كلمات كليدي : پديدارشناسي، پديدشارشناسي دين، دين¬پژوهي
نویسنده : مهدي عبداللهي
علومی که تحت عنوان دینپژوهی قرار میگیرند، به دو دسته کلی تقسیم میشوند:
الف) علومی که با حقانیت و صدق و کذب ادیان مرتبط هستند، که عبارتند از فلسفه دین، کلام و معرفتشناسی دینی.
در این دسته، پژوهشگر دین به دنبال این است که در میان ادیان متعدد و فراوانی که در جهان وجود دارند، کدام یک حق است؟
ب) علومی که به حقانیت و صدق و کذب ادیان کاری نداشته، به دنبال بیان آثار روانشناختی، جامعهشناختی، تاریخی و فرهنگی مترتب بر دین هستند.
این دسته خود به دو شاخه تقسیم میشوند:
1. علومی که از منظری ویژه بخش خاصی از دین را مورد بررسی قرار میدهند که عبارتند از جامعهشناسی دین، روانشناسی دین، مردمشناسی دین، اسطورهشناسی دین، هنر و ادبیات دینی.
2. علومی که به بخش خاصی از دین نظر ندارند، بلکه کلیت و تمام دین را مورد پژوهش قرار میدهند. این رشتهها در بررسی کل دین به عنوان موضوع پژوهش با دو روش تاریخی و پدیدارشناختی به تحقیق میپردازند. روش تاریخی، منشأ پیدایش تاریخ ادیان و دینپژوهی تطبیقی گردیده، و روش پدیدارشناختی، به شکلگیری پدیدارشناسی دین انجامیده است.[1]
از همین روست که ماکس مولر بنیانگذار دینپژوهی به معنای خاص آن گفته است: «به جای پیروی از متکلمان ـکه تنها میخواهند درستی دین خود و اشتباه ادیان دیگر را اثبات کنندـ وقت آن رسیده که رویکردی کمتر طرفدارانه اتخاذ کنیم؛ رویکردی که عناصر، الگوها و اصولی را جستجو کند که در ادیان همه زمانها و مکانها به طور یکسان یافت میشود.»[2]
اصطلاحات phenomenon و phenomenology از واژه یونانیphainomenon («چیزی که خود را مینمایاند» یا «آنچه که پدیدار است») مشتق شدهاند.[3]
پدیدارشناسی دین، که هم به عنوان یک رشته اصلی در دینپژوهی و نیز به عنوان یک رهیافت مؤثر به دین، در طول قرن بیست ظهور پیدا کرده است، در میان پژوهشگران دینی حداقل چهار کاربرد دارد:
أ. پژوهش درباره پدیده دین: در انبوهی از آثار، پدیدارشناسی دین به معنایی مبهم، موسّع و به شیوهای بسیار غیرنقادانه به کار رفته است. پدیدارشناسی در این معنا، اغلب چیزی بیش از پژوهش در باب پدیده دین افاده نمیکند.
ب. پدیدارشناسی دین به عنوان روششناسی عام: برخی از محققان هلندی از قبیل دولاساوسایه و گئو وایدِنگرِن در محدوده پدیدارشناسی دین، دست به مطالعات تطبیقی و طبقهبندی انواع مختلف پدیدارهای دینی زدهاند. آنها روشهای عام پدیدارشناسی را در پدیدههای متنوع دینی نظیر عقاید، نمادهای دینی و فعالیتهای مذهبی به کار بستند. این اندیشمندان توجه بسیار ناچیزی به مفاهیم، روشها و ملاحظات خاص پدیدارشناختی داشتند.
ج. پدیدارشناسی روشی: محققان فراوانی نظیر کریستِنسِن، فاندر لیو، یواخیم واخ، بلیکر، میرچا الیاده، واردنبرگ و گِرادوس پدیدارشناسی دین را یک رشته یا حوزه یا شیوه خاصی در دینپژوهی میدانند. این دسته از متفکران به دنبال طرح مباحث فلسفی در محدوده دین نیستند، بلکه درصدد توصیف پدیدهها و نمادهای دینی از قبیل مکانهای مذهبی، آداب و رسوم دینی و نهادهای دینی هستند. پدیدارشناسی دین در این کاربرد، بخشی از دینپژوهی است. در اینجاست که بیشترین تعامل پدیدارشناسی دین با دینپژوهی صورت میگیرد.
د. پدیدارشناسی فلسفی: پدیدارشناسی دین نزد برخی از اندیشمندان، متأثر از پدیدارشناسی فلسفی[4] است.
بخش اعظم رهیافتهای تعدادی از متفکران نظیر ماکس شلر و پل ریکور، را جزو پدیدارشناسی فلسفی دانستهاند. دیگران از جمله رودولف اتو، واندرلیو و الیاده نوعی روش پدیدارشناسی به کار بردهاند، و لااقل تاحدودی متأثر از پدیدارشناسی فلسفی بودهاند.[5]
تا اواخر قرن بیستم مطالعه علمی دین، یعنی ماهیت دینداری انسان، غالباً به یکی از این روشها بود، یعنی موضوع یا از نظر مردمشناسی و جامعهشناسی مورد توجه بود، یا از دیدگاه روانشناسی یا تطبیقی بود، مانند تحقیقات ماکس مولر و فریزر، و یا مجزا و غیرتطبیقی، مانند کارهای دورکهایم و فروید. اما از اوایل این قرن، روش تطبیقی به تدریج در تحقیقات دینی رواج بیشتر یافت و کوشش پژوهشگران و دینشناسان عمدتاً معطوف به کشف معانی پدیدههای دینی بود. پژوهشگر میخواست از طریق مقایسه و تطبیق پدیدهها به حیات دینی پیروان ادیان دیگر نزدیک شود و در تجارب دینی آنان مشارکت یابد. کار پدیدارشناس گردآوری توصیفات دقیق تجربههای دینی، و تجربه و تحلیل تطبیقی آنها و کشف معانی پدیدهها و پی بردن به چگونگی رابطه میان پدیده دینی یا امر مقدس با شخص تجربهگر و تظاهرات خارجی این تجربههاست.
پ.د.شنت پی دولاساوسایه[6](1848-1920م) را گاه مؤسس پدیدارشناسی دین به عنوان رشته خاص در نظر میگیرند.[7] روش پدیدارشناسی نخست در آلمان و کشورهای اروپای شمالی رواج یافت، و کسانی چون رودلف اتو، برده کریستنسن و فاندرلیو مهمترین چهرههای این جریان بودند. کسی که در این اواخر بیش از دیگران در ترویج این شیوه در جهان و مخصوصاً آمریکای شمالی تأثیر داشت، میرچا الیاده بود که امروزه اغلب پژوهشگران پدیدارشناس دین، از شاگردان و یا از پیروان راه و روش او میباشند. [8]
از دهههای آغازین قرن بیستم، رویکرد پدیدارشناسانه به دین هواداران خاص خود را یافت. این متفکران اعلام میکردند که روش نوینی برای توصیف و درک پدیدارها، آن چنان که واقعاً هستند، فراهم آوردهاند. آنها پیشفرضها و نیز بحثهای انتقادی در باب صدق و کذب را در پرانتز مینهند یا به حال تعلیق درمیآورند تا ماهیت دین، آن چنان که واقعاً توسط پیروان خود آن دین تجربه میشود، آشکار گردد.[9]
پدیدهشناسی دین را باید واکنشی در برابر رهیافتهای تاریخی، روانشناختی، یا جامعهشناختی در نظر گرفت. اغلب پدیدهشناسان دین، چنین رهیافتهایی را، رهیافتهای «تحویلگرایانه» تلقی میکنند، چون به جای توضیح ماهیت دین، آن را به امری روانشناختی یا پدیدهای جامعهشناختی یا واقعهای تاریخی تقلیل میدهند و به همین سبب به جای توضیح آن، به محو آن میپردازند. به اعتقاد پدیدارشناسان دین، به جای تبدیل دین به مفاهیم دلخواه، باید خود را مهیا سازیم تا به مفهوم دقیق دین نایل آییم. دین امری تحویلناپذیر است که آن را فقط با خودش میتوان شناخت.[10]
یکی از بزرگترین مخالفان تحویلگرایی در غرب، میرچا الیاده است. او معتقد است که پدیدارشناس دین، باید از تحویلگرایی دوری کند، به این دلیل که حوزه دین را باید به طور مستقل در نظر گرفت و نباید آن را به امور دیگری از قبیل جامعهشناسی، روانشناسی، فیزیولوژی، اقتصاد، زبان، هنر و غیره تحویل برد، یعنی ماهیت دین را نباید با این امور تبیین کرد. به اعتقاد الیاده، عنصر اختصاصی دین «امر مقدس» است و این امور مقدس هستند که اساس هر دینی را تشکیل میدهند، اما بنا بر هر نوع تحویلگرایی، این عنصر از دست میرود.[11]
وجه ممیز رهیافت پدیدهشناختی به دین از دیگر رهیافتهای دینپژوهانه، این عقیده است که دین، تجلی و تعبیر نمادین «امر قدسی» است. بنابراین، رسالت یک دینشناس این است که از طریق دادهها و اطلاعات مربوط به ادیان جهان، به توصیف و تشریح منسجم انواع ادیان به عنوان نمادهای گوناگون «امر قدسی» بپردازد. «امر قدسی» از نظر اندیشمندانی مانند اتو، فاندرلیو، الیاده و کریستینسن، موجودی مابعدالطبیعی، متعالی و فراتر از ساحت عقل بشری است که غالباً از او به «مطلقاً دیگر» یا «به کلی دیگر» یا واقعیت غایی و واپسین، امر مطلق، موجودی فراتر از زمان و تاریخ تعبیر میآورند.
مشکل اصلی این رهیافت، این است که «امر قدسی» یک شئ عادی در دسترس نیست، بلکه واقعیتی متعالی و فراعقلانی است. منتقدان رهیافت پدیدهشناختی به دین مدعی هستند که این ادعا که ماهیت دین، عبارت از «امر قدسی» است، ادعایی است که نه تأییدپذیر است و نه تکذیبپذیر.[12]
اعتقاد پدیدارشناسان بر این است که مطالعات تطبیقی و پدیدارشناسی دین علاوه بر این که ما را به کشف معانی پدیدارهای دینی یاری میکند، ادراک ما را از جنبههای مختلف دین خود ما کاملتر میسازد، حیات دینی و ایمانی ما را گسترش و توانمندی میبخشد، و توانایی میدهد که حقایق دینی خود را روشنتر ببینیم و برای بسیاری از پرسشها، پاسخهای واضحتر بیابیم. [13]
با توجه به آنچه گذشت، پدیدارشناسی دین به دنبال فهم همدلانه و مستقیم و به دور از ارزشگذاری دین است که مبتنی بر تعلیق پدیدهشناختی و امتناع از صدور حکم و تعیین صدق و کذب یک پدیده است. در این روش ما به بدون دخالت دادن باورها و ذهنیت خودمان، دین را آن گونه که هست، به مطالعه مینشینیم.
پدیدارشناسی دین، روشی است که در آن، پدیدارهای دینی به آن صورتی که ظاهر هستند، مورد مطالعه قرار میگیرند. در این روش آنچه که پشت پدیدار است، یعنی محیط، تاریخ و غیره، مورد توجه نیست. پدیدارشناس، پدیدارهای دینی را طبقهبندی کرده و به آنها نظم میبخشد. او با مقایسه میان متون، اسناد و پدیدارهای دینی، ساختار و معنی آنها را درک میکند. پدیدارشناس در توصیف یک دین باید درکی همدلانه از آن داشته باشد؛ یعنی سعی کند خود را به جای مؤمن دینی که در حال بررسی آن است، قرار دهد و خود را در قالب معتقد به آن فکر درآورد.[14] سروکار پدیدارشناس با مباحث کلامی و فلسفی نیست، بلکه سعی او بر این است دریابد که در عالم تجارب انسانی، اموری چون نماز، دعا، رستگاری، پرستش و نظایر این پدیدهها چه معنایی دارند و در حیات عاطفی و ایمانی انسان چگونه عمل میکنند. پدیدارشناس با روش تاریخی و تطبیقی پدیدارها را بررسی میکند، یعنی هم به عملکرد یک پدیدار در تاریخ یک دین و تحولاتش در آن متن خاص توجه دارد، هم به چگونگی صور و انواع تظاهرات آن در ادیان مختلف نظر دارد، و از رهگذر مقایسه آنها، میکوشد معنا و وجوه اشتراک آنها را بیابد. پدیدهها باید خود سخن بگویند و شخص ناظر به هیچ روی نباید پیشداوریهای خود را در توصیف پدیدهها دخالت دهد. پدیدارشناس به صدق و کذب دعاوی ادیان هم کاری ندارد. اثبات صدق و کذب، امری است عقلانی و تجربههای دینی در ساحت قدسی و ایمانی میگذرد. [15]
خصوصیات زیرین، ویژگیهای عمده پدیدارشناسی دین میباشند:
1. ماهیت آن به عنوان یک رهیافت تطبیقی، دستگاهمند، تجربی، تاریخی و توصیفی؛ دعاوی ضد تحویلی و ماهیت خودمختارانه آن؛ اقتباس آن از مفاهیم حیث التفاتی و تعلیق در پدیدارشناسی فلسفی؛ تأکید آن بر ارزش درک همدلانه و تعهد دینی؛ و ادعای فرآوری بصیرت نسبت به ساختارهای ماهوی و معانی.[16]
2. پدیدارشناسى دین، با دو رهیافت روبرو است: کلاسیک و هرمنوتیک.[17] پدیدارشناسى کلاسیک، از پدیدارشناسى هوسرل، مفاهیم، مبانى و اصول آن، بهرهمند است، اما پدیدارشناسى هرمنوتیک، مبتنی بر تقریرهای پدیدارشناسى هرمنوتیک پس از هیدگر میشود و با فضاى پُستمدرن، سازگارتر است.[18]
3. هرچند هوسرل روش پدیدارشناسی را در حوزه دین به کار نبرده است، اما سوسای، ماکس شلر و فاندرلیو و بسیاری دیگر، این روش را در تحلیل و توصیف پدیدارهای دینی به کار بردند. تأویل یا تحویل ذاتی، تعلیق، تحویل و همدلی از جمله مفاهیم کلیدی پدیدارشناسی کلاسیک است.[19] پدیدارشناسى کلاسیک دینى، روشى مبتنى بر دیدگاه مدرنیته است؛ از این رو میتوان در پدیدارشناسى کلاسیک، دین را همچون موضوع، مورد مطالعه قرار داد و پدیدارهاى آن را بىآنکه، خود درگیر آن بود، سامان داد. پدیدارشناسى کلاسیک دین، از بیرون به بررسى پدیدارهاى دینى میپردازد. [20]
انتقاداتى که در خصوص رهیافت کلاسیک پدیدارشناسى به دین، انجام گرفت، به ظهور پدیدارشناسى هرمنوتیک دین منتهی شد.[21] که بر طبق آن، هم روش و هم موضوع مورد مطالعه براى ناظر در بستر فرهنگیـتاریخى ناظر معنى دارد و هر گونه قضاوت او، اعم از نقادى و تبیین بر این اساس، اجرا مىشود و لذا روایت و نقلهاى فرهنگىـتاریخى، در مرکز فرآیند فهم دینى قرار دارد.[22]