كلمات كليدي : علم الهي، اختيار انسان، قضا و قدر علمي، قضا و قدر عيني
نویسنده : جابر توحيدي اقدم
یکی از انگیزههای اعتقاد به جبر، علم گسترده و پیشین خدا است که بر کلیه حوادث جهان، و از آن جمله افعال انسانها احاطه دارد و چنین علمی از نظر برخی، مایه سلب اختیار و مجبور بودن بشر در کارهای اوست. این شبهه را میتوان میتوان این گونه بیان کرد:
«علم خدا از نخست به کلیه حوادث و رخدادهای که در جهان واقع میشود، تعلق گرفته است او از ازل میداند که فلان پدیده و فعل خاص در کدام روز و در چه شرایطی محقق و عملی خواهد بود، در این صورت انسان یاد شده، از انجام آن کار ناچار و ناگزیر است و ترک آن برای او ممکن نیست، زیرا اندیشه امکان ترک، ملازم با این است که علم خدا صحیح و پا برجا نبوده و آمیخته با جهل بوده باشد، و این بر خلاف فرض ماست که خدا بر همه چیز از ازل آگاه است.»
بررسی
برای پاسخ به این پرسش چند راه طی شده است:
1- پاسخ نقضی
اگر علم ازلی و پیشین خداوند سرچشمه جبری بودن افعال انسانها باشد، خداوند نیز فاعل مختار نخواهد بود، زیرا همانگونه که خداوند از ازل بر افعال انسانها عالم و آگاه است، بر افعال خود نیز علم و آگاهی دارد و در این صورت اگر علم ازلی مایه سلب اختیار و مجبور بودن فاعل است، باید خدا را نیز فاعل و آفریدگار مجبور بدانیم. در حالی که خود کسانی که اعتقاد به مجبور بودن انسان هستند، نیز خداوند را فاعل مختار میداند.[1]
2- پاسخ حلی
الف) علم مقولهای و اختیار و اراده مقولهای دیگر است و ایندو با هم تزاحمی ندارند (تا بگوییم افعال اختیاری یعنی اختیار هر یک از فعل یا ترک چیزی، و چون خداوند میداند ما یا فعل را انتخاب میکنیم یا ترک آن را، پس مجبوریم واختیاری در کار نیست) زیرا اگر دو راننده با اختیار تمام مشغول رانندگی یا دو شاگرد مدرسه مشغول درس خواندن باشند و شما روی محاسباتی بدانید که ایندو با سرعت و کیفیت درس خواندنی که دارند قطعا در ساعت خاصی در نقطه مشخص با یکدیگر تلاقی خواهند کرد یا یکی از دیگری سبقت خواهد گرفت، آیا وقتی با یکدیگر برخورد کردند یا یکی سبقت گرفت، علت آن علم شماست و با آن دو همچون دو فاعل بیاختیار و اراده معامله میشود؟! پس علم الهی نیز هرگز سلب اختیار از ما نمیکند.[2]
ب) علم خداوند به افعال انسان، به صورت مطلق تعلق نمیپذیرد، بلکه متعلق علم خداوند، عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله میتوان به اختیاری بودن آن و تاثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد. بنابراین خداوند از ازل میداند که انسان با بهرهگیری از اختیار خود، اعمال خاصی را انجام میدهد و بدیهی است که در این صورت، نه تنها علم خداوند با اختیار انسان منافاتی ندارد، بلکه آن را تاکید میکند. نتیجه آنکه علم خداوند به صدور فعل از فاعل آن، با حفظ تمام خصوصیات موجود در فاعل تعلق میگیرد. بنابراین اگر فاعلی فاقد شعور و اختیار باشد(مانند آتش که منشا حرارت میشود) علم الهی به صدور فعل آن به نحو غیراختیاری تعلق میپذیرد؛ یعنی خداوند از ازل میداند که فلان آتش در زمان و مکان خاصی، به صورت غیراختیاری منشا ایجاد آتش میشود. اما اگر فاعلی دارای شعور و اختیار باشد (مانند انسان در افعال اختیاری خویش)، متعلق علم الهی این است که فاعل مذکور با اختیار و گزینش آزاد خویش افعال خود را انجام دهد.[3]
به عبارت دیگر، کسانی که علم ازلی الهی را نافی اختیار انسان میدانند تنها به اصل تحقق فعل انسان توجه نموده و از مبادی دور و نزدیک آن غفلت ورزیدهاند، زیرا همانطوری که خدا از اصل صدور افعال فاعلهای بیاختیار و دارای اختیار از ازل آگاه است، از خصوصیت آن فاعلها و مبادی آنها نیز آگاه میباشد،بنابراین خدا از ازل میداند که آتش، فعل خود را بدون آگاهی و اختیار و انتخاب انجام میدهد همچنانکه میداند که انسان آگاهانه و آزادانه به بخشی از کارهای خود تحقق میبخشد و از سویی،چون علم خدا واقعنما است و کوچکترین تخلف و خطایی به آن راه ندارد مقتضای این واقعنمایی این است که آتش در فعل خود بیاختیار، و انسان در کارهای خود مختار و آزاد باشد و این چنین علم پیشین درباره انسان نه تنها مایه مجبور بودن انسان نیست، بلکه به اختیار و آزادی او تحکیم میبخشد.[4]
علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد:
«خدا از هر پدیدهای با خصوصیات و ویژگیهایی که دارد، آگاه است او از کارهای اختیاری انسان با همین ویژگی (اختیاری بودن) از ازل آگاه است و در این صورت ممکن نیست کارهای اختیاری به صورت غیراختیاری انجام شود. (زیرا لازمه آن انقلاب در علم خدا بوده و علم او واقعنما نخواهد بود.)[5]