6 اسفند 1396, 12:52
از بررسی آثار محی الدینابنعربی به نظر میرسد وی نگاه یکسانی به قاعده الواحد ندارد و به انحای مختلف با آن مواجه شده و اشکالاتی نیز به آن وارد کرده که اکنون به طرح آنها و نوع مواجهه ابن عربی به این قاعده میپردازیم.
ابن عربی قاعده الواحد را می پذیرد ولی معتقد است واحدی که از هر جهت واحد بوده و هیچ جهت کثرتی نداشته باشد و در عین حال منشا چیز دیگری باشد، مصداق ندارد. چرا که ذات خدا که واحدِ علی الاطلاق و بسیط محض است علت هیچ چیزی نیست و در مرحله اسما و صفات است که خدا منشا عالم میباشد و در این مرحله نیز، در عین وحدت دارای کثرت است. پس قاعده الواحد به هیچ وجه مصداق و تحققی در خارج ندارد. این رویکرد ابن عربی را اینگونه میتوان ترسیم کرد که اگر قاعده الواحد را بر اساس یک قیاس منطقی شکل اوّل تنظیم کنیم در قسمت کبرای قیاس اشکالی مشاهده نمیشود اما صغرای قیاس تحقق خارجی ندارد. خود ابن عربی در این خصوص میگوید: از واحدی که از جمیع جهات واحد باشد، غیر از واحد صادر نمیشود، ولی آیا کسی با این وصف وجود دارد؟ این مسئله از نظر شخص منصف محل نظر است.آیا نمیبینی که تجلی از احدیه صحیح نیست .... و عقلاً از واحدی که جامع جهات متعدد نباشد اثری صادر نمیشود و کاش میدانستم که چگونه فهمها این امر را که از آفتاب آشکارتر است درنیافتهاند و بدین قائل شدهاند که از واحد جز واحد صادر نمیشود و اینکه حق تعالی نیز واحد من جمیع الوجوه است ، در حالی که خود می دانند که نسبتها نیز ازجمله، وجوه وجهات محسوب میشوند و صفات نیز در بعضی مذاهب از جمله وجوه حساب می شوند، پس کجا واحد من جمیع الجهات تحقق دارد؟ البته از بیان فوق دو برداشت مختلف میتوان داشت؛ اوّل عدم پذیرش قاعده الواحد به طور کلی و دیگری پذیرش اصل قاعده و نفی تحقق صدور از موجود«واحد» و «احد» من جمیع الوجوه یا همان هویت مطلقه بر اساس قاعده «التجلی لا یصحّ من الاحدیه» برداشت؛ اول نیز یکی از رویکردهای ابن عربی به قاعده الواحد است که در ادامه بیان خواهد شد، اما براین اساس برداشت دوم پس از مقام ذات و حضرت احدیت، دیگر واحد من جمیع الوجوه، مفهومی بدون مصداق است، چرا که پس از آن مرحله واحدیت است که صفتها، جهات و نسبتها و تعیناتی را پذیرفته و به واسطه همانها متعددالوجوه شده است. ابن عربی از عدم امکان انتساب نسبتهای عقلی همچون علیت و شیئیت به احدیت، نتیجه میگیرد که این امر حاکی از ابسط بودن احدیت از واحدیت میباشد و این خود دلیلی است بر اینکه واحد من جمیع الوجوه در ناحیه ظهور و علیت یافت نمیشود. بدین جهت محی الدین رویکرد حکما در کنکاش و بحث پیرامون این قاعده را بی فایده دانسته و ایشان را تخطئه می نماید.
برخی پژوهشگران معتقدند ابن عربی در جایی قاعده الواحد را به طور کلی رد نموده است چرا که هیچ مصداق و موضوعی در خارج ندارد و در توضیح این ادعا می گویند: فلاسفه قاعده الواحد را در بیان نظام طولی عالم و ترتب کثرت بر وحدت و نیز در بیان کیفیت افعال خداوند مورد بحث قرار دادهاند. موضوع قاعده الواحد نیز واحدی است که از جمیع جهات واحد باشد که آن هم جز خداوند هیچ نیست. حتی عقل اول که بعد از خداوند، بسیط ترین موجودات میباشد نیز از هر جهت واحد نبوده و دارای جهات متعدد است. حال اگر عارفی به درجه و منزلتی برسد که واحدِ کثیر را شهود نماید، ملاحظه میکند که کثیرِ واحد از آن صادر میشود یعنی از واحد، کثیر صادر میگردد. وی سپس با لحاظ دو شرط یعنی، موضوعیت نداشتن قاعده الواحد در مورد خدا و واحد از جمیع جهات بودن خدا از نگاه فلاسفه، نتیجه میگیرد که اصل قاعده را میتوان از نظر تحقق خارجی منکر شد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان