نویسنده : محمد سربخشي
یکی از بحثهایی که در آن بین مشائین و شیخ اشراق اختلاف وجود دارد و میتوان گفت به یک معنی خاستگاه بحث تشکیک در ماهیت است اقسام کثرتی است که در حقایق میتوان فرض کرد. مشهور بین فلاسفة مشاء این بود که به طور کلی در میان اشیاء بیش از سه نوع کثرت نمیتوان یافت. اما شیخ اشراق با مخالفت با این ایده به طرح نوع چهارمی از کثرت پرداخت که در حقیقت همان کثرت تشکیکی بود. مشائین با اینکه تشکیک را در برخی از مفاهیم پذیرفته بودند، اما به هنگام توجیه خارجی این نوع کثرت، آن را به یکی از اقسام سه گانة کثرت که مشهور بین مشائین بود برمیگرداندند. اما شیخ اشراق با اصرار بر نوع چهارم به اثبات آن پرداخته و ادلة مشائین را در این خصوص مورد نقد قرار داد.
روشن است که برای تحقق کثرت بین دو چیز، حداقل یک جهت افتراق لازم است. چرا که اگر دو شیء مفروض مانند الف و ب از هر جهتی یکسان باشند و از هیچ جهتی کوچکترین تفاوتی با هم نداشته باشند نمیتوان گفت این دو، اصلا دو چیزند، بلکه در حقیقت بین آنها وحدت حقیقی برقرار است و به عبارت دیگر اصلا این دو، دو چیز نیستند، بلکه یک چیز است که دو اسم بر رویش گذاشته شده است. از طرف دیگر دو چیز که به سبب یک جهت افتراق از هم متمایز شدهاند و به همین سبب کثرتی پدید آمده است، اقلا از آن حیث که عنوان شیء و مانند آن بر هر دو صادق است با هم اشتراک خواهند داشت. بنابراین میتوان گفت هر دو امر کثیری حداقل یک جهت وحدت و یک جهت کثرت دارند و بدون این دو جهت دوئیتی برقرار نمیشود.[1]
کثرت در نزد مشائین
مشائین معتقد بودند کثرت به طور کلی سه نوع میباشد و غیر از آن ممکن نیست. از نظر ایشان دو امری که غیر هم هستند به یکی از انحاء سه گانة کثرت با هم تغایر خواهند داشت:
أ.کثرت ناشی از امور عرضی؛ مانند کثرتی که دو فرد از یک ماهیت نوعیه دارند. مثل کثرت زید و عمرو.
ب.کثرت ناشی از فصول؛ مانند کثرتی که دو نوع از انواع یک ماهیت جنسی با هم دارند. مثل کثرت انسان و فرس.
ج.کثرت ناشی از تمام ذات یا ماهیت؛ مانند کثرتی که دو مقوله با هم دارند. مثل کثرت و تغایر کم و کیف که هر کدام غیر از دیگری است و تباین به تمام ذات دارند.
ابن سینا در موارد مختلفی تصریح کرده است معنی واحد، بما هو واحد و بالذات نمیتواند کثرت پیدا نماید. چون لازمه چنین تکثری این است که حتی یک فرد هم از این معنی محقق نشود. به عبارت دیگر کثرت تشکیکی از نظر ابن سینا ممکن نیست.[2] استدلال ابن سینا در نفی کثرت معنی واحد این گونه است:
أ.اگر معنی واحد بالذات متکثر شود هیچ فردی از آن موجود نخواهد شد. زیرا:
ب.هر فردی از ماهیت دارای همان ماهیت است، بنابراین در عین فرد بودن باید متکثر نیز باشد، زیرا:
ج.مطابق فرض، متکثر بودن ذاتی این ماهیت است و فرد نیز به سبب دارا بودن ذات، خصوصیت آن را خواهد داشت.
د.اگر قرار باشد فرد در عین فرد بودن کثیر نیز باشد هرگز موجود نخواهد شد، زیرا لازمهاش تناقض است. یعنی هم فرد باشد و هم فرد نباشد.
ه.نتیجه این سخن این است که کثیر هم موجود نخواهد شد. چرا که از ترکیب افراد است که کثیر به وجود میآید.
دیدگاه شیخ اشراق
شیخ اشراق با این دیدگاه مخالفت نموده و نوع چهارمی از کثرت را مطرح میکند. به اعتقاد وی گاهی کثرت میتواند ناشی از شدت و ضعف یک حقیقت باشد، به طوری که بدون آنکه چیزی خارج از ذات آن حقیقت بر وی اضافه گردد خود ذات شدید و ضعیف گردد. وی برای این قسم، به امور مختلفی، همچون کثرتی که در سیاهی شدید و ضعیف و خط کوتاه و بلند وجود دارد مثال میزند. روشن است که سهروردی برای اثبات این نکته باید دلایلی را که مشائین در نفی کثرت نوع چهارم بیان کردهاند نقد کرده و رد نماید، وی این کار را در جاهای مختلفی انجام داده و به صورتی مبسوط به نقد ادلة مشائین پرداخته است.[3]
از نظر شیخ اشراق مشائین خود نیز میپذیرند تمام ماهیات به یک نحو بر افرادشان واقع نمیشوند. از طرف دیگر میدانیم که ایشان ماهیات را خارجی میدانند و اگر گفته میشود سیاهی شدید و ضعیف است منظورشان این است که سیاهیای که در خارج است یا شدید است یا ضعیف. و بالاخره اینکه قوام تشکیک به این است که آنچه مابهالامتیاز امور مشکک است باید عین مابهالاشتراک باشد یا حداقل این است که در تشکیک خاصی چنین است و مشائین نیز با اینکه تشکیک عامی را مطرح کردهاند، اما تشکیک خاصی را نیز قبول دارند. با توجه به این سه نکته گفته میشود در سه قسم مشهور کثرت، ممکن نیست مابهالاشتراک و مابهالامتیاز امور متکثر یک نحو حقیقت باشد، چرا که در این سه نحو کثرت، در مواردی که حقیقتی مانند ماهیت نوعیة امور متکثر مابهالاشتراک آنهاست، حقایق دیگری، یعنی حقایقی عرضی، مابهالامتیاز است و در مواردی که حقیقت مذکور مابهالامتیاز است، حقایق عرضی مابهالاشتراک است و در مواردی که حقیقتی ذاتی مانند جنس مابهالاشتراک است حقایق ذاتی دیگری مانند انواع فصول مابهالامتیاز است. پس برای حصول هر یک از این سه نحو کثرت، ضرورتا باید حقایق متفاوتی در کار باشد و ممکن نیست هیچیک از این سه نحو کثرت را فقط با یک نحو حقیقت داشت. در حالی که در تشکیک، وحدت مابهالاشتراک و مابهالامتیاز لازم است. همین امر نشان میدهد فقط با داشتن یک نحو حقیقت میتوان کثرت داشت. نتیجه آنکه ارجاع این نحو تمایز به یکی از سه قسم مذکور ممکن نیست و باید آن را قسم چهارمی از تمایز انگاشت.[4]
شیخ اشراق این مطلب را در ضمن اشکالی که به استدلال مشائین مبنی بر اثبات اختلاف نوعی کیفیات شدید و ضعیف وارد میکند، آورده است. یعنی مشائین با توجه به اینکه معتقد بودند تمامی کثرتهای موجود در خارج یا ناشی از تباین به تمام ذات است یا ناشی از اختلاف در جزء ذات (فصل) است و یا ناشی از امور عرضی است، اختلاف موجود در کیفیات مشکک همانند سیاهی شدید و ضعیف را به اختلاف نوعی برمیگرداندند. شیخ اشراق در ضمن بررسی این دلیل سخن ایشان را رد کرده و میگوید این نوع از کثرت دلیل دیگری دارد و نمیتوان آن را به یکی از این سه قسم برگرداند؛ چرا که لازمه اش این خواهد شد که اساسا تشکیک انکار شود. زیرا اساس تشکیک وحدت مابهالامتیاز و مابهالاشتراک است.[5]
دیدگاه ملا صدرا
ملاصدرا نیز شبیه همین سخن را دارد و حتی به نظر میرسد عین سخنان شیخ اشراق را تکرار کرده است. وی همانند شیخ اشراق عوامل کثرت را چهار نحو میداند. تنها فرقی که هست این است که او بر خلاف شیخ اشراق کثرت تشکیکی را مربوط به حقیقت وجود میداند، نه ماهیت. گرچه در ابتدای اسفار حتی آن را دربارة ماهیت هم میپذیرد، اما در نهایت آن را رد میکند. وی تمایز حاصل از تفاضل در ماهیات را ابتدائا قسم چهارمی از تمایز برشمرده و آن را همراه وجود امری تشکیکی قلمداد مینماید، حتی در این نظریه بر اساس تشکیک در ماهیت مساله مثل افلاطونی را همان گونه که افلاطون مطرح کرده است طرح نموده و قبول میکند،[6] اما چنانچه گفته شد در نهایت از این نظر برگشته و تشکیک را فقط منحصر در وجود میداند.[7]
برای توجیه و جمع بین این دو قول میتوان دو پیشنهاد مطرح کرد. یک اینکه ملاصدرا در اول اسفار در مقام داوری بین مشائین و اشراقیین است و از آنجا که قسم چهارمی از کثرت واقعا وجود دارد، بنابراین ملاصدرا تمام اشکالات این نوع کثرت را که مشائین وارد کردهاند رد کرده و آن را میپذیرد و چون شیخ اشراق اولین بار این نوع کثرت را قائل شده و آن را به ماهیت نسبت داده به نظر میرسد ملاصدرا هم دارد از تشکیک در ماهیت دفاع میکند. اما در واقع قصد ملاصدرا فقط دفاع از کثرت نوع چهارم است. سپس ملاصدرا در جای مناسب، نظر خاص خود را مطرح کرده و میگوید کثرت نوع چهارم در حقیقت در وجود محقق میشود. پیشنهاد دوم اینکه همانند برخی از اساتید فلسفه بگوییم ملاصدرا ماهیات را همانند وجود و البته به تبع آن در خارج موجود میداند، لذا همانگونه که تشکیک در وجود واقع میشود در برخی از ماهیات نیز همین گونه است.[8] بنابراین آنچه در اول اسفار گفته ناظر به همین نکته است و اما آنچه در جلد چهارم اسفار متذکر شده است ناظر به نفی تشکیک در ماهیت به صورت مستقل است.