كلمات كليدي : واقع گرايي علمي، مشاهده پذيري، تبيين، پيش بيني، استدلال بر اساس بهترين تبيين، معرفت شناسي تكاملي، استقراء بدبينانه
نویسنده : سيد مهدي بيابانكي
برهان معجزه نبودن موفقیتهای علم
موفقیت آمیز بودن نظریاتی که هویات مشاهده ناپذیر جزء مفروضات آنهاست، یکی از قوی ترین برهانها در دفاع از واقع گرایی علمی است. مضمون برهان چنین است: اگر الکترون و اتم وجود نداشته باشند، تصادف بسیار عجیبی است که می توان بر اساس نظریه ای که راجع به الکترون و اتم است، درباره بخش مشاهده پذیر عالم دست به پیش بینی های موفقی زد. اگر فرض کنیم که اتم و الکترون وجود خارجی ندارند، در آن صورت همخوانی فوق العاده نظریه اتمی را با داده های مشاهدتی چگونه می توان توضیح داد؟[1] به بیان دیگر، علم فعالیت موفقیت آمیزی است. مهمترین جنبه این موفقیت، توان پیش بینی آن است بویژه اگر پیش بینی جدید و بدیعی باشد. مثلاً الکترونیک کوانتمی به نحو موفقیت آمیزی، ممنتم مغناطیسی یک الکترون را با دقتی بیش از یک بیلیون پیش بینی می کند. چگونه می توان این موفقیت را توضیح داد؟ بر اساس برهان «معجزه نیست» (NM)، موفقیت تبیین ها و پیش بینی های علم مشکل است، اگر نگوییم ناممکن است، مگر آنکه نظریات علمی بالغ، تقریباً صادق باشند. به عبارت دیگر، اگر هویات نظری که بوسیله نظریات علمی فرض می شوند اصلاً وجود نداشته باشند، و اگر این نظریات تقریباً صادق نباشند، در آن صورت موفقیت علم یک معجزه است. بنابراین NM مبتنی بر این فرض است که باید نوعی ارتباط تبیینی بین موفقیت پیش بینیها و تبیین های یک نظریه با صدق آنچه آن نظریه میگوید، بویژه در مورد جنبههای غیر قابل مشاهده عالم، وجود داشته باشد. از اینرو، برهان NM بین موفقیت نظریه های علمی و صدق آنها پل می زند.
البته باید توجه داشت که هدف این استدلال، اثبات درستی واقع گرایی و نادرستی ضد واقع گرایی نیست، بلکه هدف آن این است که نشان دهد واقع گرایی علمی امری موجّه و معقول است[2]. توضیح آنکه، ما در بسیاری از نظریات خود، امور مشاهده ناپذیری را فرض می کنیم. این نظریات به لحاظ تجربی بسیار موفقند. برای این پدیده چه تبیینی می توان ارائه نمود؟ از نظر طرفداران NM، بهترین تبیین، قائل شدن به صدق این نظریات است، یعنی قائل شدن به این که امور مشاهده ناپذیر مفروض در این نظریات، به معنای واقعی کلمه وجود دارند و درست همانطور که این نظریات می گویند رفتار می کنند. اگر ما این تبیین را نپذیریم، توفیق تجربی نظریاتمان به معمّایی بدون تبیین تبدیل خواهد شد.
سابقه استدلال NM
سابقه این استدلال به افرادی همچون دوهم، اسمارت، ماکسول، پاتنم، نیوتن اسمیت و بوید بر می گردد. مثلاً اسمارت می گوید که واقع گرایی نسبت به ابزارانگاری، چیزهای کمتری را بدون توضیح و تبیین رها می کند. لذا هر چند پذیرش واقع گرایی در مقابل ابزارانگاری منطقاً الزام آور نیست، اما شهوداً معقول تر و مقبول تر است. ماکسول نیز معتقد است در ابزارانگاری، نظریه های علمی همچون جعبه های سیاهی هستند که از یک طرف مقدمات مشاهدتی به آنها وارد می شود و از سوی دیگر نتایج مشاهدتی صحیح بیرون میآید، اما هیچ تبیینی برای اینکه چرا این جعبههای سیاه تا این اندازه موفقند وجود ندارد. ولی در دیدگاه واقعگرایی، دلیل این پیش بینیهای موفق، صدق گزارههای مندرج در نظریه است[3]. پاتنم که برهان NM بیشتر به نام او شناخته میشود نیز میگوید: «واقعگرایی تنها فلسفهای است که موفقیت علم را به یک امر معجزه آسا تبدیل نمیکند. الفاظ[4] و اصطلاحات در نظریههای علمی نوعاً به چیزی ورای خود ارجاع میکنند. نظریههای پذیرفته شده در علوم بالغ تقریباً صادقند؛ یک عبارت واحد حتی وقتی در نظریههای مختلف به کار رود، میتواند به چیز واحدی اشاره کند – این جملات از نظر واقعگرای علمی نه به عنوان حقایق ضروری، بلکه به عنوان بخشی از تبیین علمی در خصوص موفقیت علم، و از اینرو به عنوان بخشی از توصیف علمی مکفی از علم و نسبت آن با اشیاء و اعیان به شمار میرود»[5].
نقدها علیه برهان NM
به برهان NM، نقدهایی وارد شده است که در اینجا به چند مورد از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1. ون فراسن میگوید: از دیدگاه طرفداران NM، علم باید موفقیتهایش را تبیین کند؛ نظمی در جهان وجود دارد و پیش بینیهای علمی به طور منظم انجام می شود و این نظم نیاز به تبیین دارد. ون فراسن معتقد است که چنین تبیین واقع گرایانه ای، سابقه طولانی دارد و ردّپای آن را می توان در آثار آکویناس یافت، آن هنگام که میگوید: نظریه نوعی انعکاس ساختار اشیاء بوسیله ساختار تصوّرات است. ون فراسن معتقد است که حتی اگر مطالبه واقعگرایان برای یک تبیین علمی در خصوص موفقیت های علم را بپذیریم، میتوان این مطالبه را نه با یک رویکرد واقع گرایانه (که ریشه در نگاه اسکولاستیک دارد)، بلکه با یک رویکرد داروینیستی پاسخ داد. او این دیدگاه را با مقابل هم نهادن دو دیدگاه در خصوص موشی که از دشمنش-گربه- میگریزد توضیح میدهد. آگوستین از این پدیده یک تبیین قصدی ارائه میدهد: موش درک می کند که گربه دشمن اوست و لذا می گریزد. آنچه او در اینجا فرض کرده است این است که «نحوه تفکر موش متناسب با نظم طبیعت است، یعنی رابطه دشمنی به نحو مناسبی در تفکر موش منعکس شده است». اما دانشمند داروینیست میگوید: نباید این پرسش را مطرح کنیم که چرا موش از دشمنش میگریزد؛ چرا که انواعی از موجودات که از عهده دشمنان طبیعیشان بر نمیآمدهاند از بین رفتهاند. ون فراسن در ادامه میگوید: من مدعی هستم که موفقیت نظریات علمی رایج اصلاً معجزه نیست. این اصلاً برای ذهن داروینیستی تعجّب آور نیست. هر نظریه علمی در حیات رقابت بی رحم متولّد میشود؛ یعنی در یک جنگل همراه با دندان و چنگال [که با دیگر نظریات به نزاع بپردازد]. تنها نظریههایی موفق هستند که باقی میمانند. لذا یک نظریه میتواند به لحاظ تجربی کفایت داشته باشد بدون اینکه صادق باشد. به عبارت دیگر، نظریهای باقی میماند که با بخش مشاهده پذیر عالم مطابقت داشته باشد. لذا امر معجزه آسایی نیست که یک نظریه علمی که کفایت تجربی دارد، موفق باشد و در عین حال کاذب باشد[6].
به استدلال ون فراسن این چنین اعتراض شده است:
دو مورد زیر در تبیین متفاوتند:
1. چرا موش از گربه فرار می کند به جای اینکه بایستد.
2. چرا موش و نه یک موجود دیگری که از بین رفته، از گربه فرار میکند.
همچنین دو مورد زیر نیز متفاوتند:
1. چرا نظریات علمی به لحاظ تجربی موفقند به جای اینکه ناموفق باشند.
2. نظریات علمی رایج (و نه نظریات رد شده) به لحاظ تجربی موفقند.
ون فراسن هیچ تبیینی ندارد از اینکه چرا نظریات به جای اینکه ناموفق باشند، موفقند؛ بویژه هنگامی که یک نظریه پیش بینی بدیعی به دست میدهد که در صورتبندی نظریه، شناخته نشده بود. در واقع، ون فراسن به سؤال دوم پاسخ میگوید (با رویکرد داروینیستی) و نه سؤال نخست. او به خطا، پاسخ سؤال دوم را به جای پاسخ سؤال نخست مینشاند.
2. یکی از نقدهای جدی ضد واقع گرایان به برهان NM، استناد به واقعیت های تاریخ علم است. لاری لائودن[7] در مقاله خود با عنوان «ردّ واقع گرایی همگرایانه» بیش از 30 نظریه در علوم مختلف را ذکر میکند که همگی آنها اکنون نادرست شمرده میشوند. لائودن تأکید میکند که بسیاری از نظریههای علمی علیرغم آنکه اجزاء تبیین کننده اصلیشان به هیچ شیء واقعی ارجاع نداشتهاند، در امر پیش بینی به موفقیت دست یافتهاند. فهرستی که او در این مورد ارائه داده از جمله شامل نظریه فلوژیستون، نظریه گرمایی کالری، و نظریه امواج الکترومغناطیس اتر است. او از این نمونهها نتیجه گرفت که موفقیت در پیش بینی نشانه قابل اعتمادی بر صدق نظریه نیست[8]. بر این اساس، ضد واقع گرایان میگویند وقتی با دقت به تاریخ علم نظر میکنیم در مییابیم که موفقیت تجربی یک نظریه دلیلِ صدق آن نظریه نیست (نمیتوان بین موفقیت نظریه و صدق آن پل زد). در مقابل، واقعگرایان سعی کردهاند با بررسی نظریات علمی گذشته، نشان دهند که آنها به کلّی کاذب نیستند و الفاظ مرکزیای در آنها وجود دارد که صادق میباشند. بر اساس این دیدگاه، نمیتوان همه اجزای نظریههای گذشته را غلط دانست. برخی از اجزای نظری نظریه های گذشته که در موفقیت آنها دخیل بودهاند، در نظریههای بعدی آن حوزه از علم نیز حفظ شدهاند و همچنان از اجزای نظری نظریههای جدیدتر محسوب میگردند. در بسیاری از موارد آنها موفق به چنین تبیینی شدهاند اما در برخی موارد مانند نظریه فرنل با دشواریهای جدّی مواجه شدهاند.
3. انتقاد دیگر به برهان معجزه نبودن ناظر به دوری بودن آن است. توضیح آنکه این برهان نمونهای از استنتاج بر اساس بهترین تبیین است که بر اساس آن توفیق و کفایت تجربی علم، محتاج تبیین است و هدف برهان معجزه نبودن، ارائه تبیینی بهتر نسبت به تبیین ابزار انگارانه برای این امر تبیین خواه است. اما از سوی دیگر استنتاج بر اساس بهترین تبیین مبتنی بر این فرض است که هر چیزی نیازمند تبیین است، وگرنه معجزه آمیز تلقی میگردد و به تعبییری از برهان معجزه نبودن استفاده میکند. واقعگرایان با اتخاذ رویکرد برونگرایانه[9] و استفاده از برهان "دور در قاعده" بریث ویت[10]، به این انتقاد چنین پاسخی میدهند: روششناسی علم گرانبار از نظریه است که یکی از این نظریهها، استنتاج بر اساس بهترین تبیین است. هم چنین علم از نظر ابزاری و پیش بینی موفق است. از این مقدمات نتیجه میشود که نظریهها تقریبا صادقاند. از جمله این نظریهها، نظریههای زمینهای مفروض در روش شناسی علم و به طور خاص استنتاج بر اساس بهترین تبیین است. یعنی نتیجه برهان، چیزی در خصوص یکی از قواعد روش شناسی یا استنتاجی بیان میکند که در مقدمات به کار گرفته شده است و آن این است که قاعده استنتاج بر اساس بهترین تبیین، قابل اعتماد است.