24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : مبناگرایان، انسجامگرایان، استدلال، عقلانیت
این مفهوم کاربردهای فراوان داشته و در حوزههای گوناگونی به کار رفته است. به همین دلیل نیز معانی مختلفی دارد. شاید بتوان با استقراء حوزههایی که و اژه عقلانیت در آنها به کار رفته است یک معنای جامع برای آن برشمرد. میتوان این معنای جامع را تبعیت کامل از استدلال صحیح دانست. روشن است که استدلال کردن بر یک چیز انحاء مختلفی دارد به همین دلیل عقلانیت ناشی از انواع مختلف استدلال نیز مختلف خواهد بود.
عقلانیت در یک تقسیمبندی اولیه به عقلانیت نظری و عقلانیت عملی تقسیم میشود. عقلانیت نظری ناظر به عقاید و جهانبینیها است و عقلانیت عملی ناظر به اعمال و رفتارهاست. برخی آن دو را به این نحو تعریف کردهاند: عقلانیت نظری عبارت است از تسلط هر چه دقیقتر بر و اقعیت، توسط مفاهیم انتزاعی و عقلانیت عملی هم یعنی محاسبه هر چه دقیقتر و سایل برای نیل به اهداف.[1]
چنانچه گفتیم در تعریف عقلانیت نظری با توجه به نوع استدلال سخنان متفاوتی گفته شده است. برخی چون استدلال صحیح را استفاده از بدیهیات یا سیر استدلالی منطقی از نظریات به بدیهیات میدانند عقیده و نظری را عقلانی میدانند که مبتنی بر بدیهیات یا نظریات به دست آمده از بدیهیات باشد.
تفسیر دیگری که از عقلانیت نظری شده است این است که یک نظر یا ایده زمانی عقلانی است که با سایر نظرها و عقاید آن فرد یا جامعه سازگاری داشته باشد. این دو تفسیر از عقلانیت دو گرایش مهم در مساله معرفتشناسی میباشد. فلاسفه در مساله معرفت و ارزش آن به دو گروه عمده یعنی: مبناگرایان و انسجامگرایان تقسیم میشوند. در دیدگاه مبناگروی نظر و ایدهای عقلانی بوده و به تعبیر خودشان ارزش معرفتی دارد که مبتنی بر بدیهیات بوده یا از نظریات مبتنی بر بدیهی به دست آمده باشد. اما از نظر انسجامگرایان لزومی به ابتناء معارف بر قضایای بدیهی نیست. همین که یک معرفت در منظومه معرفتی مورد قبول شخص، به صورتی و اقع شود که انسجام درونی نظام را همچنان حفظ نماید چنین نظری را میتوان عقلانی و با ارزش تلقی کرد. البته خود این انسجام تفاسیر متعددی یافته و دیدگاههای مختلفی در این که ملاک انسجام چیست ارائه شده است که بررسی همه آنها در این مقال نمیگنجد.[2]
عقلانیت عملی نیز به دونوع خودمحور و مصلحتاندیش و به عبارت دیگر اقتصادی و اخلاقی تقسیم میشود. عقلانیت عملی اقتصادی میگوید هر انسانی باید به دنبال تأمین منفعت خود باشد و مصلحت فردی او بر هر چیزی مقدم است و در معاشرت با دیگران در صورت لزوم میتواند مصلحت دیگران را فدای مصلحت خود کند. چنین کسی تا جایی پایبند اخلاق است که منافعش اجازه دهد. دزدی و دروغ ترک میشوند چون آنها را به زیان خود میبیند، اما اگر به نفعش باشند ترک آنها را احمقانه میداند.
امّا عقلانیت اخلاقی آدمی را به عدالت و انصاف فرا میخواند و به او میگوید در تعقیب منافع شخصی خود، به دیگران ظلم ننماید و حقوق آنان را فدای خود نکند. خلاصه آنکه این عقلانیت برای تعقیب منافع شخصی، چهارچوب معین میکند که همان محدوده ارزشهای اخلاقی است.[3]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان