كلمات كليدي : فطرت، اوصاف اضافي، اميد فطري، اصل عليت تامّه
نویسنده : سيد ايوب هاشمي
«فطرت» یکی از مفاهیم بنیادین دین اسلام است. این اصطلاح و مشتقاتش بارها در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) به کار رفته است. در حقیقت از آن به عنوان یک اصل مهم یاد شده و طیف وسیعی از معارف اسلامی به مدد این اصل تبیین، تکمیل و اثبات میشود، از آن جمله اثبات مهمترین رکن دین یعنی «توحید» است.
پیش از بیان چگونگی دلالت «فطرت» بر وجود خداوند متعال مناسب است توضیح مختصری درباره معنای آن آورده شود:
واژه «فطرت» از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی است و از آنجا که آفرینش به منزله شکافتن پرده نیستی و عدم است، یکی از معانی فطر، آفریدن و خلق کردن است. بر این اساس، فطرت(که مصدر نوعی است بر نوع و چگونگی فعل دلالت میکند) به معنای نحوه خاصی از آفرینش است.[1] از این رو میتوان سه ویژگی را برای امور فطری در نظر گرفت:
1. فطریات هر نوعی از موجودات در همه افراد آن نوع، یافت میشود هر چند کیفیت آنها از نظر ضعف و شدت، متفاوت باشد.
2. امور فطری، همواره در طول تاریخ، ثابت است و چنان نیست که فطرت موجودی در برههای از تاریخ اقتضاء خاصی داشته باشد و در برهه دیگر، اقتضائی دیگر.
3. امور فطری از آن جهت که فطری و مقتضای آفرینش موجودی است نیازی به تعلیم و تعلم ندارد هرچند تقویت یا جهت دادن به آنها به نیازمند آموزش میباشد.[2]
با توجه به اینکه فطریات انسان به دو دسته شناختهای فطری و گرایشهای فطری تقسیم میشود، و همچنین با توجه به معنای لغوی فطرت، در بیان اصطلاحی آن گفته میشود: فطرت انسان صورت و حالت ویژهای در آفرینش انسان است که این حالت به ذات او برمیگردد و لوازم، آثار و مقتضیات خاصی دارد. یکی از این حالتهای خاص این است که انسان نسبت به خدای متعال دارای یک نوع شناخت عقلی به حسب آفرینش است که از آن تعبیر به «خداشناسی فطری» و همچنین دارای گرایش و میل قلبی نسبت به خدای متعال است که از آن تعبیر به «خداپرستی فطری» میشود.[3]
تفسیر راه فطرت
راه فطرت تفسیرهای متعددی دارد که بعضی از آنها را ذکر میکنیم:
1- برهان مبتنی بر «اوصاف اضافی و اصل تضایف»
اوصاف اضافی؛ همانند بالایی و پستی، پدری و فرزندی، دوست داشتن و دوست دار بودن، صفاتی هستند که هرگاه یکی از آنها موجود باشند طرف دیگر آن حتماً باید موجود باشد؛ مثلاً وقتی به کسی پدر گفته میشود که قطعاً باید فرزندی داشته باشد. این مفهومهای دوگانه مفهومهایی هستند که وجود هر کدام در مقایسه با دیگری لازم است و به رابطه بین آن دو «تضایف»، و به آن دو «متضایفین» گفته میشود.
با توجه به این بیان میگوییم دو صفت «امید» و «محبت» در نهاد همه ما انسانها وجود دارد که میتوان به واسطه آنها به وجود خداوند پی برد زیرا این دو مفهوم از مفاهیم اضافی میباشند لذا محب بودن بدون وجود محبوب نمیتواند وجود داشته باشد و موجود محبوب، همان خداوند وتعال است. برای رعایت اختصار صفت امید را بررسی میکنیم:
«امید فطری»: انسان طوفان زدهای را تصور کنید که کشتی او گرفتار امواج سهمگین دریا شده و درهم شکسته است و همه اسباب ظاهری و طبیعی از دسترس او خارج شده به گونهای که هیچ امیدی به امور مادی و طبیعی برای نجات را احساس میکند. این امید که یک حقیقت اضافی است، ناگزیر برای آن طرف دیگری هست که به آن امید بسته است؛ چون فرض این بود که هیچ یک از عوامل مادی بلکه هیچ یک از حقایق و امور محدود در دسترس او نیستند. پس این امید ناگزیر متوجه حقیقتی است که محدود به هیچ حدّ خاصّی نیست. این حقیقت مطلق که قدرت او بی انتها است و انسان گرفتار به آن امیدوار است، واقعیتی جز وجود خداوند نمیتواند باشد.[4]
2- برهان مبتنی بر «اصل علیت عامه»
انسانها که پدیدههای طبیعی را میبینند در جستجوی علت آن هستند، یعنی فطرتاً در پی علت هر چیزی میگردند؛ چون این حسّ در وجود انسان هست که هر پدیدهای به علت و پدید آورنده نیازمند است. آنان هر وقت به علت چیزی دست مییابند به نوبه خود دنبال علت آن علت هستند این حقیقت بشر را به این رسانده که سرانجام سلسله علتها باید به جایی ختم شود. یعنی باید یک نقطه مرکزی موجود باشد که علت همه علتها باشد و آن کسی جز خداوند نیست.[5]
فطرت در آیات و روایات
وجود فطرت خدا خواهی و خداپرستی حقیقتی است که در قرآن کریم و بیانات معصومین (ع) بر آن تکیه شده؛ که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. در برخی آیات قرآن، دین اسلام موافق با فطرت انسانی شمرده شده است:
«فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرَه الله التّی فطر النّاس علیها»[6]
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده است.»
هر چند این آیه در مقام بیان فطری بودن دین است،اما میتوان فطری بودن اعتقاد به خدا را نیز از آن استفاده کرد. زیرا اگر مقصود از دین، در این آیه، تعالیم اصلی و ارکان اعتقادی دین باشد مسلما اعتقاد به وجود خدا را شامل میگردد و اگر مقصود از آن تسلیم و خضوع در برابر خداوند متعال باشد، یقینا فطری بودن خداپرستی مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود اوست.[7]
2. آیه میثاق:
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَه إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِین» (اعراف172)
«به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند آرى، گواهى مىدهیم (چرا چنین کرد؟) براى اینکه در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید و خداشناسى بىخبر).»
کسانی که فطری بودن خداوند را به معنای مواجهه انسلن با خدا در عالمی قبل از عالم طبیعت میدانند، به این آیه تمسک کرده آن را گواه مدعای خود میدانند، زیرا طبق این آیه خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسانهایی را که از آغاز تا قیامت پا به عرصه خاک مینهند، حاضر ساخته و آنان را بر خودشان گواه قرار داده و از آنان بر ربوبیت خویش اقرار گرفته است و هدف از این اقرار آن بوده که کافران و مشرکان در قیامت مدعی بیخبری و جهل نگردند.[8]
3. آیاتی متعددی که بیانگر این حقیقتاند که وقتی انسان در شرایط بحرانی و موقعیتهای بسیار سخت قرار میگیرد و خود را در چند قدمی مرگ مییابد و امیدش از اسباب مادی قطع میگردد، معرفت فطری خفته در جانش بیدار میشود و خدا را از سر اخلاص میخواند. از این آیات استفاده میشود که قر/ان معرفت فطری بشر به وجود خدا را تصدیق میکند[9]:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون» (عنکبوت 65)
«هنگامى که سوار بر کشتى شوند خدا را با اخلاص مىخوانند (و غیر او را فراموش مىکنند) اما هنگامى که خدا آنها را به خشکى رسانید و نجات داد باز مشرک مىشوند!»
در روایات نیز به برخی احادیث برمیخوریم که معرفت و شناخت خداوند را امری فطری میداند. در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است که فرمودند: «فطرهم علی المعرفه به»[10]
«خداوند مردم را با معرفت به خودش آفرید.»
امام صادق (ع) نیز در پاسخ به این پرسش که مقصود از «فطره الله التی فطر الناس علیها» چیست، فرمود: التوحید «فطرت همان توحید است.»[11]
نکته
فطری بودن معرفت انسان به وجود خداوند مستلزم آن نیست که همه انسانها به وجود خدا اعتراف داشته و هیچ شخص ملحد یا شکاکی وجود نداشته باشد. زیرا گاه معرفت فطری انسان به خدا، به دلیل ئابستگی شدید او به عالم طبیعت، در پس پرده قرار میگیرد و نور فطرت کمفروغ میگردد. در این موارد، عوامل هشداردهنده معرفتی و روانی(مانند قرار گرفتن در موقعیتهای بحرانی) میتوانند او را از خواب غفلت بیدار و کانون دلش را به سوی یگانه مبدا متعالی متوجه سازند.[12]