دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

استدلال اخلاقی

No image
استدلال اخلاقی

كلمات كليدي : استدلال، حكم اخلاقي، انسجام در باور، انسجام در اراده، وجدان اخلاقي، بي طرفي اخلاقي

نویسنده : مهدي فصيحي رامندي

استدلال اخلاقی نوعی اندیشیدن اخلاقی، برای دست‌یافتن به احکام اخلاقی رفتارها و اثبات نادرستی اخلاقی برخی رفتارها است. هنگامی که می‌خواهیم درباره‌ی بگوییم کاری درست یا نادرست، الزامی یا غیر الزامی است؛ از فرایندی به نام استدلال اخلاقی بهره می‌گیریم. یک نکته مهم در این زمینه این است که آیا با استدلال واقعاً می توان به احکام اخلاقی دست یافت؟ اینجا استدلال به معنای کاوش‌های عقلانی است. کسانی مانند هاچسن که معتقد به حس اخلاقی[1] هستند. یا برخی دیگر که درباره معیار تشخیص احکام اخلاقی به شهود عقلانی معتقدند. در واقع معتقدند احکام اخلاقی نوعی درک[2] اخلاقی است و باید ادراک و احساس شود. در این رویکرد‌ها سخن از استدلال اخلاقی بی معناست.[3] زیرا درک و احساس اساساً متفاوت از اندیشه است. ‌بنابر این نظریه وقتی می‌گوییم چیزی خوب یا رفتاری درست است مانند این است که بگوییم این سیب قرمز یا این پارچه نرم است.[4] اما در استدلال با مفاهیم و اندیشه سر و کار داریم. غیر از این رویکردها دیگر نظریه‌پردازان معتقدند همه احکام اخلاقی نیازمند استدلال اخلاقی است. اما چه چیزی باعث می‌شود یک نوع استدلال، اخلاقی دانسته شود؟ اینجا دو مطلب باید از هم تفکیک شود یکی این‌که چه چیزی باعث اخلاقی شدن استدلال می‌شود و دیگر آن‌که چه چیزی باعث اخلاقی شدن حکم می‌شود. در مورد مطلب اول می‌توان گفت اگر نتیجه یک استدلال، حکمی اخلاقی باشد آن استدلال اخلاقی است. اما در مورد معیار اخلاقی شدن حکم اختلافاتی به چشم می‌خورد. دیدگاهی معتقد است اگر محمول قضیه‌ای «خوب » «صواب » درست و امثال اینها باشد این قضیه یک قضیه اخلاقی است. این دیدگاه به تبع «مور » معتقد است به کاربردن اصطلاحات اخلاقی باعث اخلاقی شدن حکم است. عده‌ای دیگر معتقدند چیزی که باعث اخلاقی شدن یک حکم می‌شود هدف خاصی است که به طور کلی نهاد اخلاقی در خدمت آن است.[5]

مسأله دیگر این است که آیا اگرتمام مقدمات یک استدلال از واقعیات باشند می‌توانند نتیجه‌ای از سنخ بایدها بدهند؟ مثلاً اگر گفتیم خدا هست می‌توان گفت پس باید به دستورات او گوش فرا داد. دیدگاهی معتقد است در یک استدلال اخلاقی حداقل یکی از مقدمات لزوماً باید هنجاری یا ارزشی باشد. « دیوید هیوم » معتقد است نمی‌توان از هست‌ها باید‌ها را به‌دست آورد. اما برخی گفته‌اند چنین استدلال‌هایی قیاسی نیستند بلکه استدلال‌هایی خاص هستند در عین این‌که کاملاً درست ومنتج اند. در مقابل عده‌ای می‌گویند این نوع استدلالها استدلال‌هایی قیاسی هستند و بر این ادعا شواهدی ارائه می‌کنند.[6] نکته دیگر در استدلال اخلاقی این است که آیا این استدلالها، استدلال‌هایی حقیقی‌اند یا نه؟ مراد از این بحث این است که همان‌گونه که در استدلال‌های حقیقی بر امری استدلال می‌شود و چه استدلال کننده به نتیجه استدلال میل داشته باشد چه نداشته باشد؛ باید ملزم به پذیرش نتیجه باشد. آیا استدلال‌های اخلاقی هم این‌گونه‌اند. مثلاً فرض کنید شخصی قاضی است و ادله و شواهد فراوانی مبنی بر گناهکار بودن فرزند خود می‌یابد او با استدلال گناهکاری فرزند خود را اثبات می کند و باید تبعات این استدلال را بپذیرد. اما قلباً هیچ میلی به پذیرش و باور این حقیقت ندارد. این یک استدلال حقیقی است. حال آیا استدلال‌های اخلاقی نیز از این نوع‌اند یا نه همیشه وقتی استدلال اخلاقی صورت می‌گیرد به نوعی دلالت بر این دارد که میلی از سوی استدلال کننده بر تحقق نتیجه استدلال وجود دارد. برخی به تبع نظریه سیجویک[7] معتقدند استدلال‌های اخلاقی استدلال‌هایی عملی‌اند نه حقیقی. به این معنا که در استدلال‌های اخلاقی «شخص درصورت پیش بینی دقیق و تصور شایسته‌ی همه نتایج مختلف رفتار به آن میل پیدا می کند.»[8]

اصول صوری استدلال اخلاقی

نحوه استدلال اخلاقی بر حسب دیدگاهی که در معنا‌شناسی جملات اخلاقی داریم متفاوت است در این جا فقط به برخی اصول کلی در استدلال اخلاقی اشاره می کنیم . البته این اصول صوری اند، اما درباره این که کدام مقدمه صحیح و کدام نادرست است، هیچ سخنی نمی گویند.

1. انسجام در باور

باورهای مختلف هر کس چه در حوزه اخلاق و چه در حوزه های معرفتی دیگر باید با همدیگر انسجام و هماهنگی داشته باشد. منطق به ما می گوید از پذیرش عقاید متفاوت اجتناب کنیم و در صورتی که مقدماتی را پذیرفتیم به نتایج آن وفادار باشیم. بنابر این اگر کسی بپذیرد هنگامی که برف می آید هوا سرد است. و قبول دارد که الآن هوا برفی است. در این صورت باید بپذیرد که الآن هوا سرد است. البته گاهی عدم انسجام در باورها به سادگی قابل تشخیص نیست. به این مثال دقت کنید: کسی می‌گوید من معتقدم اخلاق نسبی است و هیچ الزام عامی وجود ندارد. کاری که در یک فرهنگ درست است شاید در فرهنگ دیگر نادرست باشد. الزام های عام و کلی شبیه افسانه است. نسبی گرایی موجب تسامح در قبال دیگران است. ما نمی‌توانیم بگوییم ما بر صوابیم و دیگران بر خطایند. این شخص در نهایت این نتیجه را از استدلال‌ فوق می‌گیرد که : پس هر کسی باید ارزش‌های دیگران را محترم شمارد. در نگاه ابتدایی شاید ناسازگاری در این باورها به چشم نیاید. اما دقت و تأمل بیشتر نشان می‌دهد جمله اول و جمله آخر ناسازگار است. «هر کس باید به ارزش‌های دیگران احترام بگذارد.» خود یک باید عام است. که به عنوان نتیجه از مقدمات فوق بدست آمد. در حالی که در اولین جمله گوینده معتقد شد هیچ الزام عامی وجود ندارد. بدین ترتیب به نظر می‌رسد استدلال اخلاقی فوق به دلیل عدم انسجام نامعتبر است.

2. انسجام در اراده

وسایلی که برای نیل به هدفی انتخاب می شود باید متلائم و سازگار با آن هدف باشد. بنابراین اگر کسی سخن از هدف های متعالی می گوید ناگزیر باید وسائل متعالی هم برگزیند.

یکی از راه های گفت و گوی اخلاقی با افراد این است که نشان دهیم داشتن اهداف خاص، انتخاب راه خاص را می طلبد و نمی توان از طرفی سخنی از آرمان های متعالی گفت و از سوی دیگر وسائل غیر متعالی برگزید. برای عفیف شدن باید به تکرار از شهوترانی پرهیز کرد نه اینکه دعوی عفت داشت ودر شهوت غوطه ور شد.

3. وجدان اخلاقی

برای آن که از لحاظ منطقی ایرادی بر حیات اخلاقی ماوارد نشود باید وجدان اخلاقی داشته باشیم. مراد از وجدان اخلاقی این است که باورهای اخلاقی ما با عمل اخلاقی ما در تعارض نباشد. کسی که می داند و معتقد است که « دروغ بد است» اگر دروغ بگوید حکم وجدان خود را نقض کرده و از لحاظ منطق استدلال اخلاقی دچار ناسازگاری است . او باید صدای وجدان خود را تغییر دهد یا عمل خود را عوض کند. ارسطو می گفت که دانسته ها و معتقدات اخلاقی اگر به کار عمل نیایند ارزشی ندارند. دانش اخلاق دانش عملی است و ما می آموزیم که شجاعت خوب است تا شجاع باشیم. به هر حال اصل سازگاری عمل شخص با معتقدات اخلاقی او نشانگر انسجام در شخصیت وی است و کسی که چنین انسجامی در شخصیت خود داشته باشد با وجدان خوانده می شود.

4. بی طرفی[9]

یکی دیگر از عناصر استدلال اخلاقی رعایت بی طرفی است. بی طرفی به سه معنا در اخلاق به کار گرفته شده است.[10] یکی از معانی مشهور بی طرفی این است که در موقعیت های یکسان یکسان داوری کنیم. مثلاً کسی که قاتل را با قاطعیت محکوم و سرزنش می‌کند باید در صورتی که قاتل برادر یا دوستش هم باشد با چنین قاطعیتی برخورد کند. کسی که در صورتی که خودش شکنجه نشود بگوید شکنجه ایرادی ندارد و در صورتی که پای خودش به میان آید آن را به شدت محکوم کند فاقد بی طرفی لازم در داوری اخلاقی است.

گونه‌های استدلال اخلاقی

عمدتاً دو نوع استدلال اخلاقی در کتاب‌های فلسفه اخلاق برای دست یافتن به احکام اخلاقی مطرح شده است. البته با این فرض که استدلال اخلاقی برای رسیدن به حکم اخلاقی ضروری است. گاهی برای دست یافتن به حکم اخلاقی از راه ارجاع احکام جزئی به اصول و قواعد کلی عمل می‌شود به این طریق که مثلاً گفته می‌شود سیلی زدن به یک نفر بدون دلیل خطاست. برای اثبات نادرستی این عمل به یک قاعده کلی به عنوان یک مقدمه که به آن کبری یا مقدمه کلی گفته می‌شود استناد می‌شود. به این صورت که گفته می‌شود: سیلی زدن بدون جهت به افراد از مصادیق ظلم است. هر ظلمی گناه و خطاست. پس سیلی زدن بی جهت به دیگران نادرست است. چنانچه ملاحظه شد در این نوع استدلال اخلاقی حکم یک مورد با ارجاع به قواعد و اصول کلی بدست می‌آید. این نوع استدلال را قیاس عملی نیز می‌گویند.[11]

اما گاهی نمی‌توان با ارجاع به قاعده کلی حکم یک مورد جزئی را بدست آورد. به این مثال دقت کنید: شخصی در حال غرق شدن در رودخانه‌ای است و از شما کمک می‌خواهد. از سوی دیگر تنها راه رسیدن به رودخانه عبور از باغ شخصی کسی است که می‌دانید در هیچ شرایطی به این کار شما رضایت نخواهد داد. حال، آیا در این صورت می‌توان با تمسک به قواعد وظیفه را تشخیص داد؟ اگر دقت شود اینجا دو قاعده کلی داریم یکی این که نجات جان انسانها لازم است. و دیگری این که بدون رضایت کسی نمی‌توان وارد ملک شخصی‌اش شد. در این مواقع نوع دیگری از استدلال‌های اخلاقی به کار گرفته می‌شود و آن این است که ببینیم کدام قاعده باید بر دیگری مقدم شود. به اصطلاح اولویت با کدام قاعده است.[12] در این موارد از ملاک اهمیت استفاده می‌شود یعنی هر قاعده‌ای که اهمیتش از دیگری بیشتر باشد مقدم می‌شود.

مقاله

نویسنده مهدي فصيحي رامندي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS