كلمات كليدي : برهان حركت، برهان جهان شناختي
نویسنده : عبدالله محمدي
برهان جهان شناختی نامی است برای دستهای از براهین که از راه ممکن الوجود بودن جهان وجود خدا را نتیجه میگیرند.یکی از این براهین برهان حرکت است. وجه تسمیه این برهان به برهان حرکت این است که در آن وجود حرکت درعالم بدیهی دانسته شده و با استفاد از نیازمندی حرکت به محرک، وجود محرک نامتحرک اثبات میشود.
برهان حرکت در آثار افلاطون و ارسطو و پس از آن در آثار حکمای اسلامی استفاده شده است.[1] در این برهان از راه وجود حرکت به اثبات محرک نامتحرک که امری مجرد و غیر مادی است میرسیم . پیش از بیان این استدلال لازم است اموری به عنوان مقدمه تبیین گردد:
تعریف حرکت
یکی از ساده ترین تعاریف حرکت عبارتست از است: حرکت خروج تدریجی چیزی از قوه به فعلیت است.[2] وجود حرکت نیز در عالم طبیعت امری بدیهی است که همواره با حواس خود آن را می یابیم.[3]
در هر تغییر تدریجی امری پذیرای حرکت است یعنی چیزی موجود است که از قوه به فعلیت میرسد، چنین امری متحرک نام دارد. مانند آبی که به تدریج حرارت یافته و به نقطه جوش میرسد. از طرفی میدانیم هیچ پدیدهای بدون علت محقق نمیشود. حرکت نیز به فاعل نیازمند است. در عبارات ارسطو دلیلی برای اینکه چرا هر حرکتی نیازمند محرک است دیده نمیشود ظاهراً او اصل نیاز معلول به علت را مسلم تلقی کرده است.[4] محرک خود دو گونه است: یا سازنده و به وجود آورنده حرکت است یا تنها انتقال دهنده حرکت. مثلا هنگامی که ما دست خود و به دنبال آن چوبی که در دست داریم را حرکت داده و به سنگ میزنیم سه محرک وجود دارد: خود انسان که سازنده حرکت است و دست و چوب که منتقل کننده حرکت به سنگ هستند. در این مثال انسان عامل حقیقی حرکت سنگ است زیرا انسان بدون وجود چوب و دست نیز میتواند سنگ را حرکت دهد اما ایندو بدون وجود انسان عامل حرکت سنگ نخواهند بود. محرکهای انتقال دهنده حرکت به محرک حقیقی نیازمندند ولی محرک حقیقی به محرکهای انتقال دهنده حرکت محتاج نیست . محرکهای انتقال دهنده خودشان متحرک هستند ولی محرک حقیقی متحرک نیست.[5]
با ذکر این نکات مقدماتی میتوان استدلال را چنین مرتب نمود:
1- حرکت تغییر تدریجی است که وجود آن در عالم را با حواس خود مشاهده می کنیم.
2- هر حرکتی نیازمند محرک حقیقی است.
3- محرک حقیقی خود نباید متحرک باشد زیرا در این صورت خود به محرک دیگری نیازمند است یعنی خود انتقال دهنده حرکت است در حالی که فرض کرده بودیم محرک حقیقی، انتقال دهنده حرکت و نیازمند متحرک نیست.
4- اگر حرکت تنها به محرک های انتقال دهنده حرکت محتاج بوده و به محرک حقیقی نیازمند نباشد بدین معناست که معلولی (حرکت) بدون علت (محرک نامتحرک یا محرک حقیقی ) محقق شده است .
در نتیجه محرک نامتحرکی در عالم موجود است که علت حقیقی برای حرکت های عالم است. از سویی می دانیم که عالم ماده دائما در حال تغییر و تحول است بنابراین محرک نامتحرک نباید امری مادی باشد. [6]
نتیجه این برهان اثبات محرک نامتحرک است که امری غیر مادی است اما اینکه این محرک نامتحرک واجب است یا ممکن، واحد است یا کثیر نیازمند براهین دیگری است.
کلام ارسطو در اینکه محرک اول واحد است یا کثیر متفاوت است. از این رو در تفسیر کلام او اختلاف نظر وجود دارد برخی معتقدند ارسطو محرک نامتحرک را کثیر دانسته و حتی تعداد آنها را نیز تعیین کرده است.[7] برخی دیگر میان کلمات ارسطو وجه جمعی جستجو میکنند.[8] اما فیلسوفان مسلمان همچون ابن سینا در صدد اثبات واحد بودن محرک اول برمی آید.[9]
برهان حرکت ارسطو محرک نامتحرک را اثبات میکند و نه آفریدگار و خالق بی نیاز جهان را، این محرک تاثیری در حفظ و تدبیر جهان نداشته، نسبت به جهان ناآگاه و تنها علت ظهور حرکت در جهان است.[10]
برهان حرکت در میان فیلسوفان مشائی پس از ارسطو نیز تقریر شد و در آن از اصل امتناع تسلسل بهره گرفته شد:
حرکت کمالی است که شیء متحرک نمی تواند بدون مبدء فاعلی آن را دارا باشد. پس هر متحرکی نیاز به محرک دارد و اگر علت حرکت شیء متحرک ، شی دیکری باشد که خود ،متحرک است آن شیء نیز نیاز به محرکی دیگر خواهد داشت و چون تسلسل در علل فاعلی محال میباشد پس باید محرک نامتحرکی موجود باشد.[11]
دامنه برهان حرکت
برهان حرکت، محرک نامتحرک غیرمادی را اثبات میکند اما آیا این موجود لزوماً باید خارج از عالم ماده باشد؟ طبق دیدگاه فیلسوفان مشاء این محرک نامتحرک میتواند جسم یا صورت جسمیه باشد و نیاز به فرض محرکی نامتحرک بیرون از عالم ماده نیست زیرا چنین امری در عالم ماده نیز یافت می شود.[12]همچنین طبق دیدگاه فلسفه مشاء چون حرکت عالم ماده منحصر به حرکت در اعراض است و گوهر و ذات اشیا حرکت و تغییری ندارد پس نیاز به محرک نامتحرک تنها برای اوصاف و عوارض شی اثبات می شود و ذات و گوهر اشیای طبیعی که فاقد حرکت هستند نیازمند چنین مبدئی نخواهند بود. بنابراین با این برهان راهی برای انکار ازلی بودن ماده باقی نمانده و میتوان با فرض ازلی بودن ماده اولی نیز برهان را اقامه نمود .[13]اما با ظهور ملاصدرا و اثبات نظریه حرکت جوهری ، تغییرات تنها محدود به اوصاف و عوارض اشیا نبوده و جوهر و ذات عالم طبیعت و حتی متن هستی و واقعیت نیز دائما در حال تغییر است و بدین ترتیب محرک نامتحرک باید امری خارج از عالم ماده باشد.[14] اما باید توجه داشت حرکت جوهری گرچه دامنه این برهان را توسعه داده و تمام طبیعت مادی را نیازمند محرک معرفی کرده و محرک نامتحرک را خارج از عالم طبیعت اثبات می کند اما نمی تواند عدم امکان و نیازمندی محرک نامتحرک را تبیین نماید. چرا که میتوان فرض کرد محرک نامتحرک امری مجرد و قدیم و درعین حال نیازمند، ممکن الوجود و محتاج باشد.[15]
تقریری دیگر از برهان حرکت
1- نفس انسانی مجرد است. این امر در جای خود با براهین متعدد اثبات شده است.
2- نفس انسانی از ابتدای پیدایش تا کنون در حال استکمال و کسب کمالات است.
3- پیدایش این کمالات در نفس نیازمند علت است.
4- این علت یا باید بدن انسان باشد یا امری مجرد و برتر از انسان که کمالات را به او اعطا کند.
5- بدن انسان نمی تواند علت حرکت استکمالی نفس باشد زیرا در جای خود اثبات شده است که موجود مادی در صورتی می تواند در چیزی تاثیر کند که آن چیز دارای وضع و نسبت مکانی خاص باشد مثلا آتش زمانی در پنبه اثر می کند که بین آنها نسبت مکانی خاصی برقرار باشد .اما چون نفس مجرد است و وضع و نسبت مکانی ندارد پس تاثیر بدن مادی در نفس مجرد محال است.
پس تنها امری مجرد و برتر و اقوای از نفس می تواند علت حرکت استکمالی نفس باشد.[16]
این برهان نیزاز مصادیق برهان حرکت است چون در آن از حرکت و تغییرات نفس استفاده شده است اما تنها میتواند ما را به جهان مجرد قویتری از عالم ماده رهنمون شود و در واقع تنها موجود مجرد ، ونه لزوماً خدا ، را اثبات میکند اما باید دانست وقتی خود نفس را مجرد فرض کرده ایم دیگر نیازی نیست از این برهان برای اثبات موجود مجرد استفاده کنیم .گرچه به دلایلی این برهان کارسازتر است.[17]
یکی از اشکالاتی که به برهان حرکت شده است این است که دراین برهان وجود سکون به اندازه وجود حرکت نیازی به تبیین ندارد.[18] بدین معنا که همانطور که برای تبیین وجود حرکت در عالم به دنبال علت فاعلی هستیم برای توجیه سکون نیز باید علتی درنظر بگیریم.
اما این اشکال وارد نیست زیرا سکون چیزی جز عدم حرکت نیست و امر عدمی واقعیتی ندارد که نیاز به علت داشته باشد. امور وجودی هستند که برای تحقق خود نیازمند علتی هستند.بنابراین وجود حرکت نیازمند اثبات و وجود سکون بینیاز از اثبات است.[19]
باید توجه داشته باشیم که هر برهانی فواید خاصی داشته و بخشی از مقصود را اثبات می کند. این برهان تنها محرک نامتحرکی را اثبات می کند که غیرمادی است. اما این امر با انتظار ما از براهین خداشناسی فاصله زیادی دارد . زیرا این برهان از اثبات مهم ترین ویژگی خداوند یعنی بی نیازی و وجوب وجود عاجز است. حکمای مشاء و اشراق به دلیل کاستی برهان حرکت به آن اکتفا نکرده و برهان امکان و وجوب را که از استحکام افزون برخوردار است بنیان نهادند.[20]