كلمات كليدي : جامعه گرايي اخلاقي، اصالت جامعه، وجدان جمعي، نسبي گرايي اخلاقي
نویسنده : مهدي فصيحي رامندي
اساسیترین پرسش در حیات انسان این است که در زندگی اخلاقی خود از چه مقامی باید اطاعت کند؟ پاسخی که مکتب جامعهگرایی به این پرسش حیاتی میدهد دیدگاهی است که جامعهگرایی اخلاقی نام گرفتهاست. بنیانگذار این مکتب «امیل دورکیم» جامعهشناس پوزیتیویست است. دیدگاههای اخلاقی او مبتنی بر مبنای اصالت جامعهای وی میباشد. او معتقد است اصالت با جامعه است نه فرد بر همین اساس ارزشهای اخلاقی نیز منشأ اجتماعی دارند. همچنین برآن است حق هرگونه قانونگذاری از جمله قانونگذاری اخلاقی با جامعه است. بر اساس این دیدگاه جملات اخلاقی از سنخ انشائیات هستند و از هیچ واقعیت خارجی حکایت نمیکنند و بر این اساس از دیدگاههای غیرواقعگرا شمرده میشوند. هنگامی که گفته دیدگاهی جزء دیدگاههای غیرواقعگراست به طور طبیعی چهار لازمه خواهد داشت.[1]
1. صدق و کذب ناپذیری
2. نداشتن معیاری برای معقولیت احکام اخلاقی
3. لذتگرایی اخلاقی
4. نسبیگرایی اخلاقی
اصالت جامعه
اولین نکتهای که در دیدگاه دورکیم قابل توجه است این است که به اعتقاد وی جامعه شخصیتی مستقل دارد. درست است که مجموع افراد سازنده جامعهاند اما جامعه نیز جدای از افراد هویتی مستقل دارد. جامعه همچون شخصیتی کیفاً مستقل از شخصیتهای افراد تشکیل دهنده آن است.[2] طبعاً این هویت مستقل خود دارای احکام و قوانینی متفاوت از شخصیتهای افراد تشکیل دهنده دارد.
نکته دوم که در فهم دیدگاه اخلاقی جامعهگرایان اهمیت اساسی دارد این است که به اعتقاد دورکیم اصالت با جامعه است. نه افراد تشکیل دهنده آن. این سخن به این معناست که منشأ تمام واقعیتها به نوعی ریشه در خواست جامعه دارد. از جمله دین و اخلاق.
جامعه و وجدان جمعی
چنانچه اشاره شد یکی از اصول مهم اندیشه اخلاقی جامعهگرایان ریشه در این نکته دارد که آنان جامعه را دارای شخصیتی مستقل از افراد میدانند. دورکیم این اصل را وجدان جمعی جامعه نام مینهد.نامی که خود مبدع آن است.[3]
وی درباره پیدایش این مفهوم میگوید: چنین به نظر می رسد افراد تنها عناصر سازنده جامعهاند بنابراین نمودهای جامعهشناختی در واقع همان نمودهای روانشناختی افراد است. اما این سخن صحیح نیست زیرا در سلولهای زنده نیز چیزی جز ملکولهایی از این ماده خام نمیتوان یافت. پس ملکولهای غیرزنده هنگامی که با هم ترکیب میشوند نمودهای تازهای قابل مشاهده است که قبلاً در هیچ یک از مواد خام اولیه قابل مشاهده نبود. به اعتقاد دورکیم علت این است که کل، همان حاصل جمع اجزاء خود نیست بلکه کل چیزی دیگری است که خواص آن با خواص اجزاء متشکل متفاوت است نتیجهای که از این اصل بدست میآید این است که جامعه حاصل جمع سادهای از افراد نیست بلکه دستگاهی است تشکیل یافته از ترکیب آنها با هم که معرف واقعیتی ویژه و دارای خواص مخصوص است. به اعتقاد او روانهای فردی با جمع شدن در هم متداخل میشوند و با هم میآمیزند و از این تداخل وجودی تازه پدید میآورند که وجدان جمعی نام دارد و خواص و عوارض این وجدان جمعی با احساس و اندیشه و عمل اعضاء تشکیلدهنده آن متفاوت است.[4]
وی درباره خصوصیات وجدان جمعی معتقد است «مجموعه اعتقادات و احساسات مشترک در میانگین افراد یک جامعه واحد دستگاه معینی را تشکیل میدهد که حیات خاص خود را دارد. این دستگاه را میتوان وجدان جمعی یا عمومی نامید. البته این دستگاه بر بستر مادی واحدی استوار نیست. اساساً در تمامی گسترده جامعه پراکنده است. با این همه خصلتهای ویژه خود را دارد که از وی واقعیتی متمایز میسازند. چون در واقع از شرایط خاصی که افراد در آن قرار گرفته اند مستقل است افراد میگذرند، اما وجدان جمعی باقی میماند. وجدان جمعی شمال و جنوب نمیشناسد، در شهرهای بزرگ و کوچک یکسان است و در حرفههای متفاوت فرقی نمیکند. وجدان جمعی در ضمن با عوض شدن هر نسل تغییر نمی کند بلکه بر عکس، عامل پیوند نسلهای پیاپی با یکدیگر است. پس وجدان جمعی گرچه جز در افراد صورت خارجی نمییابد، اما از وجدان های فردی متمایز است و با آنها فرق دارد. وجدان جمعی در حکم روح نوعی جامعه است، با همه خواصش، شرایط وجودیاش، نوع توسعهاش، درست مانند انواع افراد، گیرم به شیوه ای دیگر».[5]
جامعه و اخلاق
دورکیم درباره اخلاق معتقد است اگر اخلاقی وجود دارد جز گروه متشکل از افراد بیشمار یعنی جامعه را نمیتواند هدف قرار دهد. از اینرو اخلاق از جایی آغاز میشود که وابستگی به یک گروه آغاز میشود.[6] و بشر تنها از آن رو موجودی اخلاقی است که در جامعه زندگی میکند. زیرا اخلاقیات یعنی همبسته گروه خود بودن.[7] دورکیم درباره اخلاق فردی معتقد است اگر مراد از اخلاق فردی مجموعه وظائفی باشد که افراد آنها را در زندگی خود تشخیص میدهند و بدان عمل میکنند و قائم به ذات افراداند این تلقی از اخلاق یک انتزاع محض است و هیچ مصداقی در واقعیت نخواهد داشت.[8] اخلاق در هر درجه از تکاملش هیچگاه جز در جامعه وجود نداشته است و تغییرات آن همیشه تابعی است از تغییرات شرایط اجتماعی. بر این پایه در نظر گرفتن کیفیت اخلاق بدون وجود جوامع در حکم خروج از دایره واقعیات و ورود به قلمرو فرضیههای بیپایه و تخیلات نیازمودنی است. وظایف فرد در قبال خویش در واقع همان وظایف وی در قبال جامعهاند.
وجدان جمعی معیار ارزشهای اخلاقی
حال که اخلاق فردی انتزاعی بیش نیست پس در دیدگاه دورکیم معیار ارزشمندی یک عمل چیست؟ چگونه میتوان گفت کاری ارزش اخلاقی دارد؟ دورکیم در این زمینه معتقد است حق قانونگذاری اخلاقی با جامعه است و جامعه قانونگذاری است که میباید فرمانبردارش باشیم.[9] دورکیم خاطر نشان میکند که ما در درونمان به خوبی احساس میکنیم که خود فرمانروای ارزشگذاریهای خود نیستیم بلکه موجوداتی مقید و مجبوریم. ما انسانها در بند آگاهیهای جمعی هستیم و به خودی هیچ چیز ارزش ذاتی ندارد. اگر میگوییم عملی ارزشمند است این ارزشمندی فراورده باورهای جمعی است. [10]دورکیم در جایی دیگر میگوید: «افکار عمومی به برکت مبانی و خاستگاههای خود، از اقتدار و مرجعیتی اخلاقی برخوردار است که با تکیه بر آن خود را بر تک تک افراد تحمیل میکند. افکار عمومی در برابر کوششهایی که به آهنگ مخالفت با او انجام میگیرد، ایستادگی میکند و همچنان که جهان بیرونی در برابر عواملی که میکوشند بر ضد او به سرکشی پردازند واکنش دردآلودی از خود نشان میدهد؛ واکنش افکار عمومی نیز در برابر مخالفان خویش چنین است. کسانی را که داوریهایشان درباره امور اخلاقی بر پایه شالودههایی جز شالوده های خود اوست، نکوهش نیکند و کسانی را که از زیباییشناسی دیگر جز زیباییشناسی او ملهم هستند ریشخند میکند هرکس بکوشد چیزی را با بهایی کمتر از ارزشانها ارزیابی کند با مقاومتهایی برخورد میکند... ما به خوبی احساس میکنیم که فرمانروای ارزشهای خویش نیستیم، بلکه موجوداتی مقید و مجبوریم و آنچه ما را مقید میکند همام آگاهیهای جمعی است.»[11]
بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که در نگاه جامعهگرایی اخلاقی خوب آن است که جامعه بدان امر میکند و بد آن است که جامعه از آن نهی میکند. اما چگونه میتوان دریافت جامعه به چه امر میکند؟ پاسخ دورکیم این است که برای آنکه بدانیم مصداق هر یک از دو مفهوم « خوب» و «بد» چیست و بتوانیم خوبها و بدها را از هم تمییز دهیم باید خلقیات و آداب و رسوم جامعه را مطالعه کنیم. با بررسی آداب و رسوم موجود در یک جامعه پی میبریم که چه چیزی خوشایند آن جامعه است و چه چیزی خوشایند آن جامعه نیست. این گونه میتوان به وظایف و تکالیف اخلاقی خود پی برد. هرچه خوشایند جامعه است خوب و در نتیجه انجام آن بر ما لازم است. و بر عکس هر چه جامعه آن را بد میداند «بد» و ترکش لازم است. براین پایه برای آنکه تکلیف اخلاقی خود را دریابیم چارهای نیست جز اینکه به واقعیات موجود در جامعه مراجعه کنیم. برهمین اساس است که دورکیم معتقد است: «قواعد رفتار را میتوان از یک مطالعه عینی ساده درباره حقایق بیرونی استنتاج کرد.»[12]
اگر گفته میشود اخلاق جامعهگرایانه، نسبی است به همین دلیل است که پایه ارزشمندی را امری ثابت نمیداند بر اساس آنچه بیان شد منشأ اخلاق از نگاه دورکیم خوشایندها بدآیندهای جامعه است که در قالب عادات و رسوم اجتماعی ظهور مییابد. و از این خوشایندها قواعد رفتاری اخلاقی استنتاج میشود. پیامد دیگر این نگاه به اخلاق نداشتن معیار معقولیت احکام اخلاقی است. وابسته بودن اخلاق به خواستههای جامعه و خوشایندها و بدآیندهای آن از آنرو که ریشه در احساسات بشری دارد نمی تواند معیار معقولی برای اخلاق فراهم کند همچنان که نمیتواند به صدق و کذب متصف شود اساساً احساسات بشری از سنخ انشائیاتاند و نمیتواند به راستی و ناراستی متصف گردد. بر این اساس هیچ جامعهای حق ندارد اخلاقیات، آداب و رسوم جامعه دیگر را مورد نقادی و ارزشداوری قرار دهد. اگر جامعهای کارهایی را انجام داد که از نظر ما و جامعه ما زشت و ناپسند بود ما نه تنها حق مخالفت نداریم بلکه باید آنان را مورد تحسین نیز قرار دهیم.[13]