نويسنده: آيت الله مكارم شيرازی
آنچه در پي مي آيد بازخواني سخنان و مباحث ارائه شده از سوي آيت الله مکارم شيرازي پيرامون رخدادها، آفات، مصائب و بلاياي طبيعي است که آن را به نقل از حوزه نيوز تقديم خوانندگان عزيز مي کنيم.
همواره زندگي انسان با حوادث و بلاياي طبيعي همچون زلزله، طوفان و سيل آميخته شده است و عليرغم تمام كوشش هايي كه براي آسايش تن، آسودگي خيال و فكر انسان میشود، عرصه زندگي او جولانگاه اين گونه حوادث است.[1] لذا در کنار ديگر نگراني هاي بشر که با تغيير وضع زندگي و تمدن جديد، تغيير كرده است همچون بيماري هاي لاعلاج، حوادث رانندگي و از همه بدتر توسعه بيماري هاي روحي كه روز به روز چهره خطرناك تري به خود مي گيرد ليکن حوادث و بلاياي طبيعي نيز در اجتماع بشر بيداد مي كند.[2]
هنگام وقوع حوادثي از قبيل زلزله و سيل، عدّه اي از مردم سؤالاتي از اين قبيل از خود میكنند: «چرا گاه و بيگاه زمين لرزه ها و سيل ها و بيماري هاي واگير و مانند اينها خرمن هستي عدّه اي را مي سوزاند؟» «چرا اين حوادث در بعضي از نقاط روي مي دهد و بعضي ديگر سالم مي مانند»؟ «فلسفه نزول اين آفات و بلاها چيست»؟ «آيا فقط عدّه اي گناهكارند و بايد مجازات شوند و عدّه اي ديگر بي گناهند»؟ چرا، چرا و...؟[3]
اساساً، اين گونه سؤالات هميشه در ميان عدّه اي از افراد بشر بوده است، بخصوص هنگام وقوع حوادث ناگوار، بيشتر به اين فكر فرو مي رفتند؛ حتّي تاريخ عقايد و اديان نشان مي دهد كه راه نيافتن به پاسخ واقعي همين گونه سؤالات احياناً سبب توجّه بعضي به عقيده «مادّيگري» و «الحاد» و روي گردانيدن از اصل «توحيد و خداشناسي» شده است؛ زيرا در اثر مطالعه سطحي و[4] قضاوت عجولانه هنگام بروز اين قبيل حوادث، آنها را در قيافه هولناك و تنفّرآميزي مي بينند و گاهي از آنها به خشم طبيعت و يا قهر آن! تعبير مي كنند، در صورتي كه اگر قيافه واقعي آنها را با عينك عقل و انديشه نگاه كنيم، نتيجه ديگري به دست مي آيد.[5]
با اين اوصاف بايد فلسفه بلاها، آفات و دردها را دريابيم، بايد به حقيقت بزرگي كه در نظم شگفت انگيز عالم آفرينش وجود دارد دست يافت؛ اگر چه بعضاً مشاهده مي شود وقوع بلاياي طبيعي، جمعي را در مسئله نظم جهان هستي مردّد ساخته و موجب شده كه آن همه آثار عجيب و حيرت انگيز خدا را در سرتا سر عالم هستي ناديده گرفته و راه الحاد را در پيش گيرند.[6]
در هر حال اين بحث حسّاسي است كه بايد با دقّت و حوصله بيشتر تعقيب شود تا ما نيز از لغزش هاي فكري اين گونه افراد بر كنار بمانيم.[7]
آيا مصائب و بلايای طبيعی برهان نظم را نقض می كنند؟
از قديم آنچه در كلمات مادّي گرايان با آب و تاب زياد ديده مي شود، مسئله آفات و بلاهاست. آنها مي گويند اگر طرح سازمان وسيع جهان هستي بر طبق اراده يك مبدأ دانا و تواناست و تمام پيچ و مهره هاي اين كارخانه عظيم (جهان خلقت يا طبيعت) مطابق حساب هاي صحيح و حكيمانه اي كار مي كند، چرا گاه و بيگاه از نسيمي، دفتر ايّام بر هم مي خورد؟ و طوفان، سيل و زمين لرزه، لرزه بر اندام ناتوان اين موجود (انسان) مي اندازد؟ و گوشه اي از آسايش و محلّ زندگي او را در زير چكمه هاي خود خُرد مي كند؟ چرا همه روزه مصائب و دردها، روح لطيف او را مجروح مي سازد؟ چرا؟... و چرا؟...[8]
اگر بگوييم عرصه پهناور هستي، ميدان تاخت و تاز قوانين كور و كر طبيعي است، پاسخ اين چراها آسان است و خواهيم گفت: طبيعت است، گاهي بر سر قهر و زماني از در مهر و آشتي در مي آيد، در هر حال از قهر و آشتي خود نيز بي خبر است و به اين ترتيب عذر خود را خواسته است! امّا اگر همه حوادث و رويدادهاي اين جهان را از كاه تا كوه، مطابق نقشه صحيح و حكيمانه اي بدانيم، پاسخ اين چراها مشكل مي شود![9]
شايد يكي از عوامل مهمّ توجّه گروهي از مادّي ها به مادّي گري، همين موضوع [10] بوده باشد، زيرا در كلمات آنها عبارات مختلفي به صورت نظم و نثر به چشم مي خورد؛ حتّي آن شاعر عرب در هنگام اظهار تمايل به اين مسلك مي گويد:[11]
هذا الذي ترك الاوهام حائره و صير العالم النحرير زنديقا!
يعني: اين است كه عقل ها را حيران ساخته و دانشمندان ماهر را به الحاد كشانده است!
تنها چيزي كه مادّي هاي معاصر به اين ايراد افزوده اند، موضوع بي نظمي ها و اعضاي زايد است و مي گويند: بر خلاف عقيده موحّدين و خداپرستان، قانون نظم، يك قانون عمومي و عالم گير نيست و گاهي در گوشه و كنار اين جهان، بي نظمي هايي مي بينيم كه حكايت از آن دارد كه در آفرينش، هدف و مقصودي در كار نبوده است.[12]
حال آنکه نظم ثابت و قوانين بدون تغيير طبيعت نه تنها وجود آن مبدأ بزرگ را نفي نمي كند، بلكه روشن ترين و قاطع ترين دليل بر وجود اوست.[13]
فرض كنيد تابلوي زيبايي را در يكي از موزه هاي معروف دنيا ببينيم؛ تابلوي مزبور منظره يك شب مهتابي را مجسّم مي سازد كه پرتو كم رنگ ماه، دل تاريكي را شكافته و از پشت ابرهاي پراكنده خودنمايي مي كند. هاله زيبايي به دور قرص ماه حلقه زده و آن را زيباتر از آنچه هست نشان مي دهد.[14]
در يك طرف تابلو، نهر آب صافي به چشم مي خورد كه از لابلاي تخته سنگ هاي منظّمي عبور مي كند و امواج نقره اي آن در پرتو نور ماه، تلالو و زيبايي دلفريبي پيدا كرده است. در طرف ديگر، سواراني به چشم مي خورند كه با ساز و[15] برگ جنگي كامل به سرعت در حركتند و از چهره آنها پيداست كه قصد شبيخون دارند.[16]
همه چيز اين تابلو، جالب و دل انگيز است، امّا در يك گوشه آن چند نقطه تاريك و مبهم ديده مي شود كه براي ما - كه آشنايي كامل به نقّاشي نداريم- بي فايده و بيهوده و يا زشت و نازيبا جلوه مي كند و از طرفي كاركنان موزه، مدّعي هستند كه اين تابلو مربوط به يكي از هنرمندان معروف گذشته است.[17]
آيا عقل ما اجازه مي دهد كه ارتباط اين تابلوي نفيس را به يك نقّاش چيره دست، انكار كنيم و به استناد همان چند نقطه مبهم، آن را نتيجه گردش نامنظّم قلم شخص بي اطّلاعي بر بوم نقاشي بدانيم و مدّعي شويم كه سازنده اين تابلو، كوچك ترين آگاهي از فنون نقّاشي نداشته است؟![18]
يا به عكس، بايد آن همه نقاط روشن و درخشان را، دليلي بر وجود اسراري در اين چند نقطه مبهم بگيريم؟[19]
اگر از دريچه مطالعات سطحي و معمولي به حوادثي از قبيل طوفان ها، زلزله ها و... نگاه كنيم، چهره هاي ناراحت كننده، هولناك و تنفّرآميزي دارند و به قول [20] بعضي ها مظهر خشم و قهر طبيعت هستند، امّا اگر مطالعات دقيق تري در اين باره كرده و از قضاوت هاي عجولانه بپرهيزيم، نتيجه طور ديگري خواهد بود، يعني به اين حقيقت مي رسيم كه حقايق مطلق را با حقايق نسبي اشتباه نكنيم.[21]
نگاه نسبی ما به حقايق عالم
همواره مطالعات ما درباره سود و زيان حوادث و موجودات اين جهان، نسبي است، يعني مقياس سنجش را در اين مطالعات، وضع خود و كساني قرار مي دهيم كه سرنوشت آنها با ما ارتباط نزديك دارد. آنچه به نفع ماست، خوب و مفيد و آنچه به زيان ماست، بد و مضّر مي دانيم. ما هرگز حساب نمي كنيم كه فلان حادثه اي كه در سرنوشت ما اثر بدي گذاشته، در صد سال آينده چه آثاري به بار خواهد آورد.[22]
يك مادّه شيميايي مخصوص، ممكن است از نظر ما سمّ مهلك باشد، زيرا اثر سوئي روي دستگاه هاي مختلف بدن ما مي گذارد، ولي چه بسا همين مادّه براي جاندار ديگر داروي حيات بخش باشد و به عكس چه بسا مادّه ديگري كه داروي حيات بخش ماست، نسبت به ديگري سمّ مهلك محسوب شود.[23]
بعضي از بيماري هاست كه انسان در دوران عمر خود يك مرتبه به آن مبتلا مي شود ولي در اثر آن براي هميشه يك حالت مصونيّت در مقابل آن بيماري يا بيماري هاي مشابه ايجاد میكند. اگر ما آن بيماري را در همان لحظه ابتلا، مورد مطالعه قرار دهيم بايد بگوييم كه ناراحتي و عذاب است، امّا اگر آثار آن را در تمام عمر در نظر بگيريم، بايد آن را يكي از نعمت ها بدانيم.[24]
بايد به طور جدّي مراقب اين نكته بود كه ما همواره در مطالعات روزانه[25] به علّت نيازمندي هاي زندگي نسبي فكر مي كنيم و گاه از آن نتيجه مطلق ميگيريم.[26]
لذا اگر بخواهيم سطحي فكر كنيم، بايد هر حادثه اي را با منافع خود در نظر گرفته و[27]يك قضاوت قطعي درباره آن داشته باشيم، امّا اگر بخواهيم به عنوان يك فيلسوف و متفكّر، قضاوت صحيح و همه جانبه اي كنيم بايد تمام آثار اين حادثه را در طول تاريخ و همچنين نسبت به مكان ها و موجودات مختلف در نظر بگيريم، اگر چنين چيزي براي ما ممكن بود و به طور كلّي زيان آن حادثه در مجموعه سازمان جهان هستي از منافع آن بيشتر بود، به آن عنوان بلا، حادثه زيانبخش و... بدهيم و اگر چنين قدرتي را نداشتيم كه يك مطالعه همه جانبه كنيم، سزاوار است از قضاوت قطعي و مطلق خودداري نماييم.[28]
در نهايت بايد گفت كه برخي امور نسبي هستند[29]، به عنوان نمونه شروري كه خود امر وجودي هستند ولي منشأ امور عدمي هستند، مانند سيل و زلزله و نظائر اينها بدون شك، بدي اينها نسبي است.[30]و اگر چه در نگاه اول آنها را مضر مي دانيم اما با نگاهي دقيقتر منافع آن را بيشتر خواهيم ديد. بنابراين اگر با تحقيق و بررسي به وقايع به ظاهر ناگوار نظر كنيم آنها را در تضاد با نظم جهان هستي نخواهيم ديد.[31]
بلايای طبيعی؛ بوتۀ امتحان و کورۀ آزمايش الهی
يكي از علل و فلسفه هاي بلايا و رنجها و زحمات و مشكلات، آزمايش و امتحان است.[32]
معناي اصلي «بَلاء» آزمايش كردن است كه گاه به وسيله نعمت ها و گاه به وسيله مصائب صورت مي گيرد و به همين جهت بلاء گاه به معناي نعمت و گاه به معناي مصيبت آمده است. [33] البته آزمايش به وسيله بلاها سختتر و مشكلتر است.[34] لذا آزمايش الهي گاه با نعمت است و گاه با انواع بلا، نه روي آوردن نعمت بايد مايه غرور گردد و نه بلاها مايه يأس و نوميدي.[35]
در اين بين حوادث و بلاها و مصائب در بسياري از موارد وسيله آزمايش و امتحان است.[36] از اين رو در حديثي از امام علي عليه السلام مي خوانيم: «انَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ ادَبٌ، وَ لِلْمُوْمِنِ امْتِحانٌ...؛«بلا براي ظالم ادب است، و براي مؤمن آزمايش و امتحان... ».[37]،[38]
خداوند انسان را با انواع بلاها آزمايش ميكند تا صفِ صابران را از ديگران جدا سازد و پاداش خير به آنها دهد[39]
در حال عادي هر كس ادّعايي دارد. به عنوان مثال مي گويد: «اگر جنگ بود جان و مالم را فدا ميكردم». امّا هنگامي كه جنگ هشت ساله رخ داد جوانان مخلص و فداكار از مدّعيان توخالي جدا شدند. كساني كه قادر بر حضور در جبهه نبودند، از دريغ مال و ثروت خويش دريغ نكردند، هر چند مدّعياني بودند كه در اين جهت نيز رو سياه شدند. شاعر گويد:[40]
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان
تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد[41]
همچنين در قرآن کريم مي خوانيم:« قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و كاهش در مالها و جانها و ميوه ها آزمايش مي كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان».[42] [43]
چرا خداوند مردم را آزمايش می كند؟
شايد گفته شود مگر آزمايش براي اين نيست كه اشخاص يا چيزهاي مبهم و ناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و ناداني خود بكاهيم؟ اگر چنين است، خداوندي كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و برون هركس و همه چيز آگاه است چرا امتحان مي كند، مگر چيزي بر او مخفي است كه با امتحان آشكار شود؟[44]
پاسخ اين مهم را در اينجا بايد جست كه مفهوم آزمايش در مورد خداوند با آزمايش هاي ما بسيار متفاوت است. آزمايش هاي ما براي شناخت بيشتر و رفع [45] ابهام و جهل است، امّا آزمايش الهي در واقع همان پرورش و تربيت است.[46]
در حقيقت امتحان خدا به كار باغباني پرتجربه شبيه است كه دانه هاي مستعد را در سرزمين هاي آماده مي پاشد، اين دانه ها با استفاده از مواهب طبيعي شروع به رشد میكنند، تدريجاً با مشكلات مي جنگند و با حوادث پيكار مي كنند، در برابر طوفان هاي سخت و سرماي كشنده و گرماي سوزان ايستادگي به خرج مي دهند تا شاخه گلي زيبا يا درختي تنومند و پرثمر بار آيد كه بتواند به حيات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.[47]
سربازان را براي اينكه از نظر جنگي نيرومند و قوي شوند به مانورها و جنگ هاي فرضي میبرند و در برابر انواع مشكلات، تشنگي، گرسنگي، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار مي دهند تا ورزيده و آبديده شوند و اين است رمز آزمايش هاي الهي.[48]
وقوع ابتلا و امتحان الهی در گسترۀ عمومی
از آنجا كه نظام حيات در جهان هستي نظام تكامل و پرورش است و تمامي موجودات زنده مسير تكامل را مي پيمايند، حتّي درختان استعدادهاي نهفته خود را با ميوه بروز مي دهند، همه مردم از انبيا گرفته تا ديگران، طبق اين قانون عمومي، بايد آزمايش شوند و استعدادهاي خود را شكوفا سازند.[49]
منظور از بسياري از حوادث رنج آور ايجاد حالت توجه و بيداري است و اين يكي از فلسفههای «آفات و بلاها» است.[50] لذا بلاها سبب بيداري و بازگشت به سوي خدا و ترك معاصي است؛[51] از بعضي آيات و روايات استفاده مي شود كه بلاها گاهي براي هشدار و بيداري بندگان است [52].
در تبيين اين مسئله بايد گفت بعضاً بر قلب انسان پرده هاي غفلت و هوا و هوس چنان فرو مي افتد كه از درك حقايق مربوط به زندگي و سعادت خويش باز مي ماند. براي كنار زدن اين پرده هاي غفلت و بينا ساختن دل، چيزي بهتر از آن نيست كه انسان حوادث تلخ دنيا و آفات و بلاها و دگرگوني هاي ناگهاني را كه در زندگي قدرتمندان جهان نمونه هاي زيادي از آن ديده مي شود، مورد دقت قرار دهد و بينايي را به دل باز گرداند.[53]
بر همين اساس، زماني كه بشر خود را در برابر مشكلات و گرفتاري ها مي بيند و هنگامي كه حوادث و جريانات طبيعي همچون زلزله، سيل و طوفان به او روي مي آورد و دست او از تمام ابزارهاي مادّي كوتاه مي شود و در ميان امواج خروشان اقيانوس حوادث، غوطه مي خورد و پناهگاهي [54] نمي يابد، خود را ضعيف و ناتوان مي بيند و دست به دامن كسي مي زند كه قدرت او مافوق قدرت هاست و به پيشگاه او اظهار عجز كرده و از او ميخواهد كه با نيروي فوقالعاده خود، دست او را بگيرد و از اين مهلكه نجات بخشد.[55]
اين نقطه خاص و اين نيروي مرموزي كه در اين زمان توجّه بشر را به خود جلب مي كند، همان خداست، همان نيروي بي پاياني كه بر جان جهان، مسلّط است و همان موجودي كه جهان وجود از سرچشمه وجود او جوشيده است؛[56] اشخاصي كه در هنگام قدرت و شوكت، هيچ گونه توجّهي به خدا نداشتند، امّا همين كه در تنگناي شكست و ناتواني قرار گرفتند با رغبت هر چه تمام تر به اين مبدا مقدّس متوجّه شده و از جان و دل، او را پرستيدند.[57]
با اين حال اقوامي بودند كه در برابر اين گونه حوادث واكنش مثبت نشان دادند و يا در ميان اين اقوام سركش افرادي پيدا شدند كه از آن درس گرفتند و هدايت يافتند و به اين ترتيب اين گونه بلاها براي گروهي عامل بيداري بود و براي گروهي اتمام حجت.[58]
همچنين قابل انكار نيست كه ما در يك دريا از نعمت و موهبت الهي غرق هستيم، ولي وجود بيشتر آن نعمت ها را درك نمي كنيم؛ مگر در صورتي كه موقّتاً آن نعمت از ما سلب شود. تصوّر كنيد اگر بيماري در جهان وجود نداشت چگونه مي توانستيم بفهميم كه سلامت و صحّت ما چه موهبت بزرگي است! يا اگر تاريكي شب نبود، چگونه مي توانستيم بفهميم كه امواج نور آفتاب كه در روز بي دريغ بر چهره جهان پاشيده مي شود، چه نعمت گرانبهايي است! اگر گاه و بيگاه زمين، اين گهواره زندگي در زير پاي ما مختصر لرزشي نداشت، آيا هيچ معلوم میشد كه آرامش زمين يعني چه! و اگر گاهي خشكسالي واقع نمي شد، آيا ممكن بود به درستي نقش اساسي باران را در زندگي خود متوجّه شويم![59]
بنابر اين براي اينكه بشر به مواهب بي شمار زندگي توجّه خاصّي پيدا كند و از آنها و از خداوند موهبت بخش خود قدرداني كند، گاه و بيگاه تغيير مختصري در آنها واقع مي شود تا ما را به اين حقيقت بزرگ و ارزنده واقف سازد. اين تغييرات مختصر و موقّتي همان است كه ما آن را «بلا» مي ناميم.[60]
حال آيا به توجّه به اين نكته، اين «بلا» براي اجتماع انسان درس آموزنده اي نيست و آيا اگر آنها را «نعمت بزرگي» بناميم، جاي تعجّب دارد؟[61]
حوادث طبيعی؛ کفاره گناهان و مرهمی برای پيشگيری و درمان
بعضاً حوادث طبيعي ظاهراً بلا است ولي در باطن، نعمت است و ما تشخيص نمي دهيم. گاه كفاره گناهان است و گاهي سبب شناخت قدر نعمت هاست چرا كه تا انسان نعمتي را از دست ندهد و به مصيبتي گرفتار نشود ارزش نعمت ها را نمي شناسد و گرنه خداوند حكيم علي الاطلاق بي جهت كسي را گرفتار بلايي نمي كند، پس بلاي او هم رحمت است و درد او درمان.[62]
همچنين خداوند در راستاي کمال و کمال خواهي انسان، بايد گهگاه عكس العمل گناهان و خطاهاي او را به او نشان دهد و بر اثر تخلف از فرمان خدا با ناراحتي هايي در زندگي روبرو شود تا به عواقب زشت و شوم اعمال خويش آشنا گردد و رو به سوي خدا آورد. در اينجاست كه قسمتي از بلاها و حوادث ناگوار، در واقع رحمت و نعمت الهي است.[63]
همان گونه كه قرآن كريم خاطرنشان مي كند: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد خدا مي خواهد نتيجه قسمتي از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد بيدار شوند و به سوي او باز گردند». [64] [65]
لذا در پاسخ به اين پرسش که چرا اين بلاها در برخي از نقاط جهان واقع مي شود و چرا دامنگير برخي از مردم مي گردد...؟[66] بايد توجّه داشت كه بلاها نيز منشأ طبيعي دارند، هر كجا شرايط ايجاب بكند بلا رخ مي دهد.[67]
همان طور كه در روايت ها نيز آمده است يكي از شرايط نزول بلا، شيوع برخي از گناهان بزرگ در ميان مردم است؛ در دعاي شريف كميل چنين مي خوانيم:«اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُ نُوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ الْبَلاءَ...؛ بار خدايا! آن گناهان مرا ببخش كه نعمت ها را دگرگون مي كند، بارالها! آن گناهان مرا بيامرز كه موجب نزول بلا مي شود!».[68]
قرآن نيز مي فرمايد: « و از فتنه اي بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمي رسد (بلكه همه را فراخواهد گرفت، چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند.)»![69]،[70]
لذا مي توان دريافت بسياري از آفات و بلاها و تنگناها به خاطر گناهان مردم است و تا به درگاه خدا نروند و توبه و تقاضاي عفو و بخشش نكنند، مشكل آنها حل نمي شود.[71]
سخن آخر
در خاتمه بايد گفت نه تنها در نعمت و كاميابي و سلامت و رفاه بايد خداوند را حمد و سپاس گوييم؛ بلكه در بلا و شدّت و مصيبت و به هنگام هجوم طوفان حوادث نيز بايد شاكر و سپاسگزار باشيم. چرا كه اوّلاً مي دانيم خداوند متعال هر كاري مي كند موافق حكمت و نهايت مصلحت است، حتّي مصايبي كه براي آزمايش ما، يا به عنوان كفّاره گناهان ما، يا سبب بيداري ما از خواب غفلت است.[72]
ثانياً اين حوادث، سبب مي شود كه ما اجر صابران و پاداش شاكران را ببريم و اين خود نعمت ديگري است.[73]
با توجّه به اين امر حوادث دردناك را مصداق «شر» دانستن و از آنها به «بلا» تعبير كردن و آن را بر خلاف عدالت الهي شمردن بسيار دور از منطق و دليل و عقل است، چرا كه هر قدر در اين مسئله باريك تر مي شويم به فلسفه هاي بيشتري دست مي يابيم.[74]
پانوشتها
1و2. آفريدگار جهان، ص242.
3و4. پاسخ به پرسشهاي مذهبی، ص61.
- همان، ص 62.
6 و7. آفريدگار جهان، ص243.
8 و 9 و 10. همان، ص229
11و 12. همان، ص 230.
- همان، ص 231.
14و 15. همان، ص243.
16تا 19. همان، ص 244.
- همان، ص247.
21و 22 و23. همان، ص 248.
- همان، ص251.
25 و26. همان، ص 252.
- همان، ص250.
28 و29. همان، ص 251.
- اخلاق اسلامي در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج 1، ص288.
- آفريدگار جهان، ص: 251.
- سوگندهاي پر بار قرآن، ص250.
- پيام امام امير المومنين(ع)، ج 10، ص437.
- تفسير نمونه، ج 13، ص405.
- برگزيده تفسير نمونه، ج 5، ص492.
- گفتار معصومين(ع)، ج 2، ص49.
- بحارالانوار، ج 64، ص 235، ح54.
- پيام قرآن، ج 4، ص554.
- پيام امام اميرالمؤمنين (ع)، ج 15، ص188.
40 و 41. سوگندهاي پر بار قرآن، ص250.
- بقره، 155.
- سوگندهاي پر بار قرآن، ص250.
44 و 45. انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقی، ص46.
46 تا 49. همان، ص 47.
- تفسير نمونه، ج 5، ص239.
- پيام امام اميرالمؤمنين (ع)، ج 5، ص85.
- همان، ج 6، ص628.
- همان، ج 9، ص 482.
- آفريدگار جهان، ص35.
55 و 56 و 57. همان، ص 36.
- پيام قرآن، ج 4، ص546.
59 و 60 و 61. آفريدگار جهان، ص256.
- پيام امام اميرالمؤمنين (ع)، ج 5، ص85.
- پنجاه درس اصول عقائد براي جوانان، ص104.
- روم؛ 41.
- پنجاه درس اصول عقائد براي جوانان، ص104.
- پاسخ به پرسشهاي مذهبی، ص63.
67 و 68. همان، ص 64.
- انفال؛ 25.
- پاسخ به پرسشهاي مذهبی، ص 64.
- پيام امام اميرالمؤمنين (ع)، ج 5، ص131.
72 و 73. همان، ج 4، ص359.
- پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، ص104.
روزنامه كيهان، شماره 21804 به تاريخ 7/10/96، صفحه 6 (معارف)