23 اسفند 1396, 13:58
همه شاخههای علوم انسانی و علوم تجربی برای اثبات مبادی خود احتیاج به فلسفه دارند و فلسفه نیز نحوه گشایش روح بشر را نسبت به عالَم و دیگران مورد بررسی قرار میدهد.
فلسفه حاصل از یک نوع فعالیت و کنجکاوی عقلی بشر، پیرامون پرسشهایی است که علم نمیتواند به آنها پاسخ دهد و امکان یافتن پاسخی برای آنها در حوزههای دیگر نیز وجود ندارد؛ در حقیقت فلسفه عهده دار حل کردن پرسشهایی است که فقط در محدوده تفکر عقلی قابل پاسخ دادن است.
فلسفه، مبانی و موضوعات علوم را اثبات میکند و در واقع یک نوع تقدم بر دیگر علوم دارد و نسبت به علوم اسلامی و حتی نسبت به همه علوم مانند علوم انسانی و علوم تجربی، بنیادی تر است و به اثبات موضوع آن علوم میپردازد؛ به عنوان نمونه، فلسفه موضوع علم ریاضی را که عدد است، اثبات میکند، در حالی که خود ریاضی نمی تواند عدد را اثبات کند.
فلسفه با قبل، بعد و همگام هر علمی، کارایی دارد و به تعبیری، علوم انسانی از نوع علوم روحی هستند و با تجلیات مختلف روح بشر سر و کار دارند و از طرفی بُعد فلسفی علوم غیرقابل انکار است و در نتیجه فلسفه با ورود به هر شاخه و حوزهای از علوم انسانی مانند جامعه شناسی، روان شناسی و عرفان شناسی کارآیی خاص خود را دارد.
همه شاخههای علوم انسانی به یک معنا خصلت فلسفی دارند و فلسفه از این جهت که نحوه گشایش روح بشر را نسبت به عالَم و دیگران، مورد بررسی قرار میدهد، یک عنصر غیرقابل اجتناب و غیرقابل حذف از روح بشر است و بُعد عقلی بشر را نشان میدهد.
به طور قطع و یقین، فلسفه در علوم انسانی تاثیرگذار است؛ هر چند که در کنار برخی رشتههای علوم انسانی تحلیل شده است؛ بنابراین یک جامعه شناس به یک معنا، یک کار فلسفی انجام میدهد.
مباحث عقلی و فلسفی، ماهیت اصلی دنیای امروز و چهره برجسته این عالَم را تشکیل میدهد و عصر امروز به تعبیری عصر فلسفه و تاملات و تفکرات و تحلیلهای فلسفی به شمار میرود.
امروزه بدون علم فلسفه، کار کردن در حوزه مباحث دینی امکان پذیر نیست؛ گرچه در زمان قدیم، کنار گذاشتن فلسفه امکان پذیر بود اما در دنیای امروز چاره ای جز مسلح بودن به تفکرات فلسفی نیست و بدون آن نمیتوان در تفکرات اسلامی کارا وارد شد و این تحلیل عمیق باعث شده است که فلسفه در حال حاضر صدر نشین مباحث عقلی و فکری بشود.
عمدتاً فلسفه در زمان قدیم خدمتی به دین نمی کرد و حتی گاهی از مواقع مشکلاتی را نیز ایجاد میکرد و بعضی از افراد با افکار سطحی نگر به سراغ علم فلسفه میرفتند و در نتیجه نمیتوانستند عمق بعضی از مسائل را دریابند و دچار یک نوع تعارض میان فلسفه و دین میشدند و یا از بُعد دیگر دین غافل میشدند و کمتر کسی بود که بتواند بُعد عقلی و معنوی و فقهی علم فلسفه را با هم جمع کند.
خواجه نصیر در واقع آغاز گر یک دوره جدید در علم کلام بود و در حقیقت علم کلام فلسفی را پایه گذاری کرد و یک نوع تحولی را در این علم به وجود آورد و توانست یک دیالوگ را میان جریانهای مختلف موجود در جهان اسلام مانند فلسفه مشاء و فلسفه اشراق که در زمان قدیم رایج بود، باز کند و در یک چار چوبی مورد ارزیابی و انتقاد قرار دهد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان