نویسنده: صلاح الدین پارسایی
تفکیک قوا یکی از مهم ترین و اصلی ترین مبانی قانون اساسی کشور ما است. جالب است که این اصل بسیار مهم که در اولین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قرار داشت و در نگارش ها و بازنگری های بعدی به دقت از آن صیانت به عمل آمد برای اولین بار در اندیشه ها و آرای شخصی بنا شده است که سه قرن پیش از انقلاب اسلامی ایران در فرانسه میزیسته است؛ شارل لویی دو سکواندا یا بارون دو مونتسکیو یکی از مهم ترین فیلسوفان و متفکران سیاسی عصری است که بعدها به عصر روشنگری معروف گردید. وی در سال 1689 در یکی از شهرهای فرانسه زاده شد. خانواده او همه از نجبا و اشراف بودند. او در رشته حقوق تحصیل کرد و در سال 1708 دادستان شد. بعدها در پیشه وکالت دادگستری امرار معاش کرد. در سال 1713 پس از مرگ پدرش به عنوان رایزن حقوقی مجلس برگزیده شد. البته این مقاله اشارهای است به کارهای تاثیرگذار او در تاریخ اندیشه سیاسی جهان و هرگز در صدد تایید و یا رد آن بر نیامده است.
از آنجایی که مونتسکیو علاقه شدیدی به پژوهش های تاریخی و حقوقی داشت و همچنین به خاطر اینکه به شدت منتقد وضع موجود در فرانسه آن روزگار بود کتابی منتشر کرد به نام «نامه های ایرانی» و در آن با زبانی هجوآمیز سیاست های دولت و کلیسا را به باد انتقاد گرفت. او به مدت دو سال هم در انگلستان اقامت گزید که این دو سال تاثیر بسیار شگرفی بر آرای سیاسی بعدی وی گذاشت. او دل بسته پاره ای از ویژگی های خاص ساختار سیاسی انگلستان آن روزگار شد. در سال 1734 «ملاحظاتی در علل عظمت و انحطاط رومیان» را منتشر کرد و بالاخره در سال 1748 مهمترین اثر او درباره قانون (که حاوی چندین بحث مهم سیاسی دیگر است) به نام «روح القوانین» انتشار یافت که ثمره هفده سال کار و کوشش او بود.
مونتسکیو در نگارش روح القوانین در صدد بود همان روشی را که دانشمندان تجربه گرا، مانند لاک و نیوتن، برای اثبات و بیان مسائل فلسفی شان از آن بهره می بردند استفاده کند و فرم ایده آلش را برای ساختار یک حکومت تعریف کند. اما بحث از نظام هایی مانند جمهوری اسلامی ایران که مبتنی بر اصل ولایت فقیه و ماهیت مذهبی آن است، بیشتر مربوط به محتوا است. در عین حال باید توجه داشت که هدف مونتسکیو صرفا ثبت و شرح پدیده های اجتماعی و سیاسی نیست و بیشتر در پی آن بود که واقعیت ها را دریابد و بررسی تطبیقی پدیده ها را مبنای مطالعه منظم اصول تکامل تاریخی قرار دهد. به همین دلیل مونتسکیو را جزء اولین متفکرانِ عرصه «فلسفه تاریخ» در غرب می دانند.i
مونتسکیو در روح القوانین می گوید نظام های متفاوت قوانین انسانی در جوامع سیاسی متفاوت تابع عوامل گوناگونی، از قبیل خلق و خوی مردم، ماهیت و اصول صوَر حکومت، شرایط اقلیمی، اقتصادی و چیزهایی از این قبیل است. مجموع این روابط است که جان و روح قوانین را تشکیل می دهد. او نخست از رابطه قوانین با حکومت سخن می گوید. او حکومت را به سه نوع «جمهوری، سلطنتی و استبدادی» تقسیم می کند.
1. حکومت جمهوری یا حکومت مردم بر مردم از نگاه مونتسکیو خود به دو گونه قسمت می شود؛ وقتی که عامّه مردم قدرت عالیه را در دست داشته باشند، دموکراسی است و اگر قدرت در دست بخشی از مردم (معمولاخواص یا اشراف) حکومت اریستوکراسی است. در این نوع حکومت قانون حرف اول و آخر را می زند. مونتسکیو در کتابش در صدد بود این نوع حکومت را ایده آل ترین شکل حکومت معرفی کند. وی معتقد بود در جمهوری اصل بر تقوای مدنی و محترم شمردن قانون است.
2. حکومت سلطنتی که در آن پادشاه طبق قوانین معین خاصی حکم می راند و معمولاذیل او «قدرت های متوسطی» هم داریم. گویی مونتسکیو ایده این نوع حکومت را با عنایت به نوع حکومتی که آن زمان در انگلستان وجود داشت در ذهن پرورانده است. البته اگر کمی دقیق شویم واقعیت این است که حکومت های مشروطه ای مانند دولت بریتانیا بهترین مثال برای این نوع حکومت به شمار می روند. مونتسکیو می گفت در حکومت سلطنتی اصل بر شرف است؛ چیزی که بعدها به اشتباه نام «شاه دوستی» به خود گرفت.
3. حکومت استبدادی حکومتی است که در آن هیچ قوانین اساسی و هیچ «نگهبان» قانونی وجود ندارد. «از این روست که معمولاآداب و رسوم ظاهرا مقدسی خارج از حیطه قانون در این گونه کشورها نفوذ فراوان دارد، زیرا نوعی نگهبان دائمی تشکیل می دهد.» مونتسکیو به اشتباه نام مذهب را بر این گونه آداب و رسوم قرار می دهد و می گوید در کشوری که استبداد در آن حکم می راند اصل بر ترس است.ii
مونتسکیو در ادامه این طبقه بندی به یک نکته بسیار مهم اشاره می کند و آن تاثیری است که شرایط آب و هوا و اقلیم جغرافیایی بر نوع حکومت می گذارد. مثلاوی تاکید می کند که حکومت های استبدادی فقط متناسب با امپراتوری های بزرگ در آب و هوای گرم و خشک است و حکومت عامه یا دموکراسی فقط در کشورها و شهرهای کوچک موثر می باشد.
برخی ممکن است بر این تقسیم بندی و نظریه ای که در پی اش مطرح شد نقدی وارد کنند و بگویند چنین طبقه بندی ای سنتی و مصنوعی است و توصیفات مونتسکیو با واقعیت های تاریخی نمی خواند. مونتسکیو تاکید می کند که نظریه اش را باید در ساحتی آرمانی فهمید و نه عینی. در واقع او می گوید قاعدتا در حکومت خودکامه اصل بر ترس است، حال آنکه ممکن است حکومت خودکامه ای وجود داشته باشد که این گونه نباشد.
نظریه مهم دیگری که مونتسکیو پایه گذار آن است و از اهمیت فوق العاده بالایی برخوردار است تفکری است که خودش آن را با نام حکومت خودسرانه می خواند. وی معتقد بود در حکومت مطلقه فرانسه قوا باید از یکدیگر تفکیک گردد و تعادل میان آنها حفظ شود. از آنجایی که او حکومت مشروطه انگلیس را به شدت می پسندید معتقد بود تنها در انگلستان است که تفکیک و تعادل لازم میان قوا از روی هوشمندی با ترکیبی از حکومت سلطنتی و دموکراسی برقرار است. این نظریه شالوده ای شد بر آن سخنی که: برای تشکیل یک حکومت سه قوای متمایز و متعادل مجریه، مقننه و قضائی را تجویز کند. این نظریه نفوذ فراوانی داشت و آمریکایی هایی که در 1878 قانون اساسی ایالات متحده را تحریر کردند از آن اطلاعات کافی داشتند.