دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جورج بارکلی(1753-1685) George Berkeley

No image
جورج بارکلی(1753-1685) George Berkeley

كلمات كليدي : باركلي، اصالت تجربه، نفي جوهرمادي، شي محسوس، تصور

نویسنده : سعيده شاه مير

جرج بارکلی در یک خانواده انگلیسی الاصل در ایرلند چشم به جهان گشود. او در پانزده سالگی در دانشکده ترینیتی[1] در دابلین[2] ابتدا به تحصیل و سپس به تدریس پرداخت. بارکلی که یک انگلیکان[3] پرشور و مخلص بود، در 1724 به ریاست نمازخانه شهر دری[4] منصوب شد. اندکی بعد درصدد تأسیس یک کالج در شهر برمودا برآمد، اما این طرح بواسطه فراهم نبودن سرمایه کافی به مرحله اجرا در نیامد. در سال 1734 مقام اسقفی شهر کلوین[5] را پذیرفت، اما در 1745 از قبول منصب سود بخش تر اسقفی کلاخر[6] روی گرداند و با خانواده اش در آکسفورد مستقر شد. او روز چهاردهم ژانویه 1735 به مرگی آرام درگذشت و در نماز خانه کرایست چرچ[7] که مقر روحانیِ حوزه اسقفی آکسفورد بود به خاک سپرده شد.

مهمترین آثار فلسفی بارکلی در هنگامیکه او در دانشکده ترینیتی به تدریس مشغول بود، نوشته شد. فلسفه ضد مادی[8] بارکلی در کتابهای «رساله درباره اصول انسانی»[9](1710) و «سه گفت و شنود میان هیلاس و فیلینوس»[10](1713) ارائه شده است. از دیگر نوشته های بعدی او شامل نقدی درباره تفسیر نیوتن از حساب جامعه و فاضله (انتگرال و دیفرانسیل) (رساله تحلیل گر[11] 1734) و نقدی از دیدگاه پوزیتیویستی بر فیزیک نیوتنی(رساله حرکت 1721) است[12].

بارکلی از نخستین منتقدان فلسفه علم نیوتن به شمار می‌آید. او در نقد نظریات نیوتن، او را متهم ساخته است که به هشدارهای خود پای بند نبوده و آنها را رعایت نکرده است. نیوتن هشدار داده بود که صورتِ بندی روابط ریاضی، من جمله نیروها، یک مسأله است، و کشفِ اینکه نیروها فی نفسه چه هستند، یک مسئله دیگر. آنچه بارکلی را بر می آشفت این بود که نیوتن عملاً به گونه ای از نیروها سخن می گفت که گویی آنها چیزی بیش از عبارات معادله های ریاضی هستند. بارکلی مدعی بود مفاهیمی نظیر «نیروی جاذبه»[13]، «نیروهای پیوند دهنده»[14] و «نیروی های تجزیه کننده»[15] صرفاً هویاتی ریاضی هستند(پوزیتیویسم ریاضی بارکلی). بدین ترتیب بارکلی در مورد قوانین مکانیک، مدافع نوعی ابزارگرایی شد. او اعتقاد داشت که این قوانین چیزی جز ابزار محاسباتی برای توصیف و پیش بینی پدیدارها نیستند و ضرورتی ندارد که الفاظ و اصطلاحاتی که در قوانین علمی ظاهر می شوند به چیزی موجود در طبیعت ارجاع داشته باشند. بارکلی به خصوص مدعی بود که ما هیچ اطلاعاتی از مدلول ها و مرجع چنین عباراتی نداریم؛ ما فقط می دانیم که اجسام خاصی به طرق معینی و تحت شرایط معینی حرکت می کنند. معهذا وی اذعان داشت که چنین عباراتی، به واسطه کاربردشان در نظریه ها، از آن جهت که ما را قادر به پیش بینی حوادث می سازند، نقش مهمی در مکانیک دارند.

بارکلی در انتقاد از نظریه نیوتن به همین نکته بسنده نکرد، حمله بارکلی به تصورات کلی مجرد، بیش از همه، متوجه کاربرد واژه «فضای مطلق» در نظریه نیوتن است. از نظر او این کاربرد وجه عقلی ندارد و به هیچ وجهی سودمند نیست. بارکلی موکداً بر نسبی بودن فضا تصریح کرده است. در نظر او فضا تصوری انتزاعی است. به اعتقاد او فضای مطلق را نمی توان ادراک کرد، بنابراین، فضای مطلق چیزی نیست[16] و سخن گفتن از حرکت در فضای مطلق، نظیر آنچه نیوتن انجام داده است، بی معنی است. به اعتقاد او مکان چیزی نیست که جدا و مستقل از ادراک ما از اجسام وجود داشته باشد. بارکلی متذکر شد که اگر اجسام در عالم نمی بودند، هیچ راهی برای نسبت دادن فواصل مکانی وجود نمی داشت، و نتیجه گرفت که اگر نسبت دادن فواصل مکانی در این وضع ممکن نباشد، در آن صورت سخن گفتن از فضای تهی از همه اجسام، بی معنا خواهد بود. به علاوه، بارکلی خاطر نشان کرد که اگر همه اجسام به جز یکی نابود می شدند، در آن صورت امکان نداشت که بتوان هیچ حرکتی را به جسم منتسب کرد، زیرا هر حرکتی نسبی است. سخن گفتن از حرکت جسم، همانا سخن گفتن از تغییر روابط آن با سایر اجسام است. حرکت یک جسمِ واحد، در درون یک فضای مطلق، غیر قابل تصور است. نیوتن برای اثبات فضای مطلق و حرکات غیر نسبی آزمایشی را تدارک دید که تحت عنوان آزمایش سطل از آن یاد می شود، در این آزمایش یک سطل آب را با طنابی آویزان می کنند، طناب را می پیچانند و رها می کنند تا سطل بچرخد. آزمایش شامل چهار مرحله است: 1. در ابتدا سطل می چرخد، اما آب ساکن و سطح آب تخت است. 2. اصطکاک بین آب و سطل باعث می شود که سرعت گردش آب به سرعت گردش سطل برسد. در این حالت سطح آب گودی پیدا می کند که مقدار آن به سرعت چرخش بستگی دارد. 3. نهایتا سرعت گردش سطل کم می شود و می ایستد، اما آب همچنان می چرخد و سطح آب گود است. 4. در نهایت آب درون سطل نیز ساکن و سطح آب تخت می‌شود. نیوتن معتقد بود گودی آب در مراحل 2 و 3 نتیجه نیروهای گریز از مرکز است و ربطی به حرکت نسبی موضعی ندارد، زیرا در مرحله یک و چهار سطل و آب نسبت به هم می‌چرخند، اما انحنا وجود ندارد. نیوتن از این آزمایش نتیجه می‌گیرد که چرخش نسبت به فضای مطلق، باعث ایجاد گودی می‌شود.

اما بارکلی معتقد بود که آزمایش سطل نیوتن وجود فضای مطلق را اثبات نمی کند. بارکلی به درستی ملاحظه کرده بود که حرکت آب در سطل «یک حرکت واقعاً دورانی» نیست، چون نه فقط مرکب از حرکت سطل است، بلکه با حرکت وضعی و انتقال زمین نیز ترکیب شده است. او نتیجه گرفت که این حرکت را که نیوتن به عنوان مثالی از دوران نسبت به فضای مطلق ذکر کرده است، ممکن است به اجسام دیگری در عالم غیر از سطل نسبت داد.

از طرف دیگر نیوتن در کاربرد نظریه مکانیک خود ناگزیر شده بود به جای مسافت ها در مکان مطلق، از فواصل نسبی استفاده کند. بارکلی اظهار نظر کرد که استناد نیوتن به مکان مطلق را می توان از قلمرو فیزیک حذف کرد، بی آنکه خللی در استحکام مبانی فیزیک پدید آید. او مدعی شد با آنکه «نیروی جاذبه» و «نیروی محرکه» فرضهای ریاضیِ سود مندی هستند، مکانِ مطلق افسانه ای بی فایده است که می باید از قلمرو فیزیک حذف شود. او پیشنهاد کرد که ستارگان ثابت برای مشخص ساختن دستگاه مبنا برای توصیف حرکات در نظر گرفته شوند[17].

به نظر می‌رسد بارکلی به مخالفت با نظری درباره علم برخاست که تمایل داشت علم را به نقشه نگاری[18] شبیه سازد. به عقیده وی چنین نیست که هر لفظِ علمی بالضروره یک امر عینی قابل شناخت، یک خاصیت، یا یک رابطه را در جهان خارج نشان دهد. پافشاری بارکلی بر موضع ابزارگرایی شاید مأخوذ از این نظریه متافیزیکی اوست که می‌گوید در عالم تنها دو نوع هویت وجود دارد: تصورات و اذهان. در نظر او وجود داشتن به معنای درک شدن است. در این صورت بر مبنای این نظر تنها اذهان علل موجده به شمار می آیند نه نیروها. گذشته از این، بارکلی مصراً اظهار داشت که نمی توان میان «کیفیات اولی» (آن دسته از صفات (کیفیات) که از جسم لاینفک است) و کیفیات ثانوی (که تنها در تجربه ادراکی ذهن ادراک کننده وجود دارند) تمایزی قائل شد. در واقع اگر کسی می‌پذیرد که قسمتی از تجربه حسی ما عبارت است از صورت های ذهنی که فقط در ذهن ما وجود دارند، پس هیچ اساسی برای اینکه کیفیات اولی را مستثنا کند وجود ندارد. به تعبیر دیگر همان استدلالی که شخص را قانع می کند که کیفیات ثانوی در ذهن ما هستند، درباره کیفیات اولی نیز صادق است.[19]

در واقع چرا ما باید تصورات خود را درباره امتداد و حرکت به عنوان کیفیات واقعی موجود در اجسام تلقی کنیم؟ او اصرار داشت این صفات اولی مانند امتداد، حرکت و مکان درست مانند حرارت و شفافیت کیفیات محسوس به شمار می آیند و معرفت ما درباره آنها حاصل تجربه ادراکی ماست. در واقع در مساله شناسایی، بارکلی یک تجربه گرای تمام عیار است، و از همین موضع است که وی منکر وجود جوهر مادیِ لاک می شود، ایده ای که شهرت بارکلی را در پی داشت. او مناقشه خود را علیه تمام اجزاءِ آموزه های لاک که به ماتریالیسم مکانیکی گرایش داشت معطوف کرد.[20] در نظر او همه آنچه ما می توانیم بدانیم، آن چیزی است که تجربه می کنیم، و تمام تجربه ما عبارت است از تصورات. به عبارت دیگر، اشیایی که ما ادراک می کنیم، فقط صور ذهنی ماست که مستقل از ما وجود ندارند، بنابراین شی محسوس عبارت است از تصورات و چیزی به نام حامل و موضوع یعنی جوهر مادی وجود ندارد، زیرا ما به حواس این جوهر مادی را در نمی یابیم. حواس، ما را فقط درباره محسوسات آگاه می سازند، بنابراین چیزی جدای از تجربه حسی وجود ندارد. از سوی دیگر بارکلی معتقد بود که ما می توانیم با تکیه بر تصوراتمان تسلسل های کما بیش منظمی را دریابیم که می توان آنها را بصورت قانون بیان کرد، یعنی گزاره هایی درباره رفتار منظم محسوسات. اما روابط درونِ طبیعت را ضروری نمیدانست، بلکه معتقد است این روابط صرفاً محتمل اند[21]. به هر حال بارکلی با انکار واقعیت مستقلِ جهان مادی و اثرات آنها بر خودمان، تجربه گرایی را به سمت ایده آلیسم سوق داد.[22]

همانطور که اشاره شد، بارکلی به نوعی ابزارگرایی معتقد بود، هر چند واژه ابزارگرایی اولین بار توسط جان دیویی(1859-1952) برای توصیف رویکردی عملگرایانه نسبت به مفاهیم و نظریه های علمی معرفی شد[23]. دیدگاه تجربه گرایانه و ابزارگرایانه بارکلی پس از وی توسعه یافت. برای مثال ارنست ماخ (1838-1916)، فیزیکدان و فیلسوف علم اتریشی که سخت تحت تاثیر آراء بارکلی قرار داشت و در توسعه آن می کوشید، در اواخر قرن نوزدهم، نقدی فلسفی بر فیزیک نیوتنی وارد کرد که مشابه نقد بارکلی است. ماخ نیز رویکردی ابزار انگارانه را درباره قوانین و نظریه های علمی اتخاذ کرد، از قبول وجود واقعیاتی مستقل از ذهن، خواه مربوط به کیفیات اولیه و خواه مربوط به کیفیات ثانویه سرباز زد و بیان داشت که در پژوهش طبیعت، تنها باید به شناخت رابطه پدیدارها و آنچه قابل مشاهده و اندازه گیری است پرداخت. بر همین مبنا ماخ عنوان کرد، از آنجا که زمان مطلق را نمی توان توسط مشاهده و آزمایش فیزیکی آشکار کرد، پس نباید از آن در فیزیک استفاده کرد و حذف آن هم لطمه ای به تبیینهای فیزیک وارد نمی کند. اعضاء حلقه وین نیز که به تعبیر فیلیپ فرانک (فیزیکدان عضو حلقه وین) در کتاب "علم جدید و فلسفه" ماخ را معلم راستین خود می دانستند، به واسطه ماخ تحت تاثیر آراء بارکلی قرار داشتند. انیشتین(1879-1955) نیز در ارائه نسبیت خاص خود که به نفی زمان و اندازه مطلق انجامید[24] تحت تاثیر ماخ قرار داشت، هر چند وی در دهه آخر عمر خود و در دوره ای که به مخالفت با تعبیر رسمی(کپنهاکی) از مکانیک کوانتوم می‌پرداخت، از این رویکرد افراطی تجربه‌گرایی و ابزارگرایی روی برتافته بود[25].

مقاله

نویسنده سعيده شاه مير

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS