دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مدرنیسم

No image
مدرنیسم

كلمات كليدي : مدرنيسم، تجدد، مدرنيته، تجددگرايي

نویسنده : عبدالله محمدي

برای شناخت مدرنیسم باید به لحاظ منطقی نخست معنای لغوی کلمه «مدرن» سپس معنای دوران مدرن، مفهوم مدرنیته و سرانجام مدرنیسم را توضیح دهیم.واژه مدرن از ریشه لاتینی(Modo)اخذ شده و به معنای امر بالفعل و حاضر است که به جای امر موجود در گذشته نهاده شده و مورد قبول همگان باشد.[1]تاکنون تعاریف متعددی در تبیین مدرنیته ارائه شده تا آنجا که برخی با عنوان ابهام در تعریف از آن یاد می‌کنند.[2]این تعاریف به قدری متنوع و حتی با هم متضادند[3]که هنوز کسی نتوانسته تعریفی کامل و قطعی از مفاهیم مدرن، مدرنیته و ...ارائه کند.[4]تاریخ نگاران در معین ساختن زمان دوران مدرن و فیلسوفان در تحدید مولفه‌های مدرنیته با هم اختلاف دارند.بسیاری از تاریخ نگاران فاصله میان رنسانس و انقلاب فرانسه را روزگار مدرن می‌نامند.اما برخی آغاز صنعتی شدن جوامع اروپایی و پیدایش تولید سرمایه‌داری و تعمیم تولید کالایی را آغازگاه مدرنیته شمرده‌اند.حتی کسانی حد نهایی مدرنیته را میانه سده‌ بیستم شناخته‌اند.[5]در تعیین مشخصه‌های مدرنیته نیز عده‌ای پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی (اسطوره‌ای، دینی، اخلاقی، فلسفی و ..)، رشد اندیشه علمی و عقل‌گرایی (به معنای خاص راسیونالیسم دوران روشنگری که مساوی عقل خودبنیاد و بی‌نیاز از وحی و ...است)را شاخصه‌های آن دانسته و شکل‌گیری قوانین مبادله کالاها، نظام تازه تولید و تجارت، تسلط جامعه مدنی بر دولت را لوازم همراه آن شمرده‌اند.[6]نیچه مرگ خدا را علامت دوران مدرن می‌داند[7]و مک اینرنی در تعریفی کوتاه و جامع در بیان عصر مدرن می‌گوید:«عصری که بشر تلاش نمود تا دستاوردهای فکری خود را از آموزه‌های دینی رها سازد.»[8]

مدرنیته

در تعریفی از مدرنیته که تا حدودی هماهنگ و حتی المقدور جامع باشد می‌توان گفت: مدرنیته عبارت است از جریان حاکم بر تمدن جدید غرب در زمینه‌های فکری، فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ..که جدا از آموزه‌های دینی و با محور قراردادن انسان و تکیه بر آزادی همه جانبه او نیز اعتماد به عقل بشری و اصالت دادن به فرد در صدد تحلیل همه امور اعم از طبیعت، ماوراء طبیعت، ارزش‌ها و ...برآمده است و با اندیشه نوکردن و تغییر همه جانبه حیات انسان هر آنچه در مقابل آن واقع می‌شود؛ مانند دین، آداب و رسوم و سایر سنت‌ها، را نفی می‌کند.

اوصاف مدرنیته عبارتند از:

1- انسان مداری 2- عقل‌گرایی (عقل محاسبه‌گر و ابزاری) 3- فردگرایی 4- سرمایه‌داری 5- دموکراسی لیبرال 6- تاکید بر حقوق افراد به جای تاکید بر تکالیف آنها 7- روشی نو و نیرومند برای طبیعت شناسی 8- فن آوری جدید ماشینی 9- روش‌های جدید تولید صنعتی 10- پیشرفت بی‌سابقه در رفاه و مصرف 11- تفکیک کامل علم ، اخلاق و هنر از یکدیگر و سایر قلمروها و ....[9]

مدرنیسم

با روشن شدن معنای مدرنیته می‌توان مدرنیسم را نیز تعریف کرد. با توجه به ترکیب مدرنیسم از واژه «مدرن» و پسوند « ایسم» می‌توان گفت: مدرنیسم بیانگر حیثیت مکتبی و اعتقادی مدرنیته و جهان‌بینی و ایدئولوژی فرهنگ و تمدن جدید غرب است. که مشتمل بر عناصر ذیل است:

1. عقل گرایی:فرهنگ تجددگرایی بر عقل خودبنیاد و مستقل از هر چه ماورای عقل مبتنی است. کار این عقل مصلحت اندیشی و محاسبه‌گری است.یعنی صرفاً درصدد است تا داده‌های تجربی خویش را در قالب استدلال‌های منطقی بریزد تا به مصلحت دنیوی خویش دست یابد.این عقل فقط به سود و زیان انسان در این دنیای زمینی می‌اندیشد و به هیچ منبع ماورایی متصل نیست.وجه دیگر عقل‌گرایی مدرن تعبدستیزی آن است یعنی برای هیچ مرجعی حجیت قائل نیست.[10]

عقل‌گرایی مدرنیسم ریشه در عقل‌گرایی دوران روشنگری داشته و به نوعی زاییده تحولات دوران روشنگری است.در دوران روشنگری شاهد سه رویکرد در تبیین ارتباط میان عقل و دین بوده است.رویکرد نخست دین طبیعی (دئیزم؛ که در برابر دین آسمانی است) را همراه دین الهی می‌پذیرفت.یعنی معتقد بود از راه وحی و قوانین طبیعی می‌توان به خدا معتقد بود.رویکرد دوم تنها دین طبیعی را پذیرفته و وحی را تخطئه می‌نمود و رویکرد سوم هم دین طبیعی و هم دین الهی را باطل دانسته و معتقد بود تنها به کمک عقل می‌توان مسائل مختلف حوزه‌های علم و سایر شئون انسانی را تبیین ساخت.در دوران روشنگری حاکمیت بی‌چون و چرای عقل و تنفر به دین وحیانی رواج یافت.[11]این تحولات در بهادادن به عقل بشری تا جایی ادامه یافت که در دوران مدرن تنها معنای عقل، عقل جزیی و حساب‌گر است و دیگر معنای عقل کلی که در زمان افلاطون و قرون وسطا مطرح بود اراده نمی‌شود.‌

می‌توان گفت عقل‌گرایی عنصر محوری در میان عناصر مدرنیسم محسوب می‌شود که طی آن به تدریج و به انحاء مختلف اعتبار وحی و معرفت کلی و غیر بشری انکار می‌شود.

2.ناواقع‌گرایی معرفت شناختی:پیش از عصر جدید انسان‌ها بر فهم واقع‌‌گرا و اثبات پذیر خویش تکیه می‌کردند و بدین سان از نوعی آرامش خاطر در مقام معرفت برخوردار بودند اما در دوران جدید گویی انسان به این نتیجه رسیده است که معرفت او واقع‌نما نبوده و بر همین اساس شک، ارزش و جزم و یقین اموری بدون ارج تلقی می‌شود.نتیجه این امر انکار واقعیت عینی مستقل از فهم انسان در بیشتر مکاتب مدرن است. [12]

3. تجربه گرایی: ویژگی دیگر مکتب مدرنیسم در عرصه معرفت شناسی تجربه‌گرایی است. این جهان‌بینی بر شناخت‌هایی تکیه می‌کند که از طریق مشاهده و تجربه حاصل و تحکیم شده‌اند.این روش با ظهور علم مدرن و شکوفایی حیرت آورش قرین توفیق بوده و بر اساس همین معیار محصولات معرفتی که از راه حس بدست نیامده باشند فاقد اعتبارند.لذا گزاره‌های دینی و اخلاقی و فلسفی تجربه ناپذیر بی‌ارزش تلقی می‌شوند.[13]

4. مادی‌گرایی: مدرنیسم مادی‌گراست و سعی دارد تمام پدیده‌های عالم را تفسیری مادی کند.[14] تفاسیر مادی از وحی و دین روشن‌ترین گواه است.

5. انسان مداری: در این مکتب انسان به جای خدا قرار می‌گیرد و هدف هرگونه فعالیتی خدمت به انسان است. انسان از هیچ کس و هیچ چیز فرمان نمی‌برد بلکه خود آیین و خودفرمان است.فرد بر اجتماع تقدم دارد و همه افراد انسان با هم برابرند و هیچ کس بر دیگری سلطه و ولایت ندارد.[15]معیار هر امری نه مطابقت با واقع بلکه موافقت با آرامش و لذت انسان است .لذا هرچند گاهی در انسان مداری نیز سخن از دین گفته می‌شود اما نه بدین خاطر که امری حقیقی و برای سعادت اخروی انسان ضروری است بلکه بدین جهت که فرض(حتی فرض غیرواقعی) دین و خدا سبب بهبود زندگی مادی انسان در این دنیا می‌شود.[16]

6.احساس‌گرایی اخلاقی[17]:در این مکتب چون انسان هم مبدا و هم منتهاست بایدها و نبایدهای اخلاقی و حسن و قبح افعالش از ناحیه دیگری ناشی نشده بلکه از خود او سرچشمه می‌گیرد.معیار بایدها و نبایدهای اخلاقی برای انسان احساسات و عواطف اوست.هر آنچه باعث احساس مطبوعی درون او شود نیکو و هر آنچه سبب احساس نامطبوعی در وی شود اخلاقاً بد و قبیح است.[18]

7.سنت ستیزی و پیشرفت‌گرایی:در این جهان‌بینی هر چه تازه و بدیع و خلاف آمد عادت است برتر از چیزی است که قدیمی، رایج و متداول است.بنابراین سنت‌ها از جمله دین باید ریشه‌کن شده و امور تازه و پیشرفته مادی جایگزین آن شود.پیامد این دیدگاه آن است که دنیای مدرن همواره باید منتظر تغییر و تحول باشد.[19]

زمینه‌ها و بسترهای پیدایش مدرنیته

1. رنسانس: طی قرن‌های 14 و 15 میلادی تحولاتی در ایتالیا در حوزه مطالعات هنری و سبک‌های مختلف گچ‌بری، نقاشی و معماری پدید آمد که در قرن 16به حوزه‌های دیگر معرفت و همچنین کشورهای دیگر اروپایی سرایت یافت و در پی آن قرون وسطی از دوران مدرن منفک شد. اومانیسم در همین دوران مبانی فکری خود را محکم کرد.[20]

2.رفرماسیون یا اصلاح مذهبی:دومین حادثه مهم و تاثیر گذار مغرب زمین جنبش اصلاح مذهبی یا رفرماسیون است که در قرن شانزدهم به منظور اعمال اصلاحاتی در نظریات، عقاید، و کاربست‌های دینی کلیسای کاتولیک رم آغاز گردیده و منجر به تاسیس کلیساهای پروتستان شد.مخالفان کلیسای کاتولیک آنان را به دلیل ثروت اندوزی، قدرت و سلسله مراتب ساختاری شدید متهم ساختند.در سال 1517 مارتین لوتر رساله معروف خود را به نام «نود و پنج تز در انتقاد از اقدام کلیسای کاتولیک مبتنی بر عفو و بخشش»منتشر ساخت و رفته رفته مسیحیت یکپارچه تجزیه شد و پروتستان پدید آمد.این جنبش مذهبی تاثیرات عمیقی در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع مغرب به جای گذاشت.[21]

3. عصر روشنگری(عقل گرایی): در قرن 17 و 18 میلادی جنبشی در اروپا توسط دکارت ، لاک و نیوتن و دیگران به وجود آمد که ایمان به عقل به عنوان کلید اصلی دانش، شناخت و پیشرفت بشری، مفهوم تساهل و تسامح دینی و مبارزه با خرافه پرستی محورهای اصلی آن محسوب می‌شوند.آراء روشنگری را می‌توان ادامه منطقی دستاوردهای رنسانس و اصلاح مذهبی دانست.روشنگری شیوه زندگی اروپاییان را به باد حمله گرفت و با اعتقاد به اینکه عقل سلیم قادر به کشف و ارائه دانش مقید و شناخت سودمند برای انسانهاست قصد داشت با فراهم ساختن آزادی سعادت و خوشبختی انسان را محقق کند.سخنان لاک و بارکلی در ماهیت عقل و همینطور آرای هیوم در پایه بودن ادراکات حسی زمینه‌های معرفت شناختی مدرنیته را فراهم آورد.[22]در کنار پایه‌های معرفت شناسانه، کتابهای «دو رساله در باب حکومت مدنی»جان لاک و «قرارداد اجتماعی»روسو نظامی اجتماعی سیاسی را تبیین کردند که زمینه‌ساز تفکرات سیاسی مدرنیته بود.[23]این دوران به کانت ختم می‌شود که آرای معرفت شناسانه او و ارائه تعریفی نوین از فلسفه، روش فلسفی و شیوه نگارش آثار فلسفی، روشنگری را به اوج اهدافش رساند.[24]

4.انقلاب صنعتی:انقلاب صنعتی از نیمه دوم قرن هجدهم تا نیمه اول قرن نوزدهم ادامه می‌یابد و به تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعا اشاره دارد که از حدود سال 1750در اروپا رخ داد.جایگزینی ماشین‌های مکانیکی و قوه بخار به جای ابزار دست و تمرکز صنعت در تاسیسات و کشیده شدن نیروی کار از بخش کشاورزی به صنعت مهم ترین شاخصه این دوران است.انقلاب صنعتی بیانگر انتقال جامعه ثابت و ایستای کشاورزی و تجاری به جامعه صنعتی مدرن است.گذشته از پیشرفت‌های تکنولوژیک، این انقلاب منجر به تحول در شرایط زندگی انسان، تضاد کارگر و کارفرما، اختلاف میان طبقات جامعه و آلودگی محیط زیست شد.[25]

نقد و بررسی مدرنیسم

در نقد و بررسی مدرنیسم باید از سطحی‌نگری و قضاوت‌های شتابزده پرهیز کرد. قبل از هر چیز باید دانست مفهوم پیشرفت و توسعه اولا ً با مدرنیسم و ثانیاًَ با معنای مصطلح این واژه در تجدد متفاوت است. لذا مخالفت با مدرنیسم مستلزم مخالفت با پیشرفت به معنای عام آن نیست.برخی دستاوردهای مفید مدرنیته همچون رشد بهداشت و سواد عمومی، توسعه فناوری وپزشکی ارزشمند است.(اگرچه به اعتقاد بسیاری از جمله سنت‌گرایان هزینه‌های پیشرفت علمی و صنعتی مانند تخریب محیط زیست و سلب آرامش بیش از دستاوردهای آن است.)در نقد مدرنیسم می‌توان به بطلان مبانی نظری و زیان‌بار بودن دستاوردهای آن اشاره نمود.در بعد مبانی نظری باید دانست تمام عناصر مدرنیسم (ناواقع‌گرایی معرفت شناختی، تجربه گرایی، مادی‌گرایی، عقل‌گرایی ،انسان مداری، احساس‌گرایی اخلاقی و سنت ستیزی)با اشکالات متعدد مواجهند که در این مقال مجال پرداختن به آنها نیست.[26]چنانکه در مغرب زمین نیز مخالفت‌هایی با این اصول شده است.اما دستاوردهای باطل مدرنیته شامل تنهایی (بیماری زندگی جدید) [27]، پوچ‌گرایی[28]، تساهل و تسامح و بی‌اعتبار شدن نظام اخلاق، لیبرال دموکراسی، آزادی و لیبرالیسم اخلاقی و ... است که ارتباط هر یک از این عناوین با مدرنیسم و نقد آنها نیازمند پژوهشی مستقل است.

مقاله

نویسنده عبدالله محمدي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS