27 فروردین 1397, 14:54
آیا چیزی وجود دارد که در فرهنگ نباشد؟ ما قبلاًدر این زمینه بحث کردهایم و گفتهایم که: طبق یک تلقی که بیراه نیست و مقرون به صحت است، همه چیز در فرهنگ جا میگیرد و هیچ چیز بیرون از فرهنگ نیست.
این سخن نیاز به موشکافی دارد و باید آن را با دقت نظری مخصوص کاوید. سخن در این باب از اینجا آغاز میشود که: مفهوم آنچه عنوان کردهایم چیست؟ این عبارت که « همه چیز در فرهنگ جا میگیرد» و «هیچ چیز بیرون از فرهنگ نیست» به عنوان یک گزاره چه معنایی دارد؟ معنای مترتب بر این گزارهها تا چه حد قابل فهم و تا چه اندازه منطقی است؟ ما حتی اگر با دقت نظرهای زبانشناسانه ـ بخصوص روشهای وسواسآلود و بیش از حد جزئی نگرانه زبانشناسان متأخر ـ نیز به موضوع و دو گزارهای که طرح کردیم،آن را عاری از معنی و تهی از دلالت نخواهیم یافت.
در نتیجه هیج یک از دو گزاره ذکر شده، لغو و مهمل نیست و به گونهای نیست که از مرزهای عقل و عقلانیت و فهم عرفی خارج باشد بلکه فراتر از این چارچوب ـ به عنوان پایه ـ قابلیت اثبات نیز دارد، به این صورت که ما به صورت عینی میتوانیم این گزارهها را در دلالت ظاهریشان بسنجیم و بیازماییم و نشان دهیم که چگونه همه چیز در فرهنگ جا میگیرد و چگونه هیچ چیز بیرون از فرهنگ نیست.
روشن است که در اینجا موضوع مبتنی بر واقعیات است و مشخصاً از روشهای حسی ـ عقلی قابل استفاده در همه واقعیات عرفی تبعیت میکند. در نتیجه اگر آنچه که گفتهایم، از سنجه آزمون و آزمایه بیرون بیاید، به تمام معنا اثبات خواهد شد. اثبات در اینجا به جهت کلیت خویش، به مثابه قاعده و قانون عمل میکند و میتوان آنچه را که از این چرخه دقیق خارج میشود، قانون پنداشت و روی آن بناگذاشت و ابتنا کرد.
روشنترین راه ما برای اثبات این موضوع و آزمون و آزمایه عملی این است که ببینیم آیا چیزی را میتوان یافت که در فرهنگ یافت نمیشود؟ و آیا میتوان چیزی را یافت که بیرون از حوزه فرهنگ باشد؟ در واقع اگر ما بتوانیم با استفاده از برهان خلف، چیزی را بیابیم که به هر صورت به فرهنگ ارتباط نداشته باشد و به هر ترتیب بیرون از دایره و مدار فرهنگ باشد، علاوه بر این که گزارههای مورد بحث را ابطال خواهیم کرد، با زیر سوال بردن کلیت موضوع، آن را از قانون و قاعده نیز درخواهیم آورد.
حال باید ببینیم آیا چیزی وجود دارد که به صورت جزئی یا کلی با فرهنگ مرتبط نباشد و مهمتر از آن از جهان فرهنگ و حوزه آن بیرون باشد زندگی و مرگ جستجوی ما برای یافتن یک چیز بیرون از فرهنگ میتواند از کوچکترین چیز یا بزرگترین چیز و حتی قبل از چیز یا شیء از ذهنیت شروع شود و به هر جایی که میتوانیم فکرش را بکنیم، تسری بیابد. ما میتوانیم این جستجو را از واژه لفظ شروع کنیم و به عینیت جاری و تمثیل همیشگی آن زندگی و مرگ خاتمه بدهیم؟ در میان دو پرانتز زندگی و مرگ و دو پرانتز باز و بسته لفظ و معنی، چه چیزی بیرون از شمول فرهنگ است؟ تقریباً چیزی را نمیتوانیم بیابیم، مگر این که مستقیم و جدی و به صورتی انکارناپذیر در میانه و متن فرهنگ است: از واژه و کلمه ترس و التهاب و اضطراب بگیرید تا معنای آنها و تا مصادیقشان که انسان ترسنده و ملتهب و مضطرب است و از لفظ و واژه شادی و خوشی و زیبایی بگیرید تا معانی هر کدام و مصادیقشان. در این فراخنای غیرقابل اندازهگیری، هر چیزی که با انسان مرتبط است، با انسان نیز مرتبط است. در این میان نکتهای مهم خود را نمایان میکند که یکی از اساسیترین شئون فرهنگ است و آن جمع شدن امور مادی و معنوی ـ به صورت همزمان ـ در زیر نگین فرهنگ است. امری که به تفضیل باید از آن سخن گفت.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان