کلمات کلیدی : دوازده امام، منابع، اهل سنت، مدينةالنبي، رسول خدا
نویسنده :غلامحسین زینلی
قرینه هشتم : مدینةالنبی ، شهری که حرمت آن نادیده گرفته شد
مدینةالنبی (صلی الله علیه واله)، شهر رسول خدا(صلی الله علیه واله) و پایگاه نخستین اسلام، همواره در چشم مسلمانان جهان از ارج و منزلت ویژهای برخوردار بوده است. شخص رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) نیز عنایت خاصّی به این شهر و مردم آن (یاری دهندگان پیامبر) داشته، در مناسبتهای مختلف، بر امنیت مدینه و حفظ حرمت ساکنان آن، سفارش و تأکید نمودهاند؛ از آن جملهاند:
1ـ ابن خلاد از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: من أخاف أهل المدینة أخافه اللّه و علیه لعنة اللّه والملائکة والناس أجمعین.[1]
2ـ جابربن عبداللّه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: من أخاف أهل المدینة فقد أخاف ما بین جنبی؛[2]
هر که مردم مدینه را بترساند، تحقیقا مرا ترسانده است.
3ـ عبداللّه بن عمر از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: من آذی أهل المدینة آذاه اللّه و علیه لعنة اللّه و الملائکة و الناس أجمعین.[3]
4ـ عبادة بن صامت از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند:
اللهم من ظلم أهل المدینة وأخافهم فأخفه و علیه لعنة اللّه والملائکة والناس أجمعین، لا یقبل منه صرف و لاعدل.4[4]
ملاحظه گردید که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) با چند بیان و دعا، تصریح نمودهاند: هرکس، مردم مدینه را بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم، بر چنین فردی باد! هرکس مردم مدینه را بترساند، مرا ترسانده است. هر کس، مردم مدینه را بیازارد، خداوند او را عذاب خواهد نمود و لعنت خدا، فرشتگان و مردم بر او باد! خداوندا، هر کس بر مردم مدینه ظلم کرد و آنان را ترساند، بترسانش! و لعنت خدا، ملائکه و همه مردم بر او باد و از او هیچ عبادتی پذیرفته نیست.
اکنون آیا کسانی مانند معاویه و فرزندش یزید که سفارشهای رسول خدا(صلی الله علیه واله) را نادیده گرفتهاند، میتوانند جانشین پیامبر(صلی الله علیه واله) باشند؟
معاویه، نخست در سال چهل هجری و در عهد خلافت علی(علیه السّلام)، بسربن ارطاة را در رأس سپاهی به مدینه فرستاد تا از مردم مدینه برای او بیعت بگیرد. بسر، مردم را تهدید به قتل نمود و جمع کثیری از آنان را نیز به قتل رساند و بدین وسیله مردم مدینه را وادار ساخت تا با معاویه بیعت کنند.[5]
و بار دوم، در سال 50 و 51 هجری، به هنگام بیعت گرفتن برای یزید، به تهدید و ارعاب مردم مدینه پرداخت و به زور از آنان بیعت گرفت.[6]
یزید نیز در سال 63 هجری و در جریان«واقعه حرّه»، به حرم پیامبر(صلی الله علیه واله) لشکر کشید و مردم مدینه را مورد آزار و اذیت قرار داد و عده کثیری از آنان را به قتل رسانید و ناموس آنان را هتک نمود، تا آنجا که به نوشته سیوطی، هزار دختر باکره، بکارت خود را از دست دادند.[7]
در واقعه«حرّه» افزون بر مردم عادی، جمعی از صحابه و یاران رسول خدا(صلی الله علیه واله) و نیز«ام سلمه» همسر آن حضرت، کشته شدند.[8]
قابل ذکر است که پس از حادثه«حرّه» و در زمان حاکمیت سایر حاکمان اموی و عباسی نیز، همواره مردم مدینه، تحت ستم آنان قرار داشته اند. حال، آیا کسی که مورد لعن خدا، پیامبر، فرشتگان و مردم قرار دارد، میتوان او را جانشین رسول خدا(صلی الله علیه واله) دانست؟ کسی که اعمالش موجب شد تا خداوند به سرعت طومار زندگی او را درهم پیچد؟ رسول خدا(صلی الله علیه واله) سالها پیش از بروز این حوادث، فرموده بود: من أراد أهل المدینة بسوء، أذابه اللّه کما یذوب الملح فی الماء.[9] به راستی، چقدر تفاوت است میان ابن حجر و قاضی عیاض که یزید را جزو خلفای پیامبر(صلی الله علیه واله) به شمار آورده اند و سیوطی که با صراحت تمام، یزید و همدستانش را لعن میکند![10]
قرینه نهم : خلافت سی سال است
قرینه دیگر این بحث، روایاتی است که رسول خدا(صلی الله علیه واله) دوران خلافت پس از خود را سی سال دانسته اند. این احادیث، از طرق مختلف و با تعابیر گوناگونی از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) روایت شده اند که نمونه هایی از آنها را ذکر میکنیم:
1ـ سفینه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: الخلافة فی أمّتی ثلاثون سنة، ثم ملک بعد ذلک؛[11]خلافت در امّت من، سی سال است و پس از آن، پادشاهی است.
2ـ قرطبی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) نقل میکند: الخلافة بعدی فی أمّتی ثلاثون سنة، ثم ملک بعد ذلک.[12]
3ـ سفینه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: خلافةالنبوّة ثلاثون سنة، ثم یؤتی اللّه الملک من یشاء.[13]
4ـ زبیدی شافعی از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: الخلافة بعدی ثلاثون سنة، ثم یکون(تصیر) ملکا عضوضا.[14] واژه«عضّ» به معنای چنگ زدن و به دندان گرفتن است، و«ملک عضوض» یعنی پادشاهی یی که آن را نه براساس بیعت و رأی مردم، بلکه براساس ظلم و ستم و با چنگ و دندان به دست آورده باشند. زبیدی شافعی، پس از نقل حدیث میگوید: «عضوض» چیزی است که در آن، ظلم و ستم وجود داشته باشد، و«ملک عضوض» پادشاهی یی است که در آن، بر مردم ستم میشود. وی میافزاید: اهل سنّت، اتفاق دارند بر اینکه معاویه در ایام خلافت علی از ملوک و پادشاهان بوده است، نه از خلفا؛ اما[درباره حکومت معاویه] پس از در گذشت علی، در میان مشایخ ما اختلاف وجود دارد. برخی گفته اند: برای او بیعت منعقد شده و امام گشته است. گروه دیگری گفته اند: امامت برای او منعقد نشده و همچنان بر ملوکیت خود باقی مانده است. دلیل این گروه، حدیثی است که ترمذی از طریق سفینه، از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «الخلافة بعدی ثلاثون سنة، ثم تصیر ملکا».
دوران سی ساله خلافت که در حدیث فوق به آن اشاره شده، با خلافت حسن بن علی پایان یافته است. و حسن بن علی هم که خلافت را به معاویه واگذار نمود، صرفا از روی ضرورت بود؛ چون معاویه، عزم جنگ با آن حضرت و تصمیم به خون ریزی داشت؛ ولی نظر حسن بن علی بر جنگ و خون ریزی نبود. به همین جهت، خلافت را به معاویه واگذار نمود تا خون مسلمانان محفوظ بماند.[15]
چنانکه ملاحظه گردید، در تمامی این روایات، مدت خلافت پس از رسول عالی قدر اسلام (صلی الله علیه واله)، سی سال ذکر شده است که به اعتراف خود دانشمندان اهل سنّت، این مدت، پس از خلافت حسن بن علی(علیه السّلام) پایان پذیرفته و سپس دوران حاکمان اموی و عباسی آغاز گشته است؛ حکومتی که به فرموده رسول خدا(صلی الله علیه واله) «ملک عضوض» بوده است. بنابراین، توجیهی برای معرفی معاویه، یزید و دیگر امویان و عباسیان به عنوان جانشین و خلیفه رسول اللّه (صلی الله علیه واله) باقی نمیماند و کسانی مانند قاضی عیاض و ابن حجر باید برای یافتن مصادیق خلفای دوازده گانه رسول خدا(صلی الله علیه واله) چاره دیگری بیندیشند.
آنچه گذشت، حقیقتی است که شماری از صحابه نیز بدان تصریح کردهاند؛ از جمله سعیدبن جمهان که میگوید:
وقتی سفینه حدیث رسول خدا(صلی الله علیه واله) را که فرمود:«الخلافة فی أمّتی ثلاثون سنة، ثم ملک بعد ذلک» برایم نقل کرد، به او گفتم:«بنی امیه گمان میکنند که خلافت در میان آنهاست». سفینه گفت: دروغ میگویند پسران زن چشم کبود؛[16]بلکه آنان از پادشاهانند؛ آن هم از بدترین پادشاهان.[17]
قرینه دهم : خلافت در مدینه ، پادشاهی در شام
قرینه دهم که مکمل قرینه گذشته است، حدیث معروفی است که ابوهریره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل میکند: الخلافة بالمدینة والملک بالشّام.[18]
در «تهذیب تاریخ دمشق»، پس از نقل حدیث فوق، در ذیل صفحه آمده است:
خلافت، اختصاص به صدر اسلام و زمان خلفای راشدین دارد و از هنگامی که خلافت به بنی امیه در شام انتقال یافت، به پادشاهی و سلطنت مبدّل گشت.[19]
ملاحظه میشود که پیامبراسلام(صلی الله علیه واله) در این حدیث تصریح نمودهاند که پایگاه خلافت، در مدینه است و آنچه در شام صورت میگیرد، خلافت و جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیست؛ بلکه پادشاهی و سلطنت است. بنابراین، تلاش آنانی که شماری از حاکمان اموی و عباسی را در گروه جانشینان دوازده گانه پیامبر(صلی الله علیه واله) میگنجانند، قابل قبول نیست.
قرینه یازدهم: بیعت برای دو خلیفه
یکی دیگر از قراین، حدیث معروفی است که جمع زیادی، آن را از پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) نقل کردهاند. متن حدیث، بنابر آنچه در«صحیح مسلم» از طریق ابوسعید خدری نقل شده، چنین است: عن أبی سعید الخدری، عن النبی ـ صلّی اللّه علیه و سلّم ـ قال:«اذا بویع لخلیفتین، فاقتلوا الآخر منهما»؛[20] هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد، دومی را بکشید.
براساس نقل مورّخان، معاویه، همزمان با خلافت علی(علیه السّلام)، نمایندگانی به نقاط مختلف کشور اسلامی فرستاد تا برای او بیعت بگیرند. از جمله، در سال چهل هجری، بسر بن ارطاة را در رأس سپاهی به مدینه و مکه و یمن فرستاد. بسر در مدینه با تهدید، ارعاب و قتل مردم، آنها را وادار به بیعت با معاویه کرد.[21]
این اقدامات معاویه در حالی صورت میگرفت که قاطبه امت اسلامی، سالها پیش از آن، به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) دست بیعت داده بودند و آن حضرت را به عنوان خلیفه مسلمین و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه واله) برگزیده بودند.
حال، آیا کسی را که براساس فرمان رسول خدا (صلی الله علیه واله) کشتن او واجب است، میتوان خلیفه مسلمین و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه واله) دانست؟! ادامه دارد ...