24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : مدل تحويل كاركردي، متحقق كننده، اصل الگزاندر، شبه پديدارگرايي
نویسنده : ياسر خوشنويس
ایده تحویل کارکردی ابتدا در فلسفه ذهن و در آثار کارکردگرایان مانند لویس و آرمسترانگ در دهه 1960 مطرح شد[1]. این ایده در دهه 1980 و 1990 توسط لوین و چالمرز مورد توجه قرار گرفت و توسط کیم به صورت دقیقتری بیان شد.[2] با این حال، استفاده از تحویل کارکردی به ویژگیهای روانشناختی محدود نمیشود و در بسیاری از علوم خاص مانند زیست شناسی، شیمی و فیزیک حالت جامد نیز کاربرد دارد.
میتوان تحویل کارکردی ویژگی S متعلق به سطح بالاتر را که در یک علم خاص مورد بررسی قرار میگیرد، به ترتیب زیر صورتبندی کرد:
گام اول: تحلیل کارکردی[3] S: برای ویژگی S تعریفی به صورت زیر ارائه میکنیم:
دارابودن S = دارا بودن ویژگی P به نحوی که P وظیفه علّی C را ایفا کند و P یک ویژگی متعلق به سطح پایین باشد.
گام دوم: تشخیص متحققکننده[4] ویژگی S: از طریق مطالعه تجربی، ویژگیها یا مکانیمسهای واقعیای را مییابیم که وظیفه علّی C را انجام میدهند.
گام سوم: نظریهای تبیینی را شکل میدهیم که تبیین کند چگونه محققکننده S وظیفه علّی C را انجام میدهد.
نکته مهمی که در مورد تحویل کارکردی باید به آن اشاره کرد این است که گام اول این مدل صرفاً تعریف یا تحلیل مفهومی ویژگی سطح بالا است و بنابراین به صورت پیشینی، یعنی قبل از انجام مطالعات تجربی انجام میشود. از این رو در این مدل به هیچ واقعیت تجربی ممکنی در مورد ویژگی سطح بالا اشاره نشده است.
به عنوان یک مثال، میتوان به تحویل ویژگی ژن بودن به ویژگیهای زیستشناسی مولکولی اشاره کرد. برای انجام این تحویل، ابتدا باید تعبیری کارکردی از ویژگی ژن بودن مطرح نمود. تعبیر کارکردی به معنای تعریف ژن برمبنای نقشهای علی آن است. ژنها مکانیسمی برای کدبندی و جابجایی اطلاعات ژنتیک از والدین به فرزندان هستند. بنابراین، هر وسیلهای که نقش این مکانیسم را در یک ارگانیسم خاص بازی کند، میتواند ژن آن ارگانیسم دانسته شود. مرحله دوم، تلاش تجربی برای تشخیص هویاتی است که در واقع کارکرد ژنها را انجام میدهد. در این مرحله، مولکولهای DNA به عنوان هویات مورد بحث، دست کم در موجودات زنده زمینی شناخته میشوند. در ادامه، نظریهای در سطح زیستشناسی مولکولی ساخته و پرداخته میشود که تبیین میکند که چگونه مولکولهای DNA نقش علّی ژنها را ایفا میکنند. هنگامی که این سه مرحله انجام شد، میتوان ادعا کرد که ویژگی ژن بودن به ویژگی مولکول DNA بودن تحویل شده است.
تحویل کارکردی بر خلاف مدل تحویل قوانین پل (مدل نیگلی) توانایی تبیینی دارد. با توجه به نامگذاری بالا، دانشمندان معمولا در مطالعات تجربی خود، قوانین پلی به صورت ("x)(Sx « Px) کشف میکنند. در مدل تحویل نیگلی، این قوانین بدون تبیین رها میشوند، اما در مدل تحویل کارکردی، اینکه P متحققکننده ویژگی S است و نقشهای علی آن را ایفا میکند، به خوبی تبیین میکند که چرا وقوع P با وقوع S همبسته است و نه وقوع ویژگیای دیگر. همچنین، این مدل با مساله تحقق چندگانه[5] (این وضعیت که یک ویژگی سطح بالا بیش از یک متحققکننده در سطح پایین داشته باشد) سازگار است. در واقع، در گام دوم امکان محققکنندههای چند گانه در سطح پایه پیش بینی شده است.[6]
مدل تحویل کارکردی بر ایده ایفای نقشهای علی ویژگی سطح بالا توسط ویژگیهای سطح پایین تکیه دارد. اما این موضوع به چالشی برای این مدل تبدیل شده است. برای تدقیق این نکته مناسب است که به آموزهای که توسط ساموئل الگزاندر (1859-1938) مطرح شده است، اشاره کنیم. به نظر الگزاندر هر ویژگیای که دارای توانایی علّی نباشد، یک ویژگی واقعی نیست و نباید در مورد آن واقعگرا بود. کیم این آموزه را به صورت «موجود بودن، همانا داشتن تواناییهای علّی است» صورتبندی میکند و با عنوان اصل الگزاندر[7] از آن نام میبرد.[8] بدین ترتیب، در صورتی که ویژگی سطح بالای S را به طور کارکردی به ویژگی سطح پایین P تحویل دهیم، باید بپذیریم که ویژگی S ویژگیای است که نقش علی مخصوص به خودی ندارد و از این رو، اصطلاحاً یک ویژگی شبه پدیدار[9] است.[10] در نتیجه، با توجه به اصل الگزاندر یا باید ویژگی S را به طور کامل کنار گذاشت، یا آنکه برای آن نقشی صرفاً نظری، برای نمونه، کمک به سادگی نظریههای علوم خاص، در نظر گرفت. نتیجهای که با شهود واقعگرایانه اولیه ناسازگار است. از آنجا که ایده تحویل کارکردی در مورد بخش بزرگی از ویژگیهای علوم مختلف قابل به کارگیری است، چالش مذکور اهمیت بیشتری پیدا میکند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان