كلمات كليدي : ظرف متصرّف، ظرف غيرمتصرّف، ظرف مبهم، ظرف مختصّ، ظرف مؤسِّس، ظرف مؤكِّد، ظرف مشتق، ظرف جامد
عنوان مورد بحث از اسم (مفعول) و قید آن (فیه) تشکیل شده و در مقابل "مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد. لفظ "مفعول" به تنهایی، اسم مفعول از مادّهی "فعل" و در لغت به معنای معمول و انجام یافته است[1] اما در صورت اِسناد آن به قید "فیه"، معنای "انجام یافته در آن" خواهد داشت.[2] در این معنا، "فی" برای ظرفیّت بوده[3] و قید "فیه" در مقابل قیود دیگری همچون قید "به" در "مفعولبه" و یا "له" در "مفعولله" است.
"مفعولمعه" در اصطلاح نحو، اسمی را گویند که با تقدیر معنای "فی" (ظرفیت) قبل از آن، بر زمان یا مکان وقوع حدث[4] دلالت دارد؛[5] به عنوان مثال "لیلاً" در عبارت "جاءت السیارة لیلاً"، مفعولمعه و اسمی است که با تقدیر معنای "فی" قبل از آن، بر وقوع حدث (آمدن) در شب دلالت دارد.
وجه نامگذاری
همانطور که در معنای لغوی بیان شد حرف جرّ "فی" در "مفعولمعه" برای ظرفیّت است که با لحاظ این معنا، معنای لغوی در "مفعولمعه" با معنای اصطلاحی آن موافق خواهد بود؛ زیرا "مفعولمعه" اسم زمان یا مکانی است که انجام یافتهای (حدث) در آن زمان یا مکان واقع شده است.
جایگاه "مفعولفیه"
در علم نحو، "مفعولفیه" در باب اسم، بخش منصوبات بررسی میشود اما در میان عالمان نحو در ترتیب ذکر مفاعیل سه رویکرد مشاهده میشود؛ بعضی[6] مبحث "مفعولفیه" را بعد از "مفعولله" آورده و بعضی[7] بعد از مباحث "مفعولبه" به بررسی آن پرداختهاند. در مقابل بعضی[8] بحث از "مفعولفیه" را بعد از مبحث "مفعولمعه" ذکر کردهاند.
ذکر این نکته قابل توجه است که از "مفعولفیه" به "ظرف" نیز تعبیر شده است.[9]
اقسام "مفعولفیه"
"مفعولفیه" (ظرف) به پنج اعتبار، اقسام متعددی دارد:
الف). "مفعولفیه" به اعتبار نوع زمان یا مکان آن بر چهار گونه است:[10]
1. ظرف مکانی مختصّ
ظرف در این نوع، ضمن داشتن هیات و شکل قابل حسّ، از حدود و جوانب معین و مشخصی برخوردار است. به عنوان مثال "المَسجِدِ" در عبارت «صلَّیتُ فی المَسجِدِ» ظرف مکانی مختص بوده که دارای شکل قابل حسّ و حدود و جوانب مشخصی میباشد.
2. ظرف مکانی مبهم
ظرف در این نوع بر خلاف ظرف مکانی مختصّ، از هیات و شکل قابل حسّ و حدود و جوانب مشخصی برخوردار نیست؛ به عنوان مثال "فَرسَخَاً" در عبارت «سِرتُ فَرسَخَاً» ظرف مکانی مبهم بوده که دارای شکل قابل حسّ و حدود و جوانب مشخصی نیست.
3. ظرف زمانی مبهم
ظرف در این نوع بر مقدار زمان مشخصی دلالت ندارد. به عنوان مثال "حیناً" در عبارت «عَلِمتُ حیناً» ظرف زمانی مبهم بوده که بر مقدار زمان مشخصی دلالت ندارد.
4. ظرف زمانی مختص
ظرف در این نوع بر مقدار زمان مشخصی دلالت داشته که به اعتبار معلوم و یا نامعلوم بودن آن زمان، بر دو گونه است:[11]
الف. معرفه؛[12] مانند: «صُمتُ رَمَضانَ»؛ در این مثال "رَمَضانَ" ظرف زمانی مختصّی است که و بر مقدار زمان مشخص و معلوم دلالت دارد.
ب. نکره؛ مانند: «سِرتُ یوماً »؛ در این مثال "یوماً" ظرف زمانی مختصّی است که بر مقدار زمان مشخص و نامعلوم دلالت دارد.
ب). "مفعولفیه" (ظرف) به اعتبار إعراب و بناء بر دو گونه است:
1. ظرف معرب[13]
ظرف در این نوع، اسمی معرب است؛ مانند لفظ "یومَ" در عبارت «حَضَرتُ یَومَ الجُمعة»؛ که حرکت فتحه در حرف آخر آن، علامت اعراب است.
2. ظرف مبنی[14]
ظرف در این نوع، اسمی مبنی است از این رو در محل نصب بوده و حرکت حرف آخر آن علامت بناء است. ظرف مبنی بر دو گونه است: [15]
الف. ظرفی که در اصل وضع آن، مبنی بوده است. مانند: «مَا فَعَلتُهُ قَطُّ»؛ در این مثال "قَطُّ"، ظرفی مبنی است که در اصل وضع، مبنی بوده است.
ب. ظرفی که به جهت کاربرد خاصّ آن مبنی شده است؛همچون دو لفظ "قبل و "بعد" که در اصل وضع، معرب بوده ولی در کاربرد خاصّ (حذف و در نیّت گرفتن مضافالیه آن دو) مبنی بر ضمّ خواهند شد. به عنوان مثال "قبلُ" در آیه شریفه «الآن وَ قَد عَصَیتَ قَبلُ وَ کُنتَ مِنَ المُفسِدِینَ»[16] ظرفی است که در اصل وضع معرب بوده ولی با حذف و در نیّت بودن مضافالیه آن (ذلک مدّة عمرک)[17] مبنی بر ضمّ به کار رفته است.[18]
ج). "مفعولفیه" به اعتبار ملازم بودن با ظرفیت و عدم آن بر دو گونه است:
1. ظرف متصرّف
در این نوع، اسم، ملازم با ظرفیتنبوده از این رو در غیر ظرف نیز به کار میرود؛[19] به عنوان مثال "یَوم" در آیه شریفه « قَالَ اللهُ هَذَا یَومُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدقُهُم»[20] اسم زمانی است که خبر و مرفوع واقع شده از این رو ملازم ظرفیت نبوده و در صورتی که ظرف واقع شود، ظرف متصرف است.
2. ظرف غیر متصرّف
ظرف غیر متصرّف بر دو گونه است:
الف. ظرفی که تنها ملازم با ظرفیت بوده از این رو در غیر آن به کار نمیرود؛[21] مانند لفظ "قطّ".
ب. ظرفی که با ظرفیّت و یا شبیه آن ملازم است.[22] منظور از شبیه ظرف، صورتی است که ظرف از اعراب نصب و ظرفیت خارج شده و توسط حرف جر "من" مجرور میشود.[23] به عنوان مثال "عند" در عبارت «مَکَثتُ عِندَکَ ساعَةً ثُمَّ خَرَجتُ مِن عِندِکَ إلی بَیتِی» به هر دو صورت ظرفیت (عندَکَ) و شبیه آن (من عندِکَ) به کار رفته است.
د). "مفعولفیه" به اعتبار افاده و ایجاد مکان یا زمان جدید و عدم آن بر دو گونه است:[24]
1. ظرف مؤسّس (تأسیسیّ)
در این نوع، ظرف بر زمان یا مکان جدیدی که از عامل فهمیده نمیشود، دلالت دارد. به عنوان مثال "یوم" در آیه شریفه «وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ»[25] ظرف مؤسّس بوده و بر زمان جدیدی (روز) دلالت دارد که از عامل (أَنذِر) فهمیده نمیشود.
2. ظرف مؤکِّد (تأکیدیّ)
در این نوع، ظرف بر زمان جدیدی دلالت نداشته بلکه زمانی را که از عامل فهمیده میشود، تاکید میکند. به عنوان مثال با لحاظ اینکه اسراء فقط در شب واقع میشود، "لیلًا" در آیه شریفه «سُبحَانَ الّذِی أَسرَی بِعَبدِهِ لَیلًا...»[26] ظرف مؤکّد بوده و ضمن عدم دلالت بر زمان جدید، زمان (شب) فهمیده شده از عامل (أَسرَی) را تاکید میکند.
هـ). ظرف به اعتبار اشتقاق آن از مصدر و عدم آن بر دو گونه است:[27]
1. ظرف مشتق
ظرف در این نوع، اسمی است که از مصدر مشتق شده است. به عنوان مثال "مَقْعَد" در عبارت «قَعَدتُ مَقْعَدَ الضَیفِ» ظرف مشتق بر وزن "مَفْعَل" است.
ظرف مشتق به اعتبار اشتراک با عامل خود در حروف اصلی و عدم آن بر دو گونه است:[28]
الف. مشترک با عامل در حروف اصلی؛ مانند: «جَلَستُ مَجلِسَ زَیدٍ»؛ در این مثال "مَجلِسَ" ظرف مشتقی است که در حروف اصلی با عامل خود (جَلَستُ) مشترک است.
ب. غیر مشترک با عامل در حروف اصلی؛ مانند: «جَلَستُ فی مَرمَی زیدٍ»؛ در این مثال "مرمی" ظرف مشتقی است که در حروف اصلی با عامل خود (جلستُ) مشترک نبوده و از این رو به حرف جرّ (فی) مجرور شده است.
2. ظرف جامد
ظرف در این نوع، اسمی است که از مصدر مشتق نشده است. به عنوان مثال "یَومَاً" در عبارت «سِرتُ یَومَاً طَوِیلاً»، ظرف جامدی است که از مصدر مشتق نشده است.
اعراب "مفعولمعه"
کلیه ظرفها بنا بر ظرفیت منصوب هستند اما در سه صورت به حرف جرّ "فی"[29] مجرور میشوند:
1. در صورتی که ظرف، زمانی و عامل آن از اموری باشد که به تدریج واقع میشود.[30] به عنوان مثال "بنیت" در عبارت «بنیتُ البیتَ فی سنتینِ»؛ عامل ظرف زمانی (سنتین) و از اموری است که به تدریج واقع میشود؛ از این رو حرف "فی" ظاهر و "سنتین" مجرور شده است.
2. در صورتی که ظرف، مشتق و در حروف اصلی با عامل خود مشترک نباشد؛[31] مانند: «جَلَستُ فِی مَرمَی زَیدٍ»؛ در این مثال "مرمی" ظرف مشتقی است که در حروف اصلی با عامل خود "جَلَستُ" مشترک نبوده و از این رو به حرف جرّ (فی) مجرور شده است.
3. در صورتی که ظرف، مکانی مختص باشد؛[32] مانند:«صلَّیتُ فی المَسجِدِ»؛ در این مثال "المَسجِدِ"، ظرف مکانی مختصّ و مجرور به حرف جرّ (فی) است.
عامل "مفعولفیه"
فعل یا شبه فعلی که در ظرف واقع میشود عامل و متعلق آن بوده از این رو عامل "مفعولمعه" بر دو گونه است:[33]
1. فعل؛ مانند: «جَلَستُ تحتَ الشَّجَرَةِ»؛ در این مثال "تحتَ" ظرف مکانی و "جَلَستُ" فعل و عامل نصب آن است.
2. شبه فعل؛[34] مانند:«أَبِی ذاهبٌ یَومَ السَّبتِ»؛ در این مثال " یَومَ" ظرف زمانی و "ذاهبٌ" شبه فعل و عامل نصب آن است.
"مفعولفیه" در قرآن و حدیث
1. آیه «وَ إن مِن قَریَةٍ إلّا نَحنُ مُهلِکُوهَا قَبلَ یَومِ القِیامةِ أَو مُعُذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کَانَ ذَلِکَ فِی الکِتَابِ مَسطُوراً»؛[35](هیچ شهر و آبادی نیست مگر اینکه آن را پیش از روز قیامت هلاک میکنیم؛ یا به عذاب شدیدی گرفتارشان خواهیم ساخت؛ این در کتاب الهی ثبت شده است)؛ در این آیه شریفه "قَبلَ" ظرف زمانی و عامل آن "مُهلِکُو" است.[36]
2. حدیث «تَکلَّمُوا تُعرَفُوا فَإنَّ المَرءَ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ»؛[37] (سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است)؛ در این حدیث شریف "تَحتَ" ظرف مکانی مبهم و عامل آن "مَخبُوءٌ" است.
نکته
در پایان ذکر این نکته قابل توجه است که "حذف مفعولفیه و نیابت از آن"، "تقدم مفعولفیه بر عامل" و "حذف عامل مفعولمعه" از جمله مباحث مهم "مفعولمعه" هستند که در ضمن عنوان مستقل اصل در "مفعولمعه" مورد بررسی قرار میگیرند.