهیات مختلف، در عالم واقعْ موجود نیستند)، جنس می‌نامند و آن ماهیات مختلفی که متحصل بنفسه هستند (یعنی بدون نیاز به اشیاءِ دارای ماهیات مختلف، در عالم واقعْ موجودند)، نوع نامیده می‌شوند.[4]

اقسام ماهیت لابشرط

ماهیتِ لابشرط را دوگونه می‌توان در نظر گرفت:

1) لابشرط قِسمی: در این اعتبار از ماهیت لابشرط (یا مطلقه)، لابشرط بودن یا همان اطلاق (یعنی لحاظ نشدنِ هیچ چیز دیگری در تصور ماهیت)، شرط و قیدِ ماهیت در نظر گرفته می‌شود. بدین ترتیب باید گفت ماهیتِ "لابشرطِ قسمی" هیچ شرط و قیدی ندارد، جُز شرط و قیدِ "اطلاق" و "لابشرط بودن"؛

2) لابشرط مَقْسَمی: در این اعتبار از ماهیتِ لابشرط (یا مطلقه)، حتی لابشرط بودن یا اطلاق نیز شرط و قیدِ ماهیت نیست. بدین ترتیب، باید گفت ماهیتِ "لابشرطِ مقسمی" از شرط و قیدی حتی شرط و قیدِ "اطلاق" و "لابشرط بودن" نیز مبرّاست.[5]

از آنجا که در ماهیتِ لابشرطِ مقسمی، هیچ چیزی حتی خود اطلاقْ به عنوانِ قید و شرطْ لِحاظ نمی‌شود، می‌توان امکانِ داشتنِ هر قید و شرطی را در واقع برای آن روا دانست؛[6] زیرا گذشت که لابشرط بودنِ ماهیت به معنیِ در نظر نگرفتنِ امور دیگر با ماهیت است نه به معنیِ آنکه در واقعْ هم آن امور، با آن ماهیتْ همراه نیستند. حال که روشن شد ماهیتِ "لابشرط مقسمی" می‌تواند در واقعْ پذیرای هر قید و شرطی باشد، باید گفت آن مفهومی که به اعتباراتِ ماهیت تقسیم می‌شود، همین ماهیت لابشرط مقسمی است؛[7] زیرا اعتبارات ماهیت، به‌وسیلهٔ لحاظ و تصورِ قیود و شروطِ مختلفی با ماهیت پدید می‌آید و چون چیزی که می‌خواهد مَقْسَم قرار گیرد، باید در همهٔ اقسامِ خود حضور داشته باشد، مقسمِ این اعتبارات (به خاطر اینکه باید در همه حضور داشته باشد) باید چیزی باشد که بتواند همه این قیود را بپذیرد که این، چیزی جز ماهیت لابشرط مقسمی نیست.

بدین ترتیب، روشن شد که ماهیت لابشرط مقسمی، چون مَقْسَمِ ماهیت بشرط شیء (مثلِ ماهیتِ کلیِ موجود در ذهن و افراد جزئی و خارجیِ ماهیت) و ماهیت بشرطِ لا (مثل ماده و صورت) و ماهیت لابشرطِ قسمی است باید در ضمنِ همه آنها حاضر باشد. اما چون ماهیت بشرط شیء (مانند افراد جزئی خارجی) و ماهیت بشرط لا (مانند ماده و صورت) دارای وجود واقعی و خارجی هستند، ماهیت لابشرط مقسمی نیز که در آنها حضور دارد، دارای وجود خارجی هست.[8] از طرفی، برخی از ماهیات بشرط شیء (مانند ماهیت مقید به قید کلیت یا وحدت) تنها در ذهن هستند[9] ولذا ماهیت لابشرط مقسمی نیز که در ضمن آنها هست، در ذهن موجود است و دارای تحقق ذهنی می‌باشد. از سوی دیگر، ماهیت لابشرط مقسمی را ذهن تصور می‌کند و این دلیل دیگری بر بهره‌مندی آن از وجود ذهنی است. بدین ترتیب، ماهیت لابشرط مقسمی هم در ذهن است هم در خارج.

البته وجودِ ماهیت لابشرط مقسمی، وجود بالعَرَض است؛ زیرا مطابق اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، ماهیتْ به عَرَضِ وجود و به واسطه آن، موجود شمرده می‌شود. اما از آنجا که ماهیت لابشرط مقسمی یا همان کلی طبیعی، از طریق تحقق فردِ خارجیِ خودْ محقَّق و موجود می‌شود، می‌توان گفت که کلی طبیعی (ماهیت لابشرط مقسمی)، به واسطه فرد خود و به عَرَضِ آن موجود شمرده می‌شود. از سوی دیگر، فردِ خارجی ماهیت، علتِ تشخص طبیعت (کلی طبیعی) است و تشخصْ به سببِ وجود صورت می‌گیرد ولذا آن وجودی که ماهیت لابشرط مقسمی به عَرَضِ آن موجود شمرده می‌شود، همان فرد ماهیت است. بدین ترتیب می‌توان گفت شخص و فردِ خارجیِ ماهیت، واسطه در عروضِ موجودیت و تحقق بر ماهیت لابشرط مقسمی یا کلی طبیعی است.[10] البته در تفسیر "بالعرض" و عروض، میان صاحبنظران اختلافاتی دیده می‌شود که باید در جای خود، مورد بررسی قرار گیرد.[11]

با توجه به مطالب یادشده، روشن می‌شود که ماهیت لابشرط مقسمی، همان ماهیتِ "کلی طبیعی" است[12] که در ضمنِ افرادِ ذهنی و خارجیِ خود موجود است. از آنجا که کلی طبیعی همان ماهیت بماهی‌هی است،[13] باید گفت که ماهیت لابشرط مقسمی نیز با ماهیت بماهی‌هی یکی است.

البته حضور ماهیت لابشرط مقسمی (کلی طبیعی) در افرادش، با تکثر عددی ماهیت لابشرط مقسمی همراه است. یعنی به تعداد افراد ماهیت در جهان، ماهیت لابشرط مقسمی (کلی طبیعی) یافت می‌شود که هریک از این ماهیات لابشرط مقسمی در ضمن یکی از افراد ماهیت وجود دارد؛ زیرا اگر یک ماهیت لابشرط مقسمی (کلی طبیعی) در ضمن همه افراد ماهیت حضور داشت، لاجرم باید می‌پذیرفتیم که واحد (کلی طبیعی)، کثیر شده است و یک چیز (کلی طبیعی) به صفات متباین و متضاد، متصف گشته است؛[14] چه اینکه حضور کلی طبیعی در افرادش به معنی اتحاد وجودی با آنهاست[15] و چنانچه این کلی طبیعی، تنها یکی باشد، یک کلی طبیعی در ضمن افراد متعدد حاضر خواهد بود و این، به معنی آن است که واحد (کلی طبیعی) با کثیر (افراد) اتحاد وجودی پیدا کرده است و یعنی واحد، کثیر شده است. از طرفی این اتحاد وجودی حکم می‌کند که هر صفتی در افراد هست به کلی طبیعیِ موجود در ضمنِ آنها نیز نسبت داده شود و چون صفات متضادی (مانند اندازه‌ها و رنگهای متضاد) در افراد متعدد هست، اگر یک کلی طبیعی در ضمن همه آنها باشد باید بپذیریم که یک شیء واحد، دارای صفات متضاد است که البته این، محال می‌باشد. فیلسوفان، از این مطلب چنین تعبیر می‌کنند که نسبت کلی طبیعی به افرادش، مانند نسبت یک پدر به فرزندان مختلفش نیست؛ بلکه این نسبت، شبیه نسبتِ پدرهای گوناگون به فرزندان آنهاست.[16]

ماهیت لابشرط قسمی

ماهیت لابشرط قسمی، خودْ دارای قید و شرطِ اطلاق است که این وضعیت حکم می‌کند که در واقعیت نیز (افزون بر مقامِ تصور) هیچ قید و شرطی لحاظ نشود؛ اما از آنجا که در اعتباراتِ دیگرِ ماهیت (بشرط شیء و بشرط لا) قید و شرطْ لحاظ می‌شود، نمی‌توان گفت که ماهیت لابشرط قسمی در مقامِ واقعْ پذیرای هر قید و شرطی است ولذا نمی‌توان آن را مَقْسَمِ اعتبارات ماهیت دانست. از این رو، جایگاه ماهیت لابشرط قسمی در میانِ اقسامِ ماهیتِ لابشرط مقسمی است و در مقابل دیگر اقسام (ماهیت بشرط شیء و ماهیت بشرط لا) است.

از آنجا که اطلاق و لابشرط بودن، قید ماهیتِ لابشرط قسمی است و این قید، قیدی است که تنها در ذهن شکل می‌گیرد، باید گفت ماهیت لابشرط قِسمی، تنها در ذهن وجود دارد نه در خارج؛ زیرا اگر در خارج محقق باشد به این معناست که قید خود را همراه خود ندارد (زیرا قید آن ذهنی است و در خارج محقق نمی‌شود) که در این صورت، لابشرط قسمی نخواهد بود.[17] اما چون اطلاق و لابشرط بودن، قیدِ ماهیت لابشرط مقسمی نیست، چنین ماهیتی ـ همانطور که گذشت ـ قابل تحقق در خارج نیز هست.

مقاله

نویسنده مسعود اسماعيلي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS