دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شهادت عمار بن یاسر

No image
شهادت عمار بن یاسر

کلمات کلیدی :عمار ياسر، سميّه، ابوحذيفه، معترضان سقيفه، فئه باغيه، صفين، ذوالكلام، ياسر.

نویسنده : روح‌الله حجازی‌نیا

ولادت:

«عمّار ياسر» از اصحاب خاص پيامبر (ص) و از نخستين ايمان آورندگان، در مكه و در حدود 44 سال قبل از بعثت به دنيا آمد. پدرش «ياسر» نام داشت كه از مردم يمن بود و بعدها در مكه ساكن گشت.

سميّه، مادر عمار، كنيز ابوحذيفه بود. او كنيزش را به همسري ياسر در آورد و ياسر از آن زن صاحب فرزندي شد كه نام او را عمار گذاشتند. ابو حذيفه بعدها عمار را از قيد رقيّت آزاد كرد و از اين رو از موالي بني مخزوم به حساب آمد.[1]

اسلام آوردن عمار و خاندان او:

بعد از بعثت پيامبر و بعد از دعوت مخفيانه سه ساله، پيامبر (ص) دعوت خود را آشكارا آغاز نمود. عمار به همراه پدر و مادر و برادرش (عبدالله) در سال پنجم بعثت به حضور پيامبر آمد. و مسلمان شدند و اينان سي و چندمين نفري بودند كه اسلام آوردند، در حالي كه عمار حدوداً 48 سالي داشت.[2]

ابن حجر مي‌نويسد: «عمار يكي از هفت نفري بود كه اسلام خود را آشكار كردند.»[3] هنگامي كه خاندان عمار، اسلام خود را آشكار ساختند قبيلۀ بني مخزوم، هم پيمان آنها، بسيار ناراحت و عصباني شدند و هِشام بن عمرو كه در ميان مسلمانان به ابوجهل مشهور بود و رياست قبيلۀ بني مخزوم را بر عهده داشت، شروع به انواع مزاحمتها و شكنجه‌ها به خاندان عمار نمود كه از جمله شكنجه‌ها؛ آهن گداخته از آتش، تازيانه و خواباندن روي ريگهاي سوزان سرزمين مكه بود. پدر و مادر عمار، در سن پيري تحت سخت‌ترين شكنجۀ مشركان به مقاومت ادامه دادند. اين أثير در اين باره مي‌نويسد: «مشركان مكه، سه نفر (عمار، ياسر، سميه) را در گرم‌ترين مواقع مجبور مي‌كردند كه خانۀ خود را ترك بگويند و در زير آفتاب گرم و باد سوزان بيابان به سر ببرند. اين شكنجه آن قدر تكرار شد كه «ياسر» در آن ميان جان سپرد. «سميه» به أبوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگ دل و بي رحم تيزۀ خود را، در قلب وي فرو بُرد و او را كُشت.»[4]

پس از كشته شدن ياسر و سميّه و عبدالله از عمّار خواستند كه از پيغمبر (ص) بيزاري بجويد و از اسلام برگردد و بتها را به نيكي ياد كند وگرنه شكنجه ادامه دارد. او كه چگونگي مرگ پدر و مادر و برادرش را ديده بود، براي حفظ جان خود، دست به تاكتيك و تقيّه زد. در ظاهر به زبان، خواستۀ مشركان را گفت و نجات يافت. اين خبر به پيامبر (ص) رسيد و بعضي عمار را غايبانه محكوم كردند. ولي پيامبر (ص) سخن آنها را رد كرد و فرمود: « إنَّ عَمّاراً مُلِئَ ايماناً مِنْ قَرْنِهِ إلي قَدَمِهِ وَ اُخْتَلَطَ الايمانُ بِلَحْمِهِ وَدَمِهِ »[5] يعني همانا سراسر وجود عمار، از فرق سر تا قدمش مملو از ايمان مي‌باشد و ايمان با گوشت و خون او آميخته است. بعد آيۀ 106 سوره نحل نيز در تأييد عمار نازل گرديد. رسول گرامي اسلام (ص) به عمار فرمود: «اگر باز هم از تو خواستند، چنان كن»[6] يعني تقيّه را تكرار كن.

عمار، همراه پيامبر (ص):

عمار، آنچنان به پيامبر (ص) نزديك بود كه خود مي‌گويد: «كُنْتُ تِرْباً لِرَسولِ اللهِ في سِنِّهِ، لَم يَكُنْ أَحَدٌ أَقْرَبَ إليه مِنّي »[7] من دوشادوش رسول خدا بودم هيچ كس مثل من به آن حضرت نزديك نبود. شايد بر همين اساس بود كه پيامبر (ص) فرمود: « إنَّ عَمّاراً جِلْدةٌ بَيْنَ عَيْني وَ أَنْفي »[8] همانا عمار پوست بين چشمان و بين من است. پس از هجرت و ورود عمار به مدينه، در ساختن مسجدالنبي بسيار فعال بود، چنان كه پيامبر (ص) به او فرمود: آنقدر به خود زحمت نده. عمار گفت: دوست دارم در ساختن مسجد شركت كنم. و همانجا بود كه پيامبر (ص) دستي بر شانۀ عمار زد و فرمود: « إنّكَ مِنْ أَهْل الجَنَّه تَقْتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ» [9] يعني تو اهل بهشت هستي، قوم ستمگر تو را مي‌كشند.

سيره نويسان، در مورد شركت پرتلاش عمار در جنگها چنين نوشته‌اند كه «عمار» در همۀ جنگهاي پيغمبر و در بيعت رضوان همراه رسول خدا (ص) شركت نمود. در جنگ بدر قهرماني‌ها نشان داد و آزمايش‌هاي رزمي را، چنان كه بايد، به انجام رسانيد.[10]

موضعگيري عمار ياسر، بعد از رحلت رسول خدا (ص) همچون موضعگيري مولايش اميرمؤمنان علي (ع) بود. در مسأله رهبري، با خلفاء مخالفت شديد نمود. وي از پيشگاهان تشيع بود و نام او در همه جا در كنار سلمان و ابوذر و مقداد، به عنوان أعضاي أصلي هستۀ مركزي تشيّع مي‌درخشيد. حضرت رضا (ع) در روايتي به جماعتي كه شيعۀ ظاهري بودند فرمود: «واي بر شما! همانا شيعۀ علي (ع) افرادي مانند حسن (ع)، حسين (ع)، ابوذر، سلمان، مِقداد، عمّار و محمد بن أبي بكر هستند، آنان كه هيچ گاه، مخالفت با أوامر آن حضرت نهي نمودند و هيچ گاه كاري كه مورد قهر آن حضرت بود انجام نمي‌دادند.»[11]

همچنين، عمّار از معترضان جريان سقيفه بود و نيز از كساني بود كه در تشييع پيكر مطهر فاطمه (س) و نماز بر او شركت نمود.[12]

عمار در شوراي عمر و بعد از آن تلاش فراواني براي تحقق رهبري علي (ع) نمود. از جمله در جائي گفته است: «واي بر شما! نزد علي (ع) برويد و از او پيروي كنيد؛ همانا او شريف‌ترين خلائق بعد از رسول خدا (ص) است.»[13]

پس از سقوط عثمان و روي كار آمدن اميرالمؤمنين (ع)، عمّار شاخص‌ترين مدافع حريم ولايت بود. او و قيس بن سعد به عنوان دو كارشناس أمين، أمور مربوط به بيت المال را به عهده داشتند. همچنين او، در جنگهاي اميرالمؤمنين (ع) نيز شركت مي‌كرد با آنكه حدود 90 سال سن داشت و از أمراي لشگر و دستيار نيرومند آن حضرت بود.

از امام باقر (ع) روايت شده است كه وقتي علي (ع) از «ذي قار» به طرف بصره، براي جنگ جمل حركت مي‌كرد، دوازده هزار نفر او را همراهي مي‌كردند كه عمار ياسر با هزار مرد، فرمانده جناح چپ لشگر و مالك اشتر با هزار مرد، فرمانده جناح راست بود.[14]

بعد از آنكه ابو موسي اشعري، حاكم كوفه، براي جنگ جمل سربازي براي ياري امام علي (ع) نفرستاد، حضرت دستور عزل او را صادر كرد و فرزندش امام حسن (ع) را همراه عمار به كوفه فرستاد كه آنان با سخنان پرشور حدود نه هزار و ششصد نفر از كوفيان را به سپاه امام علي (ع) ملحق كردند. حضور امام حسن (ع) به عنوان نوادۀ پيامبر (ص) نقش مهمي در تحريك مردم كوفه داشت. همين طور، عمار كه زماني حاكم اين شهر بوده و به تقوي و پرهيزكاري شهره بوده و مردم بر اساس روايت « الحَقُ معَ عَمّار يَدُورُ مَعَهُ حَيْثَ دار» [15] او را معيار حق و باطل مي‌شناختند. توانستند مردم كوفه را بسيج كنند كه در "ذي قار" به امام ملحق شوند.

عمار وفئه باغيه:

ذوالكلاع حميري با بيست هزار تن كه همگي اهل قبيلۀ وي بودند به جنگ علي (ع) در صفين آمده بودند و تكيه گاه عمدۀ معاويه همين مرد بود و او تا از همكاري ذوالكلاع اطمينان نيافت، تصميم به جنگ نگرفت. اين سردار فريب خورده، همين كه شنيد عمار ياسر همراه علي (ع) است سخت تكان خورد. مبلّغان دستگاه معاويه، خواستند مطلب را بر او مشتبه سازند، گفتند: عمار كجا، صفين كجا؟ عراقيان از ساختن اين دروغ‌ها باكي ندارند. ذوالكلاع، متقاعد نشد رو به عمر و عاص كرد و گفت: آيا پيامبر (ص) چنين جمله‌اي در حق عمار گفته است كه؛ «إنَّك لَنْ تَموتَ حتّي تَقْتُلَكَ اُلْفِئَةُ الباغِيَةُ النّاكِبَةُ عَنِ الحَقّ» [16] تو نمي‌ميري تا وقتي كه گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بكشد.» فرزند عاص گفت: آري فرموده است، ولي هرگز عمار در سپاه علي نيست. وي گفت: من بايد خودم شخصاً تحقيق كنم.

سپس عده‌اي را مأمور كرد تا در اين باره تحقيقاتي بكنند. در اين لحظات حساس معاويه و عمرو عاص ديدند كه اگر او را از وجود عمار در سپاه علي (ع) و يا از شهادت وي در ركاب علي (ع) آگاه شود، ممكن است شكافي در سپاه شام به وجود آيد؛ از اين نظر، ذوالكلاع را به طريق مرموزي كشتند.[17]

شخصيت عمار و سوابق انقلابي او امري نبود كه بر اهل شام پوشيده باشد. گفتۀ پيامبر (ص) دربارۀ او عالمگير شده بود. آنچه بر مردم شام پوشيده بود شركت عمّار در سپاه علي (ع) بود. پس از كشته شدن ذوالكلاع و شهادت عمّار، عمر و عاص خطاب به معاويه گفت: من نمي‌دانم به قتل كدام يك از آن دو بايد خوشحال شوم؟ به خدا قسم اگر ذوالكلاع بعد از قتل عمّار زنده مي‌بود تمام اهل شام را به جانب علي (ع) باز مي‌گرداند.[18]

شهادت:

نقل شده است كه در جنگ صفين، عمّار پيش از شهادتش، بر اثر تشنگي زياد آب طلبيد. مردي گفت: آب در اينجا نيست. در اين هنگام پسر بچه‌اي به نام «راشد» شربتي از شير براي او آورد. عمار به او گفت: «از دو ستم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: آخرين ره توشۀ تو از دنيا قدحي از شير است.»[19] عمار شير را نوشيد و براي چندمين بار به دشمن حمله كرد تا اين كه دو نفر از نفرات دشمن به نام‌هاي «ابو العاديه الفزاري» و «ابن جون سكوني» به سوي عمار آمدند اولي ضربتي سخت بر عمار زد كه بر زمين افتاد و دومي سر از بدن عمار جدا كرد.[20]

عجيب اين كه، آن دو نفر به خاطر دريافت جايزه با هم ستيز كردند و هر كدام مي‌گفتند: من عمار را كشتم. عمرو عاص اين سخن را شنيد و به آنها گفت: «سوگند به خدا، اين دو نفر با هم ستيز نمي‌كنند مگر براي آتش دوزخ.»[21] شهادت عمار در ماه ربيع الاول سال 37 (در 93 سالگي) اتفاق افتاد. اميرالمؤمنين (ع) وقتي بين كشته‌ها جنازۀ عمّار را ديد با چشماني اشكبار فرمود: «انالله و انااليه راجعون، هر كس قتل عمار را بزرگ نشمرد و غمگين نشود از اسلام حظّ و بهره‌اي نبرده است.»[22] سپس شخصاً بر جنازۀ عمّار نماز خواند و مطابق وصيّتش، او را با همان لباس جنگي به خاك سپرد. مرقد شريف وي در سرزمين صفين (در كشور سوريۀ كنوني و منطقۀ رُقّه) قرار دارد.

«عمّار» بي شك بزرگمرد تقوا و كمالات است زيرا پيامبر اكرم (ص) فرمودند: « إشْتاقَت الجنّةُ إلي أربعةٍ؛ عَلّيٍ و عَمّارٍ وسَلمانٍ وبِلالٍ »[23] بهشت مشتاق ديدار چهار نفري است و آنها؛ علي (ع) و عمار و سلمان و بلال است.

مقاله

نویسنده روح الله حجازی نیا

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

پیشرفت علمی (Scientific progress)

کار نظریه پیشرفت علمی فقط این نیست که به تشریح و توصیف نمونه‌ها و الگوهایی بپردازد که علم به واقع از آنها پیروی کرده است، بلکه باید ارزش‌ها یا اهدافی را مشخص سازد که بتوانیم آنها را به عنوان شاخص‌هایی برای تعیین "علم خوب" به کار گیریم. علاوه بر این، به سبب همین پیشرفت علمی است که جامعه‌ی علمی به کار خویش افتخار می‌ورزد و خود را نمونه‌ی بی‌رقیب عقلانیت نهادینه شده می‌داند.
ابن سینا؛ نابغه مشرق زمین

ابن سینا؛ نابغه مشرق زمین

ابوعلی سینا معروف به شیخ الرئیس، یکی از بزرگترین و معروفترین فیلسوفان جهان اسلام می‌باشد که تاثیر وافری بر فلسفه و نظریات فلسفی نهاده است.
No image

از ممکن الوجود تا واجب الوجود

برهان صدیقین نخستین بار بر اساس آیات قرآن کریم و توسط ابوعلی سینا فیلسوف و دانشمند مسلمان ارائه شد.
ابن عربی و مخالفت عرفانی با قاعده الواحد

ابن عربی و مخالفت عرفانی با قاعده الواحد

آنچه مسلم است آنکه ابن عربی از جمله عارفان بزرگ مسلمان است. عرفان ابن عربی وحدت وجودی است.
تقریر علامه طباطبایی شاهکاری در مسئله برهان صدیقین

تقریر علامه طباطبایی شاهکاری در مسئله برهان صدیقین

گرچه علامه طباطبایی تقریر خود از برهان صدیقین را مبتنی بر کتاب اسفار ملاصدرا بیان می‌کند، اما به اذعان بسیاری از متفکران برهان علامه کاملترین و بهترین برهان نسبت به پیشینیان خود است.

پر بازدیدترین ها

زندگینامه افلاطون

زندگینامه افلاطون

افلاطون احتمالا 427 سال پیش از میلاد مسیح در آتن بدنیا آمد. تولد او مصادف با دورانی بود که یونان باستان به اوج عظمت خود رسیده و شاید اندکی هم از قله عظمت گذشته در نشیب انحطاط افتاده بود.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
تمایزات دو مکتب فکری عقل گرایی و تجربه گرایی‌

تمایزات دو مکتب فکری عقل گرایی و تجربه گرایی‌

می توان فلسفه جدید را به دو واکنش تجربه گرایانه در برابر خرد گرایانه خلاصه کرد.
جایگاه تفکر و تعقل در دین

جایگاه تفکر و تعقل در دین

مقدمه: اهمیت تفکر و تعقل در زندگی آدمی تا بدان جاست که از آن به عنوان وجه تمایز اصلی انسان و سایر جانداران نام می‌برند.
No image

فلسفه خلقت انسان

پرسش: حکمت و فلسفه آفرینش انسان در این عالم چیست به تعبیر دیگر چگونه می‌توان از پوچ گرایی در این عالم نجات یافت؟
Powered by TayaCMS