كلمات كليدي : مديريت، ثروت سهامداران، سود، ريسك، بازده، تأمين مالي، سرمايه گذاري
نویسنده : حميدرضا عبداللهي نيسياني
دانایان علم مدیریت، تعاریف گوناگونی برای مدیریت مالی عرضه کردهاند؛ اما در یک تعریف ساده میتوان مدیریت مالی را دانش و فن تأمین و کاربرد وجوه برای رسیدن به هدف و یا دانش و علم ادارهی پول تعریف کرد.[1]
قبل از سال 1900 مدیریت مالی، جزئی از اقتصاد کاربردی بود. طی دو دههی 1890 و 1900، چندین شرکت بزرگ آمریکایی در هم ادغام شدند؛ بهدنبال این ادغامها، 78 شرکت بهوجود آمدند؛ که نیمی از کل تولیدات صنایع مربوطه را در دست گرفتند. پس از آن بود که در سال 1900 مدیریت مالی یک رشتهی علمی شد. از آن زمان، تاکنون مسئولیتها و وظایف مدیریت مالی همواره دچار تغییر و تحول بوده و تردیدی نیست که در آینده نیز شاهد تغییرات بیشتری خواهد بود. ادغامهای ذکرشده، نیازمند سرمایهی هنگفتی بود؛ که بهدنبال آن، مدیریت ساختار سرمایه، یکی از وظایف مهم مدیران شد و "مدیریت مالی" رشتهی خاصی از مدیریت بازرگانی شد.
در دههی 1920 شرکتهای تولیدی، مقادیر فراوانی کالا تولید کردند و سودهای کلانی بردند. این امر، باعث شد مسائل برنامهریزی و کنترل (بهویژه از نظر قدرت نقدینگی)، بهتدریج در مبحث مدیریت مالی، مورد توجه قرار گیرد. تأمین مالی این شرکتها و مسائل مبتلابه ساختار سرمایه (در مورد ادغامها) باعث شد که مؤسسات تأمین سرمایه، بهسرعت رشد یابند. با پیدایش صنایع جدید و اقدامات صنایع قدیم، در راه دستیابی به تغییرات ناشی از تکنولوژی نوین و سازش با آن، مبحث مدیریت مالی نیز بر پایهی علمی استوار گردید.
این رشتهی علمی با استفاده از علوم کامپیوتر، اقتصادسنجی و ... همچنان در حال پیمودن راه تکامل است. این روشهای علمی که از سال 1950 یکی پس از دیگری عرضه شد، بهصورت ابزاری درآمد؛ که شرکتها برای تجزیهوتحلیل طرحهای مختلف سرمایهگذاری و محاسبهی ریسک و بازده، از آنها استفاده میکنند.[2]
ریسک و بازده و مدیریت مالی
مفهوم ریسک و بازده، جزء لاینفک مدیریت مالی است. کلیهی تصمیمات مالی، متضمن نوعی تعادل بین ریسک و بازده است.
1) بازده: پاداشی است که سرمایهگذار در سرمایهگذاری بهدست میآورد.[3]
2) ریسک: احتمال تفاوت بین بازده واقعی و بازده پیشبینی شده را ریسک گویند؛ بهعبارت دیگر ریسک، تغییر احتمالی بازده آتی ناشی از آن دارایی است.[4]
هرچه ریسک یک تصمیم مالی بیشتر باشد، بازده بیشتری مورد انتظار است. ارزیابی مناسب و ایجاد تعادل بین انواع مختلف ریسک و بازده، بخش مهمی از اهداف و وظایف مدیریت مالی است.[5]
اهداف مدیریت مالی[6]
الف) حداکثر ساختن سود: برخی تصور میکنند حداکثرسازی سود، هدف اصلی شرکت است؛ بنابرین هدف مدیر، گرفتن تصمیماتی است که سود را بیشتر افزایش دهد. چون در شرکتهای سهامی، "سود"، معمولا با سود هر سهم که حاصل تقسیم سود خالص شرکت بر تعداد سهام است، نشان داده میشود، بههمین جهت مدیران سعی دارند سود هر سهم را حداکثر سازند.
هرچند هدف حداکثرسازی سود، مطلوب بهنظر میرسد، ولی کافی نیست؛ زیرا اولا؛ این هدف، معمولا محدود و کوتاهمدت است و میتواند در بلندمدت به ضرر شرکت باشد. برای مثال ممکن است شرکت، اقداماتی انجام دهد تا در کوتاهمدت سود زیادی نشان دهد؛ اما همین اقدامات کوتاهمدت میتواند اثرات نامطلوبی بر شرکت داشته باشد و در بلندمدت سودآوری آنرا محدود سازد. ثانیا؛ لزوما این حداکثرسازی سود، منافع اشخاص مرتبط با شرکت را درنظر نمیگیرد. چون افرادی که با شرکت سروکار دارند، تنها سهامداران نیستند و گروههای دیگر که با شرکت در ارتباطند اگر منافعشان تحقق نیابد، شرکت به هدف خود نرسیده است. ثالثا؛ این هدف در مؤسسات غیرانتفاعی،[7] مفهومی ندارد. بنابراین هدف "حداکثر سازی سود" هدف کاملی نیست.[8]
ب) حداکثرسازی ثروت سهامداران: ثروت سهامداران، تحت تأثیر دو عامل قرار میگیرد، این دو عامل، عبارتند از ریسک و بازده. هرچه بازده افزایش یابد، ثروت سهامداران افزایش مییابد و هرچه ریسک کاهش یابد، ثروت سهامداران افزایش خواهد یافت. درنتیجه، تمام تصمیمات مالی، تحت تأثیر دو عامل ریسک و بازده قرار میگیرد.[9] بهعبارت دیگر بازده مثبت سهام عادی به دو روش صورت میپذیرد: 1. دریافت سود سهام 2. افزایش قیمت سهام عادی. از طرف دیگر، کاهش قیمت سهام عادی، بهمنزلهی بازده منفی است.[10] بنابراین میتوان هدف کامل و نهایی مدیریت مالی را حداکثر کردن ثروت سهامداران دانست.
به حداکثر رسانیدن ثروت سهامداران و منافع اجتماعی
به حداکثر رساندن ثروت سهامداران میتواند منافع اجتماعی را نیز تأمین کند. منافع اجتماعی حاصل افزایش ثروت سهامداران به این شرح است:
1) منافع مصرفکنندگان: به حداکثر رسیدن ثروت سهامداران ایجاب میکند که شرکت، کارآیی زیادی داشته باشد و بتواند با کمترین هزینه، کالاها و خدمات با کیفیت مطلوب به جامعه عرضه کند. در نهایت، با رضایت مشتری، منافع آنها افزایش مییابد.
2) منافع کارکنان: وقتی شرکتی، منافع مصرفکنندگان خود را تأمینکند و با استقبال مشتریان روبرو شود، به سطح بالاتری از کارآیی میرسد و بههمراه آن از رشد قابل توجهی برخوردار میشود. این امر، منجر به بهکارگیری نیروهای متخصص و ایجاد تجربه و خلاقیّت در آنها خواهد شد.
3) منافع سایر افراد جامعه: در جامعهای که اکثر افراد، سهامدار شرکتها باشند، افزایش قیمت سهام در جهت افزایش ثروت عمومی است.[11]
وظایف مدیریت مالی
با توجه به تعریفی که از مدیریت مالی شد، وظیفهی مدیریت مالی، بهینهسازی ساختار داراییها، بدهیها و حقوق صاحبان سهام، بهمنظور حداکثر ساختن ثروت (ارزش) سهامداران است. وظایف مدیریت مالی را میتوان در سه بخش تبیین کرد:
الف) تجزیه و تحلیل و برنامهریزی مالی: که متناسب ساختن ساختار داراییها، بدهیها و حقوق صاحبان سهام و همچنین کنترل هزینهها، قیمتگذاری، پیشبینی سود و تحلیل ریسک و بازده در تصمیمات مالی را برعهده دارد.[12]
ب) تصمیمات سرمایهگذاری: سرمایهگذاری عبارت است از تبدیل وجوه مالی به یک یا چند نوع دارایی که برای مدتی در زمان آینده نگهداری خواهد شد.[13] یکی از وظایف مهم مدیریت مالی، سرمایهگذاری برای تحصیل بیشترین بازده است.
ج) تصمیمات تأمین مالی: در راستای تأمین مالی، وظیفهی مدیریت مالی این است که میزان و درصد هر یک از منابع مالی را تعیین و سپس نسبت به تأمین آنها بهگونهای عمل کند که تأمین مالی، دارای کمترین هزینه باشد و در نتیجه ایجاد حداکثر ثروت برای سهامداران بنماید.[14]
محیط عملیاتی مدیر مالی
وظیفهی مدیر مالی، تا حدی تحت تأثیر محیطی است که در آن فعالیت میکند. شرکتها بهمنظور رسیدن به هدف (حداثر کردن ثروت سهامداران) باید تعداد زیادی از عوامل خارجی را در نظر بگیرند. این عوامل، شامل 1) شکل سازمانهای تجاری، 2) بازارهای مالی و واسطهها و 3) مالیات است.[15]
1) انواع سازمانهای تجاری؛
الف) مالکیت انفرادی؛ واحدی تجاری است که به یک نفر تعلّق دارد و تمام مسئولیتها، بهعهدهی اوست. مسئولیت مالک در برابر بستانکاران (طلبکاران) نامحدود است. او در مقابل بستانکاران متعهد است که علاوهبر واحد مربوطه از اموال شخصی نیز نسبت به پرداخت بدهی اقدام نماید.[16]
ب) شرکتهای تضامنی؛ مشابه مؤسسات انفرادی است؛ با این تفاوت که مالک آن، بیش از یک نفر است. تمام شرایط و روابط بین مالکین در شرکت تضامنی در اساسنامه ذکر میشود.[17]
ج) شرکتهای سهامی؛ شرکتی است که دارای شخصیت حقوقی جدای از صاحبان آن است و مالکیت آن از طریق تملک سهام احراز میشود. سرمایه هر شرکت سهامی به قسمتهای مساوی تقسیم میشود؛ که به هر یک از این قسمتها، یک سهم گفته میشود. مالکیت این شرکتها از طریق خرید و فروش سهام، بهراحتی قابل انتقال است. از آنجا که شخصیت این شرکتها، از صاحبان آن متمایز است، دارای عمر نامحدود هستند. این نوع شرکتها، بهدلیل مشارکتی که از لحاظ مجموع فروش، دارایی و سودآوری در درآمد ملی دارند، از اهمیت زیادی برخوردارند.[18]
2) بازارهای مالی و واسطهها: مدیریت مالی، در بازار مالی فعالیت میکند. بنابراین باید شناخت کافی از بازار و زوایای مختلف آن داشته باشد. در این بازارها، مؤسساتی وجود دارند که بهعنوان واسطه، نقش انتقال وجوه را بر عهده دارند. بازارهای مالی، بازار مبادلهی وجوه و داراییهای مالی بین عرضهکنندگان و متقاضیان وجوه است. این بازار، شرایطی را برای مدیران مالی فراهم میآورد، که از طریق آن میتوانند وجوه مورد نیاز را از منابع مختلف از جمله مؤسسات مالی فراهم کنند.[19]
3) مالیات: در همهی دنیا، اشخاص و شرکتها مالیاتهای گوناگونی میپردازند. مدیران مالی شرکت، برای اتخاذ تصمیمات صحیح مالی و سرمایهگذاری، بایستی نسبت به چارچوب مالیاتی شرکت، آگاهی عمومی داشته باشند؛ تا بتواند ضمن استفاده از معافیتها و مزایای قانونی، به تکالیف مالیاتی خود عمل کنند و مشمول جرایم مالیاتی نشوند.[20]