كلمات كليدي : مفهوم، مصداق، كلي، جزئي، وجود، عدم
نویسنده : مهدي افضلي
انسان پس از درک حقایق اشیا تصویری از آنها در ذهن خود ترسیم میکند که آنرا "مفهوم" مینامند. در مقابل، چیزی که این مفهوم بر آن منطبق میشود، یعنی همان حقیقت خارجی، "مصداق" نام دارد. ولی با توجه به اینکه حقایق اشیا گونههای مختلف دارند، مفاهیمی که از آنها ساخته میشود نیز متفاوت است. گاه شیء درک شده شخص معین خارجی است، لذا مفهومی که در ذهن ساخته میشود نیز یک مفهوم جزئی است؛ مانند مفهومی که از فردی به نام فردوسی در ذهن وجود دارد.
گاه حقیقت درک شده یک امر کلی است که در مصادیق مختلف موجود است، لذا مفهومی که در ذهن ساخته میشود نیز مفهوم کلی است که میتواند بر مصادیق بیشمار صدق کند؛ از باب نمونه حقیقت انسان در بیش از یک مصداق وجود دارد، لذا مفهومی که از آن در ذهن به وجود میآید نیز بر مصادیق بیشماری انطباق پذیر است.
برخی اوقات حقیقت یک شیء اصلا تحقق خارجی ندارد، ولی ذهن قادر است مفهومی را از آن اخذ کند؛ صورت ذهنی که از حقیقت عدم اخذ میشود بر هر چیزی که تحقق نداشته باشد منطبق میشود و آنها مصداقهای مفهوم عدم به شمار میآیند.
بدین ترتیب مفهوم یعنی چیزی که از یک حقیقت حکایت میکند. ولی چیزی که از یک حقیقت حکایت میکند میتواند جزئی باشد و بر یک فرد صدق کند و میتواند کلی بوده و بر مصادیق متعدد قابل انطباق باشد. همین طور مصداق نیز عبارت از چیزی است که مفهوم بر آن انطباق پیدا میکند، ولی لازم نیست که مصداقْ تحقق عینی و خارجی داشته باشد، همین که در ذهن تحقق داشته باشد کفایت میکند.