كلمات كليدي : اتميسم منطقي، راسل، ويتگنشتاين، گزاره اتمي، امر واقع، داده هاي حسي
نویسنده : سعيده شاه مير
منطق نمادین علاوه بر کمک به حل برخی مسائل سنتی فلسفه، ظرف چند دهه به پیدایش چند جنبش فلسفیِ عمده انجامید: اتمیسم منطقی راسل و ویتگنشتاین در اوایل دهه 1920، پوزیتیویسم منطقی حلقه وین که پس از جنگ جهانی اول پدید آمد، و همین طور معرفتشناسی طبیعی شده کواین.[1]
اتمیسم منطقی راسل
اتمیسم منطقی تاریخچه پیچیدهای دارد و در دو نوشته راسل «فلسفه اتمیسم منطقی»(1918) و «اتمیسم منطقی»(1924)) و همچنین گفتگو های راسل و ویتگنشتاین متقدم، طی سالهای 1912-1913 ریشه دارد. «اتمیسم منطقی» توصیفی فشرده از نظام فلسفی راسل است که پایه هایش در منطق استوار شده و در مقابل شکلهایی از ایدئالیسم که واقعیت را یک کل واحد دانسته و هیچ گزارهای را به تنهایی صادق یا کاذب نمیداند، شکل گرفته است. در مقابل، اندیشه راسل این بود که جهان از چیزهایی خاص تشکیل شده، و واقعیتهایی را که دربردارنده این چیزها هستند، می توان تفکیک و توصیف کرد، و بدین ترتیب گزارههایی که درباره آنها گفته می شود، صادق یا کاذباند. اتمیسم منطقی راسل را میتوان از دو منظر روش شناسی فلسفی و متافیزیکی بررسی کرد.
الف. اتمیسم منطقی از حیث روششناسی: از حیث روششناسی، اتمیسم منطقی به مثابه نوعی روش تحلیل یا تحلیل فروکاهشی (تحویلگرایانه) است. در نظر راسل فلسفه باید کار خود را با تحلیل قضیه همراه کند و در واقع یکی از مهمترین وظایف فلسفه تحلیل قضایا است. در فرآیندِ تحلیل، فیلسوف تلاش میکند، بنیادیترین مفاهیم، که از طریق آنها دیگر مفاهیم، تعریف می شوند را شناسایی کند و از این طریق صدق گزارهها را بررسی کند. او معتقد است شناختن معنای واژگان، مستلزم شناختن اشیای متناظر با آنهاست. در واقع راسل لازمه فهم یک گزاره را، آشنا بودن با مؤلفههای آن میداند. در نظر او تحلیل باید نشان دهد که یک گزاره از مولفههایی ساخته شده است که ما با آنها آشنایی مستقیم داریم[2]. او میان "معرفت از طریق آشنایی"[3] و "معرفت درباره"[4] تمایز میگذارد. تمایز میان "آشنایی مستقیم" و "معرفت دربارۀ"، در واقع تمایز میان اشیایی است که ما از آنها تصوراتی داریم، و اشیایی که صرفاً به وسیلۀ عبارتهای اشارهکننده یا عبارتهای وصفی، به آن رسیدهایم. به عبارتی در مشاهده، ما با متعلقات مشاهدۀ خود و در اندیشه با اشیاء در شکل انتزاعی منطقی آنها آشنایی پیدا میکنیم. راسل معتقد است که علم ما به بسیاری از چیزها از طریق همین عبارتهای اشارهکننده – بدون این که آشنایی مستقیم داشته باشیم – بدست میآید. هرچند در نگاه او، نقطه آغاز اندیشه باید با آشنایی مستقیم همراه باشد.[5]
ب. اتمیسم منطقی از حیث متافیزیکی: موضع فلسفی راسل که از آن با عنوان "اتمیسم منطقی" یاد میشود، نظریهای است درباره جهان و ظرفیت انسان برای توصیف جهان از طریق زبان و اندیشیدن درباره آن.
راسل بر این باور است که جهان از واقعیتها[6] تشکیل شده است. واقعیتها مرکبند و اتمها اجزای تشکیلدهنده آنها هستند. واقعیتهای حاوی این اتمها را میتوان توصیف کرد و بدین ترتیب گزارههای درباره آنها یا صادق هستند یا کاذب. گزارهها واقعیتها را توصیف میکنند و نامها نیز به جزئیها (که از طریق تحلیل به آنها رسیدهایم) اشاره میکند[7]. بنابراین در ظرف جهان با واقعیتها و اتمها سر و کار داریم و در ظرف زبان با گزارهها و نامها. در نظر او میان این زبان و جهان همریختی نیز وجود دارد، از یک سو گزارهها با واقعیتها تناظر دارند و از سوی دیگر نامها با جزئیات. گزارهها زمانی صادقاند که بین نحوه ترتیب یافتن اجزای گزاره و نحوه ترتیب جزئیات، رابطه یک به یک برقرار باشد.
راسل واقعیتها را نظامبندی میکند: واقعیتهای خاص مانند "این کتاب خسته کننده است" و واقعیتهای عام مانند "همه انسانها فانیاند". بنابراین واقعیتهای اتمی عبارتند از: اسناد یک صفت یا کیفیت به یک جزئی.
در واقع در اینجا توازی میان جملات بسیط [8]و اشیاء بسیط [9] وجود دارد. نکته حائز اهمیت این است که راسل منکر آن است که جهان شامل واقعیتهایی باشد که متناظر با گزارههای غیر اتمی (مولکولی) باشد، بنابراین گزارههای حاوی ادات منطقی "یا" ، "و" .. متناظر با هیچ واقعیت غیر اتمی در جهان نیستند.[10]
او ادعا میکند که واقعیتها را نمیتوان نامید، بلکه تنها میتوان آنها را اظهار یا انکار ... کرد. این از آن جهت است که گزارهها نامی برای واقعیتها نیستند، زیرا که هر واقعیت با دو گزاره همراه است صادق و کاذب، درصورتی که میان نام خاص و یک شی خاص تنها یک رابطه معین وجود دارد. در نظر راسل نام خاص منطقی نامی است که ما با مرجع آن آشنایی مستقیم داشته باشیم، و آشنایی در نظر راسل یعنی دریافت حسی مستقیم و بیواسطه. آنچه راسل یک نام مینامد، یک شی جزئی است و همین جزئی معنای آن نام است. نامیدن یک شی یا جزئی مستلزم آشنایی مستقیم با یک داده حسی است، یعنی به ازای یک عین واقعی که به حواس درآمده باشد، با یک نام خاص روبرو هستیم.
راسل با استفاده از تحلیل فروکاهشی، متعلقات علم فیزیک را به امور واقع اتمی تحویل کرد؛ چرا که متعلقات فیزیکی نزد راسل اموری نیستند که ما آنها را از طریق تجربه، به شکل بیواسطه حاصل کنیم. در نظر راسل، تنها چیزی که از طریق تجربه و به شکل بدون واسطه دریافت میکنیم، دادههای حسی شخصی در لحظه کنونی است. بنابراین اعیان فیزیکی اموری قابل حذفند، بدین معنی که میتوان جهان را بدون آنها فرض کرد. راسل در مورد انسان نیز تحلیل فروکاهشی را به کار گرفت. به اعتقاد او، انسان عبارت است از سلسله خاصی از تجارب. با استفاده از تحلیل فروکاهشی در مییابیم که آنچه مثلا ًاز شخصیت برادر خود در ذهن داریم، همان چیزی است که از طریق ادراک حسی حاصل شده است[11].
بنابراین اتمیسم منطقی راسل بیانگر این واقعیت است که او در جستجوی بنیادیترین مولفههایی است که امور واقع مرکب از آنها ساخته میشوند، و نه از حیث فیزیکی؛ چرا که خردترین عناصر فیزیکی خود از حیث منطقی قابل تحلیل هستند.
اتمیسم منطقی ویتگنشتاین
هنگامی که رساله منطقی- فلسفی[12] ویتگنشتاین را با فلسفه اتمیسم منطقی مقایسه میکنیم، متوجه همانندی های آشکاری میشویم. در واقع نیمه نخست رساله را، که نوعی نظام متافیزیکی در آن پرورانده شده است، میتوان نمونهای از اتمیسم منطقی تلقی کرد. به طور کلی، آموزههای رساله را میتوان شامل نظریه تصویر[13] و نظریه توابع صدق[14] دانست.
ویتگنشتاین نیز مانند راسل گمان میکرد که وجوه ساختاری جهان در دو مقوله جای میگیرند: واقعیتها[15] و اشیاء[16]. او همانند راسل بر این باور بود که واقعیتها را نمیتوان نامید، به عبارتی گزارهها نام واقعیتها نیستند، بلکه این اشیاء هستند که میتوان آنها را نامگذاری کرد. به همین جهت او مانند راسل میان وجوه جهان عینی، و زبانی که برای توصیف این وجوه به کار میرود، تمایز قاطعی قائل بود. در نظر ویتگنشتاین نیز فقط گزارهها معنا دارند و صادق یا کاذباند. در مقابل نامها مدلول دارند، اما هیچ معنایی ندارند. نام همان شیئی را که بدان اشاره میکند معنا[17] میدهد. نظریه تصویری ویتگنشتاین در واقع بیانکننده این مطلب است که نحوه اتصال واقعیت به زبان از طریق گزارههایی است که تصویر واقعیتها هستند. در اندیشه ویتگنشتاین رابط میان زبان و جهان دوگانه است. گزارهها واقعیتها را تصویر میکنند، و نامها با پیوند اشاری خود به اشیاء، معنا را پدید میآورند. با این حال در نگاه او همه گزارههای زبان روزمره تصویرگر نیستند، بلکه صرفاً گزارههای پایه، که واقعیت اتمی را توصیف میکنند، تصویرگرند. بنابراین تنها نامهای راستین که در گزارههای پایه ظاهر میشوند به یک عین موجود اشاره دارند.
ویتگنشتاین به یک دستگاه منطقی میاندیشد که جملههای پایهاش با واقعیتهایی که جهان را تشکیل میدهند رابطه همریختی دارند. این زبان آرمانی، تصویرگر ساختار جهان است و نه تنها اشیاء را مینامد، بلکه رابطه ساختاری آنها با یکدیگر را نیز ترسیم میکند.[18]
تفاوت اتمیسم منطقی راسل با اتمیسم منطقی ویتگنشتاین
نظریه اتمیسم منطقی راسل از برخی جهات با نظریه اتمیسم منطقی ویتگنشتاین متفاوت است. رهیافت اتمیسم منطقی ویتگنشتاین، معنی شناسانه است. ویتگنشتاین در جستجوی این است که زبان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، تا با معنا باشد. اما رهیافت راسل معرفتشناسانه است، ولی به تبع بحث از مساله معرفت، بحث از معنا هم برای او مطرح میشود، چرا که معرفت شناسی راسل به تبعیت از سنت تجربهگرایی که در آن قرار دارد، با مساله زبان پیوند دارد. در واقع همانطور که پیشتر اشاره کردیم، بر اساس اصل آشنایی، که از اصول معرفتشناسی راسل است، لازمه فهم یک گزاره، فهمِ معنای اجزایی است، که گزاره از آنها تشکیل شده است.
از دیگر تفاوتهای اتمیسم منطقی راسل و ویتگنشتاین متقدم این است که هر چند این دو، گزارههای زبان کامل را متناظر با امور واقع میدانستند، ولی ویتگنشتاین قائل به تنها یک نوع زبان و آن هم صرفاً در یک سطح بود؛ زیرا مطابق رساله، زبان عبارت است از گزارههای بنیادین[19] و توابع صدق گزارههای بنیادین. گزارههای بنیادین تصویری از وضعیت عالم خارجاند، و امر واقع عبارت است از وضعیتی از اشیا و اعیان.
اما به نظر راسل، زبان دارای یک سطح نیست و سلسله مراتبی از زبانها [20]وجود دارد. نظریه سلسله مراتب زبانهای راسل، متأثر از نظریه طبقات[21] اوست که برای حل پارادوکسها آن را ارائه کرده بود. از نگاه راسل سطحی ترین مرتبه زبان، همان زبانی است که ویتگنشتاین آن را در رساله منطقی -فلسفی به عنوان تنها زبانِ ممکن معرفی میکند. چنین زبانی را راسل زبان - شیء[22] مینامد. در زبان - شیء، بین بنیادیترین اجزاء زبان، و بنیادیترین اجزاء واقعیت، تناظری یک به یک وجود دارد. به نظر راسل در این مرتبه از زبان، نمیتوان از چیزی غیر از امور واقع (برای مثال از خود زبان) سخن گفت و ویژگیهای آن را برشمرد. و اگر بخواهیم ویژگیهای این مرتبه از زبان را اظهار کنیم، باید با زبان مرتبه بالاتری سخن بگوییم.
شیء – واژهها در مقام پایینترین مرتبه این زبان، دارای معنا هستند و معنای آنها از طریق تجربه دریافت میشود. به عبارت دقیقتر راسل معنا را محدود به شیء -واژهها کرده و در مورد جملات، دلالت[23] را مطرح میکند. معنای شیء - واژه از تجربه اخذ میشود. اشیاء، یا همان امور واقع، به شرطی معنای یک شیء- واژه هستند که با حضور تجربی آنها، شیء- واژه توسط انسان بیان شود. این اندشیه راسل با رأی فیلسوفان تجربهگرای پیشین همخوانی دارد. در مقابل راسل معتقد است جملات، بر خلاف شی – واژهها دارای دلالت هستند، نه معنا. یکی از تفاوتهای معنا و دلالت این است که معنا از تجربه اخذ میشود ولی دلالت نیاز به اخذ از تجربه ندارد. به نظر راسل حوزه دلالت وسیعتر از حوزه امور تجربهپذیر است. ممکن است از یک جمله تجربهای نداشته باشیم، ولی دلالت آن را درک کنیم، چرا که معنای کلمات آن جمله را میفهمیم. [24] بنابراین حوزه دلالت مستقل از حوزه صدق است .به نظر او صدق عبارت است از انطباق با واقع. اگر جملهای با یک یا چند امر واقع رابطه ای برقرار کرد، آن جمله را صادق میدانیم و آن امر یا امور واقع را نسبت به این جمله تحقیقگر خواهیم دانست. اما این به معنای پذیرش پوزیتیویسم نیست، چرا که به نظر راسل رابطه بین امر واقع، یا همان تحقیقگر، و گزاره، رابطهای عینی است، که مستقل از معرفت انسان و تجربه اوست[25]. در نظر راسل اسباب نهایی جهان واقعیتها هستند. واقعیتها همواره موجود خواهند بود، حتی اگر فاعل شناسا وجود نداشته باشد. صدق و کذب گزارهها در ارتباط با واقعیات است که مشخص میشود.