كلمات كليدي : اتمسيم منطقي، فلسفه تحليلي، لودويگ ويتگنشتاين، برتراند راسل، فلسفه معاصر
نویسنده : مهدي عبداللهي
اتمیسم منطقی به همراه فلسفه زبان و فلسفه اصالت تحصل منطقی، سه جنبش مؤثر فلسفی در قرن بیستم هستند که جملگی، وظیفه اصلی (و شاید تنها وظیفه) فلسفه را تحلیل میدانند، و از آنجا که تحلیل، به استعمال و وظیفه زبان مربوط است، بر این اساس، این سه مکتب معتقدند که مسائل فلسفی، دستکم تا حدودی، مسائل زبانی است، و بنابراین فقط به وسیله توضیح و تشریح الفاظ زبان است که میتوان تا اندازه ممکن، این مسائل را حل کرد.[1] تحلیل عبارت است از دوبارهنویسی جملات زبان طبیعی به صورت خاص منطقی آنها. وقتی جملهای به هیئت و صورت منطقی خود درآمد، معنای آن روشن میشود و پیچیدگی و غموض فلسفی از میان میرود.[2]
واژه «اتمیسم منطقی» شبکهای از نظرات درباره اجزاء و ساختار جهان، و به تبع آن، زبانی است که جهان را بازنمایی میکند. ویتگنشتاین (1889-1951م) فیلسوف اتریش الاصل در رساله منطقیـفلسفی[3] (1921م) خود، تقریری از اتمیسم منطقی را طرح نمود که آن را در دوران جنگ جهانی اول توسعه داد.[4] فلسفه اتمیسم منطقی، به خصوص در انگلستان در دهههای 1920 و 1930 جلوه و درخشش داشت، اما از آن پس، پیوسته در توجه و قبول عامه به تنزل و انحطاط رفت و یکی از دلایل افول آن، طلوع مکتب اصالت تحصل منطقی[5] بود.[6]
بنمایه اتمیسم منطقی آن است که پایه معنای جملات ما، رابطهای پیشین میان عبارتهای ساده و حاملهای ساده جهانی آنها، یعنی اتمهای منطقی است. در یک زبان کاملاً منطقی، جملات اتمی توصیفگر اَشکالی از این اتمها هستند و جملات پیچیده، ترکیبهایی از این جملات اتمی میباشند. اما جملات زبان متعارف ممکن است ظاهری گمراهکننده داشته باشند.[7]
بیان کامل و دقیق نظریه اتمیسم منطقی را در رساله منطقیـفلسفی ویتگنشتاین میتوان یافت. وی در این رساله، شرحی از اتمیسم منطقی را پرورانید که اکنون «نظریه تصویری» نامیده میشود. به اعتقاد ویتگنشتاین، زبان کامل، تصویرکننده و آینه تمامنمای عالم واقع است، درست همان گونه که یک نقشه، تصویر و نمایش آن است. اگر بخواهیم کشف کنیم که آیا شهر الف، شمال شهر ب است یا نه، میتوانیم با مراجعه به یک نقشه به این مقصود دست یابیم، زیرا آن نقشه به یک معنا، تصویر مجسمکننده آن سرزمین است. آن نقشه، ناحیه مذکور را تصویر میکند، زیرا وضع و تناسب نقاط در روی نقشه، نمایشگر وضع و تناسب نقاط در آن ناحیه و سرزمین است. یک زبان کامل هم، مانند یک نقشه، تصویری است از وضع ساخت و ترکیب واقعیت. برای هر اسم خاص در زبان، موجودی مطابق آن درجهان وجود دارد و برای هر محمول، یک صفت مطابق. زبان کامل بدین سان، ساخت و ترکیب امور واقع را به ما نشان میدهد، زیرا امور واقع از اشیاء و خواص آنها ترکیب شده است.[8]
ویتگنشتاین در نظریه خود، به دنبال کشف ساختار جهان و ساختار هر زبانی است که جهان را بازنمایی میکند. واحد بازنمایی جملهای، جمله اتمی است و ویتگنشتاین معتقد است که هر جملهای را میتوان به ترکیبی از جملات اتمی تحلیل نمود که این جملات وضع اتمی امور[9] را توصیف میکنند. هر جمله اتمی، یا صادق است یا کاذب، ولی هیچ جمله اتمی ضرورت صدق یا ضرورت کذب ندارد. اگر یک جمله اتمی صادق باشد، آن شرایطی که به وسیله آن جمله توصیف میشود، موجود است و چنین شرایطی، «یک واقعیت اتمی»[10] نامیده میشود. اما اگر یک جمله اتمی کاذب باشد، آن شرایطی که بوسیله آن جمله توصیف میشود، موجود نیست.
یک جمله اتمی به لحاظ ساختاری متناظر با آن «وضع اموری»[11] است که توصیفش میکند. جمله اتمی ترکیبی از اسامی است که معنای این اسامی، همان اعیان ساده است. وضع امور اتمی نیز که با جمله اتمی توصیف میشود، متشکل است از اعیان ساده نامبرده که به ترتیبی متناظر با ترتیب اسامی جمله مزبور، کنار هم قرار گرفتهاند. اعیان ساده مزبور، اتمهای منطقی ویتگنشتاین میباشند.[12]
ویتگنشتاین در زمان نگارش رساله عقیده داشت که ما در وجود اعیان بسیط شکی نداریم، ولی ماهیت آنها را نمیدانیم. ولی دیگران معتقدند که ویتگنشتاین هیچگاه تا آخر عمرش نتوانست، یک امر بسیط را نشان دهد. خود وی نیز بعدها به این نتیجه رسید که مفهوم اعیان ساده، از اساس یک اشتباه بوده است.[13]
ویتگنشتاین اندکی پیش از جنگ جهانی اول، یادداشتهایی در باب نکات مختلف منطقی به برتراند راسل داد. این یادداشتها به همراه گفتگوهای آن دو در خلال نخستین اقامت ویتگنشتاین در سالهای 1012-1913 در کیمبریج، در اندیشه راسل تأثیر نهاد. راسل در سرآغاز سخنرانیهایش در باب فلسفه اتمیسم منطقی که در سال 1918 ایراد کرد، این نکته را یادآور شد که گفتههای وی در این سخنرانیها عمدتاً مربوط به اندیشههایی است که از دوست و شاگرد سابقش ویتگنشتاین آموخته است.[14]
راسل تمامی آثار فلسفی خود پس از سال 1898 را «اتمیسم منطقی» نامیده است، اما امروزه این اصطلاح عمدتاً برای توصیف دیدگاه وی از 1905 تا 1919 به کار میرود.[15]
همان طور که گفتیم، اتمیسم منطقی از طریق تحلیل زبانی درصدد شناخت جهان واقع است، از این رو، «نظریه اتمیسم منطقی، یک نظریه مابعدالطبیعی است، نه یک نظریه معرفتشناختی».[16] راسل اساساً اصطلاح «اتمیسم منطقی» را بدین منظور به کار گرفته است که تصویرش از جهان را که دربردارنده بسیاری اشیای مجزاست، از تصویر مقابل آن متمایز نماید، تصویری که ایدهآلیستهای انگلستان همچون برادلی از آن جانبداری مینمودند که بر اساس آن، جهان یک کل تقسیمناپذیر است.[17]
راسل در باب کلمه «منطقی»، در «اتمیسم منطقی» میگوید آرزوی او رسیدن به واپسین عناصر سازنده واقعیت است، همچنان که به شیوهای مشابه در مبانی ریاضیات از نتیجه به مقدمات منطقی تخطیناپذیرش میرسیده است. او در جستجوی اتمهای منطقی است نه فیزیکی. از همین روی، صفت منطقی را بر اتمیسم افزوده است. او خود میگوید: «نکته این است که اتمی که من آرزو دارم به آن برسم، اتم تحلیل منطقی است، نه اتم تحلیل فیزیکی.»[18] به اعتقاد راسل، هر چند ممکن است شکل نحوی یا دستوری یک جمله با شکل منطقی آن فرق داشته باشد، ولی در زبانی که از نظر منطقی کامل باشد، کلمات موجود در یک گزاره با مؤلفههای امر واقع متناظرش، تناظر یک به یک خواهد داشت، به استثنای کلماتی نظیر «یا»، «نه»، «اگر»، «آنگاه» که نقش متفاوتی دارند.[19] بنابراین در چنین زبانی بین امر واقع مورد تصدیق یا مورد انکار و بازنمون نمادین آن، یعنی گزاره، اینهمانی ساختاری برقرار است. لذا اگر در امور واقع، اتمی وجود داشته باشد، گزارهای اتمی هم میتواند وجود داشته باشد.
طبق نظر راسل، سادهترین امر واقع قابل تصور، امر واقعی است که در آن تعلق یک کیفیت به یک امر جزئی برقرار است. او این کیفیت را، «رابطه مونادی» مینامد. این نوع از امر واقع، یک امر واقع اتمی است.[20]
گفتنی است با وجود اعتقاد مشترک ویتگنشتاین و راسل به اتمیسم منطقی، آنها درباره ساختار جملات اتمی اختلافنظر دارند. از منظر راسل، جملات اتمی مشتملاند بر نشانههای ساده که تقسیم میشوند به اسامی خاص و محمولها. نشانههای ساده، اشیاء سادهای دارند که همان معنای آنهاست. جملات اتمی نشانگر سه امر میباشند:
1) اسامی خاص که نمایانگر دادههای حسیاند،
2) محمولها که نمایانگر ویژگیهای دادههای حسیاند،
3) روابط میان آنها.
به عنوان مثال، جمله «این سرخ است» یک جمله اتمی است که در آن، اسم خاص «این» نمایانگر یک شیء حسی است و محمول «. . . سرخ است»، نمایانگر یک ویژگی منتسب به آن شیء محسوس است.
اما همان طور که هاوارد ماونس گفت، ویتگشنتاین درباره حقیقت اشیاء ساده، سکوت اختیار کرده است.[21]
به نظر میرسد دستکم سه اشکال عمده در نظریه اتمیسم منطقی وجود دارد:
اشکال اول: مهمترین اشکال اتمیسم منطقی و دو مکتب همنوا با آن، یعنی فلسفه زبان و فلسفه اصالت تحصل منطقی آن است که وظیفه اصلی فلسفه را تحلیل واژگان به کار رفته در مسائل فلسفی میدانند، حال آن که این امر، فروکاهیدن مسائل مابعدالطبیعی به مسائل زبانی است. به بیان دیگر، با این که توضیح واژگان به کارگرفته شده در مباحث فلسفی، امری بایسته است، چرا که بیان روشن مدعیات فلسفی، مانع از غلطیدن در دام مغالطات و کجفهمیها گردیده، کمک شایانی به یافتن پاسخ مناسب مسائل میکند، به خصوص که تصور مفاهیم فلسفی در بسیاری از موارد از تصدیق آنها دشوارتر است.
اما این سخن هرگز بدان معنا نیست که توضیح و تشریح الفاظ زبان و دوبارهنویسی جملات زبان طبیعی به صورت خاص منطقی آنها، نقطه سرانجام فلسفه است. تحلیل زبانی تنها، مقدمهای کارآمد برای حل مسائل فلسفی است.
اشکال دوم: راسل و ویتگنشتاین با طرح نظریه «تصویری زبان» این امر را مسلم گرفتهاند که اجزای زبان تناظر با اجزای جهان دارد، از این رو، با واکاوی اجزای زبان به دنبال کشف اجزای جهان و شناخت عالم میباشند، حال آن که این پیشفرض، اگر نگوییم نادرست است، دستکم نیاز به اثبات دارد.
اشکال سوم: با چشمپوشی از دو اشکال سابق و با فرض پذیرش این که، در جهان واقع، حقایق اتمی وجود دارند که متناظر با اتمهای زبانی هستند، این سؤال قابل طرح است که برتراند راسل ـکه بزرگترین فیلسوف انگلیسی قرن بیستم به شمار میآیدـ[22] به استناد کدام دلیل، اتمهای جهان واقع را به اشیاء محسوس و صفات آنها منحصر کرده است. آیا جمله «خدا عالم است» یا «روح من قادر است» نمیتوانند یک جمله اتمی باشند.
به بیان دیگر، فلسفه اتمیسم منطقی یک پیشانگاشته نانوشته و صد البته باطل دارد که عبارت است از این که «تمامی موجودات محسوس میباشند.» یا دستکم باید گفت این فلسفه از تبیین موجودات نامحسوس نه تنها ناتوان است، بلکه از اصل ناظر به آنها نبوده، تبیین هستیشناختی آنها را نادیده گرفته است.