27 اسفند 1393, 3:27
«السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا بن رسول الله»؛ یا ابا عبدالله مگر حر را نجات ندادی، دست حر را نگرفتی، با زهیر چه کار کردی؟ زن زهیر می گوید: وقتی داشت می رفت در فکر بود که خبر مهم بود آخر حق داشت در فکر باشد می گوید: وقتی برگشت فاذا هو ضاحک، می خندید، چهره باز بود. آمد به عیالش گفت: برو لاحق بشو به خانواده خودت؛ یعنی چی؛ یعنی من می روم. گفت: زهیر من را هم ببر گفت: نمی توانم ببرم. گفت: چرا پس زینب کبری می رود تو هم من را ببر. زهیر گفت: نه من ایمان حسین بن علی را دارم، نه تو صبر زینب کبری را داری. اگر آنجا یک جزع و فزع بکنی، بیتابی نشان بدهی شاید من هم در کار خودم موفق نشوم. عیالش گفت: قول می دهم که هیچ بیتابی نکنم. قول می دهد زهیر باز هم گفت: من از بردن تو معذورم. بالاخره یک زن صالحه نمی تواند با شوهر خود در بیافتد اما حالا که مرا نمی بری و برای همیشه از هم جدا می شویم یک خواهش از تو دارم گفت: بگو گفت: هیچی از تو نمی خواهم، نه پول، نه مال، نه می گویم مرا به چه کسی می سپاری. فقط یک خواهش گفت: «اسئلک ان تذکرنی عند جد الحسین یوم القیامه»؛ روز قیامت پیغمبر رحمت را که دیدی، جد این آقا را دیدی، مرا هم یاد کن بگو: این زن هم موید من بود.
«السلام علیکم یا انصار ابی عبد الله»
حجه الاسلام و المسلمین فاطمی نیا
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان