كلمات كليدي : شکل چهارم، حد وسط، حد اکبر، حد اصغر، صغري، کبري، منتج، عقيم
نویسنده : مهدي افضلي
سه شکل از اشکال چهارگانه را ارسطو متعرض شده و قسم چهارم را بیان نکرده است. اما به دلیل آنکه از نحوه قرار گرفتن حد وسط یا اوسط در قیاسها اشکال مختلف اصطیاد میشود، حد وسط را به نوع چهارمی نیز میتوان تصور کرد و آن اینکه اوسط در صغری موضوع و در کبری محمول باشد، یعنی عکس شکل اول. در این صورت شکل چهارم درست میشود. به نظر اکثر منطقدانان جالینوس برای اولین بار آنرا وارد قیاسهای اقترانی کرده است، ولی برخی از منطقدانان معتقدند در آثار جالینوس چنین چیزی وجود ندارد. در هر صورت منطقدانان متقدم مسلمان و منطقدانان مسیحی در سدههای میانه در مورد ارزش این شکل اختلاف نظر داشتهاند، برخی آنرا به کلی رد کرده و برخی دیگر پذیرفتهاند، اما در اینکه چنین شکلی به لحاظ انتاج دورترین شکل از طبع انسان است، اتفاق نظر داشته اند. به همین دلیل بسیاری از منطقدانان متقدم مسلمان در آثار خود از این شکل بحث نکردهاند.
کسانی که متعرض این شکل شدهاند، برای منتج بودن آن نیز افزون بر شرایط عام قیاس اقترانی دو شرط اختصاصی را ذکر کردهاند:
الف) یکی از دو مقدمه سالبه جزئیه نباشد،
ب) کلی بودن صغری، در صورتی که هردو مقدمه موجبه باشند.
برای سهولت در ذهن سپاری این دو شرط آنرا به اختصار "خینکاین" مینامند، ولی اگر گفته شود: "لاسجین کغ اذامین"، بهتر از دو شرط یاد شده حکایت میکند: لا سجین: نفی سالبه جزئیه بودن یکی از مقدمات، کغ= کلیه بودن صغری، اذامین، وقتی هر دو مقدمه موجبه باشند.[1]
بر اساس دو شرط یاد شده، یازده تا از ضربهای شانزدهگانه عقیم میشوند و صرفا پنج ضرب منتج خواهند بود. در نمودار زیر ضروب منتج و غیر منتج نشان داده میشود:
صغری کبری
|
موجبه کلیه
|
سالبه کلیه
|
موجبه جزئیه
|
سالبه جزئیه
|
موجبه کلیه
|
منتج
|
منتج
|
منتج
|
عقیم
|
سالب کلیه
|
منتج
|
عقیم
|
عقیم
|
عقیم
|
موجبه جزئیه
|
عقیم
|
منتج
|
عقیم
|
عقیم
|
سالبه جزئیه
|
عقیم
|
عقیم
|
عقیم
|
عقیم
|
ضروب منتج شکل چهارم را نیز با استفاده از دو روش میتوان نتیجه گرفت، یکی از طریق اینکه جای صغری و کبری عوض شود، آنگاه نتیجه به عکس مستوی بدل شود؛ دوم اینکه هردو مقدمه بدل به عکس مستوی بشوند. از باب نمونه اگر داشته باشیم:
(1) هر انسانی حیوان است.
(2) هر ناطق انسان است، ادعا این است که نتیجه زیر صادق است:
(3) .: بعض حیوان ناطق است،
برای اثبات این نتیجه، جای مقدمات (1) و (2) را عوض میکنیم. در نتیجه چنین قیاسی حاصل میشود:
(4) هر ناطقی انسان است
(5) هر انسانی حیوان است، تبدیل به ضرب اول شکل اول میشود و چنین نتیجه میدهد:
(6) هر ناطقی حیوان است، آنگاه این قضیه را به عکس مستوی بدل میکنیم:
(7) بعض حیوان ناطق است، و این همان نتیجه مورد نظر است.
راه دوم زمانی است که یکی از مقدمات جزئیه یا سالبه باشد، در این صورت چون لزوما نتیجه آن سالبه جزئیه میشود و سالبه جزئیه عکس ندارد از طریق عکس مستوی نتیجه نمیتوان مدعا را اثبات کرد. از باب نمونه وقتی قیاسی به شکل زیر داشته باشیم از این راه بهره میجوییم.
(1) هر انسانی حیوان است
(2) هیچ اسبی انسان نیست، نتیجه این میشود که:
(3) بعض حیوان اسب نیست.
چون نمیتوان آنرا عکس کرد، صغری و کبری را عکس میکنیم. از عکس مستوی(1) این قضیه حاصل میشود:
(4) بعض حیوان انسان است، و از عکس مستوی(2) نیز این قضیه حاصل میشود:
(5) هیچ انسانی اسب نیست و این دو قضیه ضرب چهارم شکل اول است و نتیجه میدهد
(6) بعض حیوان اسب نیست و این همان نتیجه مورد نظر ماست.