دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

گَزاف

No image
گَزاف

كلمات كليدي : علت غايي، غايت، عقل، خيال، شوق، اراده

نویسنده : مسعود اسماعيلي

در فلسفه اسلامی، هر چیزی (غیر از ذات واجب‌بالذات که هیچ علتی ندارد) دارای دو دسته از علل است: علل ماهیت یا علل قوام؛ و علل وجود. علت غایی، علتی است که معلول یا فعل، به خاطرِ آن یا برای آن انجام می‌شود. مثلاً اگر از چیزی را برمی‌داریم، علت غایی این فعل، "گذاشتنِ آن در جایی" است که در پایان این حرکت قرار دارد. چرا که این حرکت را به خاطر "گذاشتن آن چیز در آنجا" انجام داده‌ایم. در اینکه هر معلول مرکّب (مادی) دارای علت مادی، صوری و فاعلی است، در میانِ اغلبِ فیلسوفان اختلافی وجود ندارد؛ اما ممکن است به دلیل وجودِ برخی افعال و معلولها، در اینکه هر معلولی و هر فعلی، دارای علت غایی است شک ‌شود؛ زیرا در میان عُرفِ عوام چنین شایع است که برخی از افعال و معلولها بدون هدف و غایت هستند ولذا وجودِ علت غایی را برای هر معلولی ضروری نمی‌دانند. اما در فلسفه اسلامی، دیدگاه فیلسوفان این است که هر معلولی دارای غایت و علت غایی هست.[1]

علل حرکت

حرکت و فعلِ ارادی، دارای عللی است که این علل، مترتب بر یکدیگر و وابسته به هم هستند. مثلاً در افعال بدنی حیوانات و انسانها، ابتدا تصوری از فعل و نتیجهٔ آن پدید می‌آید و سپس شوقِ به نتیجه و شوق به فعل، پس از آن عزم و اراده و سپس حرکت عضلات پدید می‌آید تا فعل صورت گیرد. در اینجا شوق به نتیجه و فعل، به تصور فعل و نتیجهٔ آن وابسته است و به همین ترتیب علل بعدی به علل قبلی وابسته‌اند. روشن است که اولین علت یعنی تصور، دورترین علت به فعل است و آخرین علت (حرکت عضلات)، نزدیکترین علت به می‌باشد.[2] به این عللِ طولیِ فعل مبادیِ فعل ارادی می‌گویند. در فعل ارادی علتِ نزدیکتر به فعل ( یا حرکت)، قوه محرِّک است که پس از فکر یا تخیل و تحققِ شوق و اراده در انسان و حیوان، به حرکت درآمده، به تحققِ فعل منجر می‌شود.[3] از بین مبادیِ فعل ارادی (در انسان یا حیوان) تصور و تصدیق، مبادیِ ادراکی (علمی) شمرده می‌شوند و شوق و اراده و قوهٔعامله یا محرکه (مثل عضلات)، مبادیِ حرکتی (عملی) محسوب می‌شوند. علل ادراکی بر دو نوعند: الف) ادراک عقلی یا فکر که ناشی از قوهٔ ناطقه و عقل نظری و مختص انسان است؛ ب) ادراک تخیلی یا تخیل یا خیال که ناشی از قوه خیال (متخیله) است و هم در انسان وجود دارد و هم در حیوان. بدین ترتیب، شوقی که در انسان پدید می‌آید و موجب انجامِ فعل می‌شود، یا ناشی از فکر است که در این صورت شوق خیالی نامیده می‌شود و یا این شوق ناشی از خیال است که در این صورت، شوق خیالی نامیده می‌شود؛ اما شوقی که در حیوان، موجب انجامِ فعل می‌شود، تنها ناشی از خیال است؛ زیرا حیوان دارای عقل و فکر نیست. این شوق نیز شوق خیالی نامیده می‌شود.

غایت فعل ارادی

مبادیِ فعل ارادی (عقل و خیال، شوق، اراده و قوه عامله یا محرِکه)، هریک برای خودْ دارای غایت و هدفی هستند[4] که بدون آن اهداف، فعل تحقق نمی‌یابد. مثلاً اگر مبدأ ادراکیِ فعل، عقل باشد، تا عقل پیش از انجام فعل تصوری از غایت و نتیجهٔ فعل نداشته باشد، و فایده داشتنِ چنان غایت و نتیجه‌ای را تصدیق نکند و آن غایت را به عنوان هدف برنگزیند، نوبت به شکل‌گیری شوق و اراده و حرکت عضلات نمی‌رسد و فعلی صورت نخواهد گرفت. همینطور در مرحله شوق و اراده، تا شوق به آنچه که در ادراکْ به عنوان هدف و غایت مطلوب پذیرفته شده، تعلق نگیرد، شوق و اراده به فعل تعلق نخواهد گرفت و در نتیجه، فعل انجام نمی‌گیرد. همچنین در مرحلهٔ قوهٔ مُحَرِکه و عامِله (مثلاً عضلات) ـ که آخرین مبدأ از مبادی فعل ارادی است ـ چنین غایت و هدفی وجود دارد؛ این غایت و هدف در قوه محرکه (عامله) ، عبارت است از نهایتِ حرکت؛ یعنی آنچه قوه عامله (مثل عضلات) می‌خواهد به آن برسد، "به نهایت رسیدنِ" حرکتی است که فعل نامیده می‌شود. مثلا اگر فعل مورد نظر، "رفتن از مکانِ الف به مکانِ ب" باشد، هدفِ عضلات از این فعل، انتهای حرکت است که این انتها عبارت است از "قرار گرفتن در مکانِ ب". اما اینکه هدف قوه ادراکی یا شوقی و ارادی نیز همین است یا نه، ارتباطی به قوه عامله (مثل عضلات) ندارد و همواره هدف قوه عامله، آن چیزی است که حرکت (فعل) مستقیماً به آن پایان می‌پذیرد.[5] بنابراین باید گفت هدفِ مبدأ ادراکی فعل (یعنی عقل یا خیال)، پیوستهْ همان هدف و غایت شوق و اراده است. یعنی هدف و غایتِ شوق و ارادهْ همان چیزی است که هدف و غایتِ مبدأ ادراکی (عقل یا خیال) نیز هست. اما هدف و غایت مبدأ ادراکی و شوق و اراده (که هدف این سه، یک چیز است)، همیشه با هدف و غایتِ قوهٔ محرِکه (یعنی انتهای حرکت) یکی نیست.[6] زیرا در ادراک و شوق و اراده، ممکن است یکی از لوازم یا نتایجِ انتهای حرکت، هدف و غایت قرار گرفته باشد نه انتها و پایان حرکت.[7] مثلاً در مورد مثال فوق، ممکن است هدفِ ادراک و شوق و ارادهٔ انسان از حرکت مکانی، دیدن دوستی باشد که این هدف، از نتایجِ انتهای حرکت است نه خودِ انتهای حرکت که عبارت است از قرار گرفتن در مکانِ "ب".

تعریفِ «گزاف»

گزاف کلمه‌ای فارسی است که به زبان عربی وارد و به "جَزاف" تبدیل شده است و سپس از ریشه آن، کلمه "مُجازِف" ساخته شده که به همان معنیِ جزاف می‌باشد. این کلمه از نظرِ لغوی، به معنیِ گرفتنِ چیزهای بسیار زیاد بدونِ محاسبه و اندازه‌گیری است.[8] اما در اصطلاح فلسفی، هر غایتی که اولاً نهایت حرکت نباشد و ثانیاً مبدأ آن شوق فکری نباشد (یعنی غایتِ شوق فکری نباشد)، به چند صورت قابل تحقق است که در هر صورت، فعلی که دارای چنین غایتی است، عنوانی خاص به خود می‌گیرد: اگر تنها تخیل مبدأ شوق باشد و غایتِ فعل، تنها غایتِ شوق تخیلی باشد، فعلْ گزاف نامیده می‌شود.[9] بدین ترتیب، فعلِ گزاف فعلی است که: 1) دارای مبدأ ادراکی عقلی و فکری نیست و تنها مبدأ ادراکیِ آن، خیال است ولذا شوق آن شوق خیالی است نه فکری؛ 2) غایتِ شوق خیالیِ آن (یعنی غایتِ خیال و غایتِ شوق ناشی از خیال)، انتهای حرکت(که غایت قوه عامله است) نیست بلکه یکی از لوازم یا نتایج آن است؛ 3) غیر از شوق خیالی و اراده و قوای عامله، چیز دیگری جزو مبادیِ عملیِ فعل نیست. مثالِ فعل گزاف، این است که شخصی به هدفِ دیدن دوست خود، از مکانِ "الف" به مکانِ "ب" می‌رود و در آنجا دوست خود را می‌بیند. زیرا در این مثال، می‌توان چنین فرض کرد که شخصْ بدون تأمل یا فکر و صرفاً با تصورِ خیالیِ دیدار دوستِ خود، اقدام به حرکت از مکان "الف" به مکانِ "ب" کرده است و هدفی عقلانی از این کار در نظر نداشته است. از طرفی، چون هدفِ خیالیِ وی، تنها قرار گرفتن در مکان "ب" نیست باید گفت که هدف شوق خیالی در این فعل، لازمه انتهای حرکت (دیدار دوست) است نه خودِ آن ولذا این فعل، فعلِ گزاف است.

تفاوتِ فعلِ گزاف با افعالِ مشابه

با این توضیحات، روشن می‌شود که در فعلِ گزاف، هدف و غایتِ همهٔ مبادیِ فعل (خیال، شوق خیالی، اراده و عامله) یکی نیست؛ بر خلافِ فعلِ عَبَث[10] که در آن، هدف و غایت همه مبادی فعل، یک چیز (یعنی انتهای حرکت) است. همچنین تفاوت فعل گزاف با قصد ضروری و عادت این است که در این دو، افزون بر خیال و شوق، مبادیِ دیگری مانند مزاج بدنی و طبیعت و مَلَکاتِ نفْسی، جزو مبادی فعل شمرده می‌شود.[11]نیز گزاف با فعلِ باطل این تفاوت را دارد که در گزاف، غایتِ مورد نظر در هریک از مبادی فعل (خیال، شوق، اراده و عامله) تحقق می‌پذیرد ولی در فعل باطل، غایت برخی از مبادی فعل (عقل، خیال، شوق، اراده و...) تحقق نمی‌پذیرد.[12]

فعلِ گزاف و هدفمند بودنِ آن

در عرف عوام چنین تصور می‌شود که فعل گزاف دارای غایت نیست.[13] اما این تصور، مبتنی بر عدمِ شناختِ درستِ فعل گزاف است. چه اینکه گزاف نیز مانند همه افعال، دارای هدف متناسب با خودش است:[14] همانطور که گذشت در فعل گزاف اساساً مبدأ ادراکی فکری وجود ندارد و فکر و عقل در انجامِ فعل دخیل نیست؛ از این رو در این نوع افعال نباید به دنبال غایت و هدف عقلانی و فکری بود؛ زیرا غایت و هدف هر فعلی با توجه به مبادی دخیل در آن فعل، تعیین می‌شود نه هر مبدئی که می‌تواند در افعال دیگر دخیل باشد. بنابراین، هدف فعل گزاف را باید در قوه متخیله و شوق خیالی که در این نوع از افعال دخیلند، جستجو نمود.

با توجه به این مطلب، می‌توان گفت که فعل گزاف دارای غایتِ خود یعنی غایت و هدف خیالی هست ولذا نمی‌توان آن را فعلی بدونِ غایت دانست.

فعل گزاف و خیر بودنِ غایتِ آن

از طرفی این غایت، برای خودِ مبادی این فعل، خیر و مطلوب است و نمی‌توان گفت که غایت این فعل، خیر نیست. زیرا خیر و مطلوب بودنِ غایاتِ افعال نیز، در مقایسه با مبادی مؤثر در همان افعال روشن می‌شود. یعنی اگر غایتِ یک فعل، برای مبدأ مؤثر در خودِ آن فعل خیر و مطلوب بود، غایت فعل، خیر و مطلوب است و گرنه چنین نیست. در فعل گزاف نیز که مبدأ فعل، خیال و شوق خیالی است، غایت باید با همین مبادی سنجیده شود نه با مبدئی چون قوه عاقله یا فکر. از این رو، باید گفت غایت فعل گزاف، با توجه به مبادی خیالی این نوع از افعال، برای خود این افعالْ خیر و مطلوب هستند. آری؛ غایت این افعال از نظر عقلی و فکری خیر نیستند؛ اما نکته این است که نباید غایت این افعال را با فکر و عقل که مبدأ آنها نیستند سنجید.[15]

ارزش نسبیِ فعل گزاف

البته افعال گزاف، در مقایسه این افعال با افعال ناشی از فکر و مبدأ عقلی، از ارزش کمتری برخوردارند. زیرا درجه و رتبه وجودی عقل در انسان، بالاتر از خیال اوست ولذا روشن است که خیرهای خیالی کم‌ارزش‌تر از خیرهای عقلانی هستند و به تَبَعْ افعالی که دارای غایات مطلوب خیالی هستند، پایین‌تر از افعالی هستند که دارای غایاتِ مطلوبِ عقلی می‌باشند. اما هریک از اینگونه افعال، با توجه به خودشان و مبادیشان، دارای غایات خیر و مطلوبند؛ هرچند که در مقایسه، ارزش یکی از دیگری بیشتر است.

مقاله

نویسنده مسعود اسماعيلي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS