دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نظریه انسجام گرائی در معرفت شناسی

No image
نظریه انسجام گرائی در معرفت شناسی

كلمات كليدي : انسجام گرايي، سازگاري، استلزام منطقي

نویسنده : عبدالله فتحي

صدق و کذب یکی از اساسی‌ترین مسائل علم معرفت‌شناسی و فلسفه منطق است. شاید در ابتدا بعید به نظر برسد که در معنا و ماهیت صدق یا ملاک و معیار صدق یک گزاره و یا حتی در موصوف آن اختلاف وجود داشته باشد. اما مع‌الوصف معرفت‌شناسان و فیلسوفان در این حوزه مباحث مفصل و دقیقی را مطرح کرده‌اند که گاه برخی از آنها موجب یک تحول عظیم در ساحت علوم و اندیشه‌ها و دغدغه‌ها فکری انسان در فضای طرح آن نظریه شده است.[1]

نکته مهم در بحث تئوری‌های صدق این است که باید بین معیار صدق و تعریف آن تفکیک قائل شویم، تعریف صدق، به تحلیل معنای صدق می‌پردازد. اما معیار صدق به دنبال ابزاری می‌گردد که به وسیله آن صدق چیزی روشن می‌شود. ممکن است ما مفهوم «تب داشتن» را بدانیم اما ابزاری برای اندازه‌گیری و اطمینان از وجود آن نداشته باشیم. ما ابتدا انسجام را به مثابه تعریف صدق می‌آوریم و سپس اندکی هم در باب معیارپنداری انسجام سخن می‌افزاییم.

1- انسجام به مثابه ماهیت صدق

نظریه انسجام وقتی در چیستی صدق مطرح می‌شود، به معنای آن است که واقع داری یک گزاره مثلاً چیزی جز انسجام و هماهنگی آن با مجموعه گزاره‌هایی به سامان نیست.[2] و به تعبیر دیگر وقتی می‌گوییم گزاره p صادق است، به این معناست که گزاره p عضوی از مجموعه‌ای هماهنگ از گزاره‌ها به نام s است. پیشنهاد انسجام، رهیافت بسیار مهمی در یافتن واقع به شمار می‌رود. زیرا تلاش می‌کند که بدون رفتن به فراسوی باور، با کشف وضعیتی در درون باروها ما را به صدق قضیه رهنمون شود.

این تئوری اگر چه توسط ایده‌آلیست‌هایی چون برادلی[3] (1914) و براند بلنشارد[4](1939) و نیز توسط برخی از رقبای پوزیست منطقی آنها، به عنوان نظریه‌ای در مقابل تئوری مطابقت مطرح گردید. اما می‌توان این نظریه را یکی از دو نظریه معروف سنتی در باب تئوری‌های صدق دانست که معمولاً با نام فلاسفه عقلی مسلک ـ معتقد به ساختن سیستم‌های فکری، از قبیل لایب نیز،[5] اسپینوزا[6] و هگل[7] گره خورده است.[8] اما در چه شرایطی می‌توان گفت که یک گزاره با بقیه گزاره‌های یک مجموعه در انسجام است به تعبیر دیگر معنای خود انسجام چیست؟ معرفت‌شناسان در این باره پیش‌نهادهای مؤثری کرده‌اند از این میان ما به دو پیشنهاد عمده آنها اشاره می‌کنیم:

الف. سازگاری: سازگاری در کلی‌ترین معنا عبارتست از نبود تناقض منطقی بین دو گزاره مثلاً دو گزاره: «انیشتین فیزیکدان است»، «انیشتین فیزیکدان نیست» به هیچ وجه با هم سازگار نیستند، اما هر یک از دو جمله فوق با گزاره «انیشتین ریاضیدان است» تناقضی ندارد.

مهم‌ترین اشکال به این پیش‌نهاد این است که نبود تناقض در یک مجموعه از گزاره‌ها تنها، شرط لازم برای حصول معنای صدق در آن مجموعه است.[9] و به هیچ عنوان نمی‌توان پذیرفت که این معیار به نحوی بسنده، صدق یک قضیه به معنای معرفت‌شناختی آن را تضمین می‌کند.

ب. استلزام منطقی: دومین پیشنهاد مهم در روشن ساختن معنای انسجام ،استفاده از مفهوم استلزام منطقی است. گزاره «مهرداد دیروز خواهرزاده‌اش را دید»منطقاً مستلزم گزاره «مهرداد خواهری دارد» و نیز گزاره «خواهر مهرداد فرزندی دارد» نیز هست .لازم به ذکر است که استلزام منطقی در اینجا دو معنا دارد اول آن‌که گزاره‌ای از گزاره دیگر نتیجه می‌شود و دوم آن‌که گزاره‌ای گزاره دیگری را نتیجه بدهد. حال اگر مقصود از انسجام چنین معنایی باشد مجموعه‌ای که همه گزاره‌های آن، در نسبتی منطقی با یکدیگر روابط لزومی و ضروری دارند یک مجموعه منسجم خواهد بود.[10]

ناگفته پیداست که این معیار انسجام باید بیشتر مورد علاقه شیفتگان ریاضیات به ویژه هندسه می باشد. ـ از جمله این افراد می‌توان به فیلسوف هلندی باروخ اسپینوزا اشاره کرد ـ حال آن‌که این پیشنهاد برخلاف پیش‌نهاد نخست بسیار سخت‌گیرانه است. سؤال اصلی اینست که آیا ممکن است اساساً همه گزاره‌ها چنین ارتباطی با هم داشته باشند؟ چرا که بسیاری از گزاره‌ها، اصولاً از چنین نسبت‌هایی تبعیت نمی‌کنند.

پرسش پر اهمیت دیگر که در مقابل هر دو پیش‌نهاد مطرح می‌شود اینست که وقتی می‌گویید p باید با سایر گزاره‌ها در انسجام باشد منظور شما از این مجموعه گزاره‌ها چیست؟

اگر منظور مجموعه باورهای شخص باورمند است، که آنگاه به دامن نسبیت در مورد گزاره‌های صادق خواهیم افتاد. واگر مراد از مجموعه باورها همه باورهایی باشد که فرهنگ، جامعه یا گروهی خاص آنها را پذیرفته‌اند، باید گفت که گزاره p مثلاً تنها به حسب آن مجموعه می‌تواند صادق باشد و چنانچه این گزاره با مجموعه یا فرهنگ مغایر سنجیده شود گزاره p دیگر صادق نخواهد بود. این اشکال در آنجا که مقصود از باورهای پیش گفته همه باورهای صادق در زمان t و یا حتی تا زمان t باشد نیز وارد خواهد بود.[11]

2- انسجام به مثابه توجیه گر صدق

اما اگر انسجام به عنوان ملاک و معیار کشف صدق لحاظ شود و نه به عنوان معنای آن،گویای آن است که یک قضیه فارغ از معنایی که برای صدق آن در نظر گرفته شده ـ مثل مطابقت یا واقع یا مطابقت با یافته‌های حسی و... ـ وقتی که در شبکه باورهای هماهنگ و منسجم قرار می‌گیرد، می‌تواند صادق تلقی شود مثال معروفی که در این باره آورده می‌شود ساختار جدول کلمات متقاطع است .خانه‌های این جدول‌ها معمولاً مرتبط با هم طراحی می‌شوند یعنی پاسخ‌های خانه‌های عمودی به گونه‌ای با پاسخ‌های خانه‌های افقی ارتباط دارند و به عکس .واز طرفی نیاز این خانه‌ها به هم به گونه‌ایست که نمی‌توان دقیقاً گفت کدام خانه جدول، نخست پاسخ داده می‌شود و پاسخ به آن از دیگر پاسخ‌ها پشتیبانی می‌کند.

بر اساس نظریه انسجام‌گروی پشتیبانی باورها از یکدیگر در ساختار توجیه چیزی شبیه همین وضعیت است.[12]

در اینجا نیز نظریه اسنجام از دو مفهوم کلیدی انسجام و مجموعه باورها بهره می‌برد و چنانچه پیش از این در بررسی محتوای این دو مفهوم در باب تعریف صدق اشارت رفت این دو مفهوم نه به نحو متمایز برای مخاطبان روشن می‌شود و نه معیار بدون اشکالی در تشخیص آنها داده می‌شود. به همین جهت ما با ایندو سؤال، همواره درگیر خواهیم بود که اولاً: معنای انسجام چیست؟ و ثانیاً: انسجام با کدام و در کدام مجموعه از باورها معتبر است؟

اشکال دیگری که بر این نظریه می‌شود این ست که، ممکن است ما افسانه‌ای سراسر مرتبط و هماهنگ داشته باشیم که براساس این تئوری باید آنرا مطابق با واقع و یا به لحاظ معرفت‌شناسی معتبر بدانیم در حالی که هیچ عقل سلیمی این مسأله را نمی‌پذیرد.[13]

اما مهم‌ترین اشکال این نظر همان طور که خود رشر هم به آن اشاره کرده این است که وقتی شما داده جدیدی را وارد مجموعه اطلاعاتی خود می‌کنید و آن را ناسازگار با بقیه می‌یابید آیا به دلیل ناسازگاری تازه وارد را حذف می‌کنید که در آن صورت به بود در دانسته‌های قبلی کشیده می‌شوید و پویایی علم را زیر سؤال می‌برید و یا این‌که در دانسته‌های پیشین خود دست می‌برید اگر این‌گونه می‌کنید دلیل ترجیح این یکی چیست.[14]

ناگفته نماند که کسانی که در باب تعریف صدق انسجام گرا هستند، در باب معیار صدق و موجه سازی نیز انسجام گرا شده و به این نظریه تن داده‌اند. برخی نیز بین ایندو نظریه خلط کرده وانها را یکی تلقی کرده‌اند. اما به هرحال چنانچه در سطور پیشین نیز اشاره شد، صاحبان این نظریه با مشکل عمده ای روبرو هستند و ان اینکه شخصی مثل گالیله، وقتی که با محاسبات علمی کشف می‌کند که زمین به دور خورشید نمی چرخد و بر این اساس ستاره شناس قدیم را نمی‌توان پذیرفت، چه کاری باید انجام دهد؟ و دیگران چگونه می توانند سخن او را بپذیرند؟ چه اینکه پذیرش نظریه جدید طبق این مبنا پذیرش گزاره ای ناهماهنگ با مجموعه باورهای قبلی است.

البته تبیین اشکالات و ابهاماتی که این نظریه با انها مواجه است، مجال واسعتری می‌طلبد که در این مختصر نمی‌گنجد.

مقاله

نویسنده عبدالله فتحي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS