24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : ديونوسيوس، خدايان، اساطير يونان، بازگشت جاودانه، نيچه
نویسنده : مهدي عبداللهي
فرهنگ اساطیری یونان باستان مملو از خدایان گوناگون است. یکی از محبوبترین خدایان یونان که تشخیص وضع و مقام او در سلسله خدایان بسی دشوار است، دیونوسوس است. دیونوسیوس در اصل یک خدای تراسی (Thracian) بود. تراسیان از لحاظ تمدن خیلی عقبتر از یونانیان بودند، و یونانیان آنها را وحشی میدانستند. این مردم ماننه همه کشاورزان بدوی د میان خود مراسمی داشتند که میپنداشتند برای فراوان ساختن محصول زمین مفید است، و خدایی به نام باکوس یا سابازیوس داشتند که تولید را برکت میداد. هنگامی که تراسیان راه ساخت شراب را پیدا کردند و از نوشیدن آن مست شدند، مستی را امری خدایی دانسته، مقام و منزلت باکوس در نظر آنها گرامیتر شد. در نتیجه وظیفه اصلی باکوس که عبارت بود از برکت دادن به محصولات زمین، تحت تأثیر وظیفه خاص وی در مورد انگور و مستی شراب قرار گرفت. کمی پیش از آغاز دوران تاریخی، پرستش باکوس از تراس به یونان سرایت کرد، و با وجود مخالفت شدید متعصبان، جای خود را باز کرد.
یونانیان او را که سرانجام برای نجات بشریت تن به مرگ داد، خدای شراب و مستی و نگهبان تاک و ضامن فراوانی نعمت میشمردند. اشکال بسیاری از افسانه دیونوسیوس وجود دارد که مطابق یکی از آنها، وی از آمیزش زئوس با دختر خود پرسفونه زاده شده و در ابتدا به صورت زاگرئوس (کودک شاخدار) بوده است.وی به سبب محبت شدید زئوس، در کنار او بر مسند آسمانی مینشست، ولی هرا بر منزلت او رشک برد و غولها (تیتانها) را به کشتن او برانگیخت. با این که زئوس او را برای دفع خطر به شکل گاو درآورد، غولها وی راشناخته، پاره پاره کردند، و همه گوشتهای تنش به جز دلش را خوردند. زئوس دل او را به سمله داد و سمله از آن آبستن شد، و باعث تولد دوباره سابازیوس گردید، این بار، دیونوسیوس نام گرفت.
موضوع مرگ و زندگی مجدد دیونوسیوس، موجد مراسم دینی بسیاری گشت. یکی از جلوههای عمده در پرستش دیونوسوس در دوران کلاسیک، تشکیل دستههایی از زنان و دختران موسوم به ماینادها بود که به هنگام جوانه زدن درخت مو، برای تماشای تولد دوباره دیونوسیوس به کوهها میرفتند و دو روز تمام به میگساری و پایکوبی میپرداختند و معتقد بودند که هر کس با شراب، عقل از سر ندهد، بیخرد است. در مهمترین قسمت این مراسم، زنان میش یا گاو یا حتی انسانی را که تجسم خدا میانگاشتند، به یاد پارهپاره شدن دیونوسیوس توسط غولها، تکهتکه میکردند و میخوردند و عقیده داشتند که همان طور که غولها موجوداتی خاکی بودند، ولی پس از خوردن خدا پرتوی آسمانی در وجودشان سرشته شد، با خوردن این شام ربانی مقدس، خدا داخل بدن انسان میشود و با روح او میآمیزد. از این رو، هدف مناسک آیین باکوسی این بود که انسان را هر چه بیشتر آسمانی سازد. این آیین در نمایشنامه اوریپید با نام باکوسیان (The Bacchai) به تصویر کشیده شده است.
کاهنان معبد دلفی و فرمانروایان آتن خواستند این گونه مراسم دینی را نسخ نمایند، ولی توفیق نیافتند، فقط توانستند آن را تعدیل نموده، دیونوسیوس را در شمار خدایان اولمپی درآورند و رنگ یونانی به آن بدهند. پس دیونوسیوس تحت تأثیر آپولون قرار گرفت، چنان که بعدها، آپولون هم میدان را برای عیسی مسیح خالی کرد.[1]
برتراند راسل معتقد است که پرستش این خدا، بسیاری از فلاسفه را تحت تأثیر قرار داد و حتی در تشکیل الهیات مسیحی نیز سهمی داشت، و هر کس بخواهد جربان رشد فلسفه یونان را مطالعه کند، باید این نکته را دریابد.[2]
لازم به ذکر است که فردریش نیچه فیلسوف مشهور آلمانی، در قرن نوزدهم در آثار خود هم چون زایش تراژدی بار دیگر اسطوره دیونوسیوس را زنده کرد و برای معنابخشی به زندگی به این افسانه یونان باستان پناه برد. او در پاره 295 فراسوی نیک و بد[3]، خود را شاگرد دیونوسوس میخواند و در انتهای قطعه پنجم فصل «آن چه من وامدار باستانیانام» از کتاب غروب بتها[4] خود را آخرین شاگرد دیونوسوس فیلسوف و آموزگار بازگشت جاودانه مینامد.
بازگشت جاودانه، نظریه است که نیچه برای چارهاندیش در باب معمای مرگ دست و پا نموده است. او در چنین گفت زرتشت، بر شور جاودانخواهی خود تأکید نموده، راه نیل به آن را، بازگشت جاودانه میخواند. بر اساس آموزههای او، «همه چیز جاودانه بازمیگردد و ما خود نیز با آنها. و ما تاکنون بیشمار بودهایم و همه چیز با ما بوده است.»[5] او سخنان خود را این گونه از زبان زرتشت، نقل میکند:
«من بازخواهم گشت، با این خورشید، با این زمین، با این عقاب، با این مار؛
اما نه به یک زندگی نو، یا زندگی بهتر، یا زندگی همانند:
«من جاودانه به همین و همین زندگی، با بزرگترین و کوچکترین چیزهایش، بازخواهم گشت تا دیگر بار، بازگشتِ جاودانه همه چیز را بیاموزانم.»[6]
سستی نظریه نیچه بدان روی است که اولاً او برای اثبات دیدگاه خود، هیچ استدلالی نیاورده است، و تنها به صرف ادعا بسنده نموده است، ثانیاً او با طرح این نظریه، به دنبال فائق آمدن بر رنج معمای دردناک مرگ بود، در حالی که براساس بازگشت جاودانه، همان طور که زندگی، بیشمار تکرار میشود، مرگ نیز به همان اندازه تکرار میگردد، از این رو، نظریه بازگشت جاودانه، نه تنها معمای مرگ را حل نکرده است، بلکه بیشمار بار این معمای دردناک را تکرار نموده است.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان