كلمات كليدي : پلوراليسم، كثرت گرايي، تنوع اديان، واقعيت غايي، انحصارگرايي، شمول گرايي، واقعيت في نفسه، رستگاري، نجات، حقانيت
نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف
پلورالیسم در لغت به معنای تعدد و تکثر است. این اصطلاح همانند واژهی سکولاریسم نخست در حوزه کلیسا به کار رفت و به اشخاصی که در کلیسا دارای مناصب و مشاغل گوناگون بودند اطلاق شد[1].
اصطلاح پلورالیسم دینی در معنای رایج آن عبارت از تعدد و تکثر ادیان حق است. به عبارت دیگر، پلورالیسم دینی به این معناست که حقیقت و رستگاری منحصر در دین خاصی نیست و همه ادیان و یا حتی تمامی مکاتب بشری بهرهای از حقیقت دارند.
در نتیجه اولا پیروی از برنامههای هر یک از این ادیان یا مکاتب میتواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد و ثانیا نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بربسته، خصومتها و مجادلات دینی جای خود را به همدلی و همسویی میدهند[2].
خاستگاه نظری پلورالیسم دینی جهان مسیحی است که در دهههای اخیر توسط جان هیک ( -1922) طرح و ترویج شده است[3]. وی در تعریف آن مینویسد: «پلورالیسم دینی به عبارت کلی، این اعتقاد است که حقانیت و نجاتبخشی در زندگی، حق انحصاری هیچ دینی نیست[4].» و نیز مینویسد: «از نظر پدیدارشناسی اصطلاح تعدد ادیان (پلورالیسم دینی) بهطور ساده عبارت است از این واقعیت که تاریخ ادیان نمایانگر تعدد سنن و کثرتی از متفرعات هر یک از آنهاست. از نظر فلسفی، این اصطلاح ناظر به یک نظریه خاص از روابط بین سنتهاست، با دعاوی مختلف و رقیب آنها. این اصطلاح به معنای این نظریه است که ادیان بزرگ جهان تشکیل دهنده برداشتهای متفاوت از یک حقیقت غایی و مرموز الهیاند[5].»
تبیین و توجیه نظریه پلورالیسم دینی
جان هیک با پذیرفتن این امر که بعضی ادیان دیدگاههای کاملا متفاوتی درباره واقعیت غایی و حقیقت قصوی دارند و همچنین درک تناقض و تضاد این دیدگاهها به تبیین نظریه خود میپردازد. وی به پیروی از کانت میان واقعیت فینفسه (نومن) و واقعیت آنچنانکه به وسیله انسانها و فرهنگها درک و تجربه میشود (فنومن) تمایز مینهد. بر این اساس از نظر وی هنگامی که دینداران میکوشند تا از واقعیت غایی فینفسه سخن بگویند فقط میتوانند توضیح بدهند که آن واقعیت، چگونه بر ایشان پدیدار شده است. چگونگی توصیف دینداران از واقعیت فینفسه بستگی به مفاهیم مفسری دارد که آنان بکار میگیرند. دینداران از این مفاهیم برای فهمیدن و ساختن جهان خویش و نیز معنا بخشیدن به وجود خود استفاده میکنند. بنابراین کسانی که معتقدند واقعیت غایی، امری غیرثنوی و غیرقابل توصیف است مجموعهی خاصی از مفاهیم مفسر، استعارات و تصاویر را بکار میگیرند؛ و کسانی که معتقدند خداوند موجودی متشخص است، مجموعه دیگری را مورد استفاده قرار میدهند. واقعیت غایی امری نامتناهی است و لذا هر دوی این تصاویر تا حدی درست هستند[6]. خلاصه آنکه در خارج، واقعیت نهایی مطلقی وجود دارد که افراد در ادیان مختلف از آن واقعیت نهایی تفسیرهای مختلفی ارائه میدهند. در دین اسلام، این واقعیت به عنوان «الله» تفسیر میشود؛ در دین مسیحیت از آن به عنوان «خدای پدر» (در شکل تثلیث) و در دین یهود به عنوان «یهوه» و در بعضی سنتهای هندی به عنوان «ویشنا» تعبیر میکنند. همه این تصاویر از واقعیتهای مطلق در حد ساحت پدیداری درستند؛ ولی هیچ یک از این تفسیرها کاملا با واقعیت مطلق منطبق نیستند[7]. هیک خود میگوید[8] : «واقعیت نهایی فی نفسه ورای وصف و فهم انسانی است. همان گونه که متکلم بزرگ مسیحی، توماس آکوئیناس گفتهاست: خدا فراتر از هر صورت عقلی ما است. خدای قائم بالذات وسرمدی و نهایی، وصفناپذیر است یا همانگونه که من ترجیحاً میگویم، فوق مقوله و ورای قلمرو نظامهای مفهومی انسانی ما است؛ بنابراین ما بین خدایی که موجود قائم بالذات و نامتناهی است و خدایی که به لحاظ انسانی قابل شناخت است تمایزی قائل میشویم.»
وی برای توضیح منظور خود از داستان معروف مردان کور و فیل استفاده میکند و میگوید: «برای گروهی از مردان کور که هرگز با فیل مواجه نشده بودند فیلی آوردند. یکی از ایشان پای فیل را لمس کرد و گفت فیل، یک ستون بزرگ و زنده است. دیگری خرطوم حیوان را لمس کرد و اظهار داشت که فیل، ماری عظیمالجثه است. سومی عاج فیل را لمس کرد و گفت که فیل شبیه به تیغه گاوآهن است و ... . البته همه آنها درست میگفتند اما هر کدام صرفا به یک جنبه از واقعیت اشاره میکردند و مقصود خود را در قالب تمثیلهای بسیار ناقص بیان میداشتند[9].»
بنابراین از نظر هیک ادیان مختلف، تفسیرها و صورتهای مختلفی از واقعیتهای مطلق را گزارش میدهند. آنها درواقع یک حقیقت واحد را تجربه میکنند؛ ولی تفسیرهای آنها مختلف و برخاسته از فرهنگ و عادات و رسوم خاص آنان است.[10]
وجوه مختلف پلورالیسم دینی
کثرتگرایی دینی دارای وجوه و چهرههای مختلفی است که عبارتند از[11]:
1) پلورالیسم دینی هنجاری: بر اساس این وجه از پلورالیسم دینی، مسیحیان اخلاقا وظیفه دارند پیروان ادیان و سنتهای غیرمسیحی را محترم بشمارند و نسبت به آنها تکبر نورزند.
2) پلورالیسم دینی نجاتشناختی: در یک تعریف عام میتوان گفت پلورالیسم نجاتشناختی بدین معناست که غیرمسیحیان میتوانند به نجات دست یابند. از نظر جان هیک برای آنکه پلورالیسم دینی هنجاری موثر واقع شود، لااقل به لحاظ روانشناختی وجود کثرتگرایی نجات شناختی ضرورت دارد زیرا اگر مسیحیان معتقد باشند که پیروان ادیان دیگر نمیتوانند به نجات دست یابند برای آنها احترامی قائل نخواهند شد.
3) پلورالیسم دینی معرفتشناختی: میتوان این وجه را چنین بیان نمود که توجیه مسیحیان از دین خود نسبت به توجیه پیروان ادیان دیگر بهتر نیست. به عبارت دقیقتر از نظر هیک پیروان ادیان بزرگ جهان نسبت به توجیه اعتقادات دینی خود با هم برابر هستند.
4) پلورالیسم دینی حقیقتشناختی: یعنی اعتقاد به اینکه حقیقت دینی در ادیان بزرگ غیرمسیحی کمتر از حقیقت دینی در مسیحیت نیست. کثرتگرایان دینی مدعی هستند علیرغم این واقعیت که ادیان دعاوی متناقضی نسبت به حق، نجات، درست و نادرست، بایدها و نبایدها، تاریخ و بشر دارند همه این دعاوی میتوانند نسبت به جهانبینیهایی که خاستگاه آن اقوال و ادعاها هستند صحیح باشند.
هیک دیدگاه نسبیت حقیقت دینی خود را بر اساس آنچه که فرضیه نوع-کانتی نامیدهاست، تبیین میکند. بر اساس این فرضیه، حق فینفسه غیرقابل بیان است و ادعاهای دینی درباره حقیقت، واکنشهایی شناختی نسبت به این واقعیت متعال غیرقابل بیان هستند؛ واکنشهایی که به لحاظ تفاوت در شیوههایی که در آنها حق (حقیقت) به تجربه درمیآید از هم متمایز هستند. به عبارت دیگر تفاوت ادیان در شیوه تجربه یا تجلی حقیقت است. چنانکه مینویسد[12]: « فرضیه نوع-کانتی، مساله تعارض بین ادعاهای ادیان مختلف را با این پیشنهاد که در واقعیت بین آنها هیچ تعارضی وجود ندارد حل میکند زیرا این ادعاها درباره جلوههای گوناگون حق نسبت به جوامع ایمانی-انسانی مختلفی هستند که هر یک از آنها با مفاهیم، اعمال معنوی، شیوه زندگی، اسطوره، داستان و خاطرات تاریخی مخصوص به خود عمل میکند.»
باید توجه داشت که منظور هیک آن نیست که همه تعالیم ادیان مختلف درست و یا حتی به طور نسبی صحیح هستند زیرا خود وی صریحا برخی از تعالیم سنتی مسیحیت همچون آموزههای مربوط به تجسد و نجات انحصاری مسیحیان مومن را نادرست میشمارد. از سوی دیگر، منظور وی این نیست که صرفا برخی از حقایق دینی را میتوان در هر یک از سنتهای دینی بزرگ یافت بلکه وی مدعی است علیرغم ناسازگاری ظاهری در میان تعالیم مهم سنتهای بزرگ، بسیاری از آنها صحیح هستند[13].
5) پلورالیسم دینی وظیفهشناختی: این وجه به اراده یا امر الهی مربوط میشود که بر اساس آن برای اطاعت اوامر الهی نیازی نیست که حتما مسیحی باشیم بلکه از طریق آموزههای سایر ادیان نیز میتوان اوامر خداوند را بجا آورد.
نگرشهای مقابل پلورالیسم دینی
هیک، نگرشهای مقابل کثرتگرایی دینی را به دو دسته تقسیم نمودهاست[14]:
الف) انحصارگرایی (Exclusivism): انحصارگرایان معتقدند رستگاری، رهایی، کمال یا هر آنچه که هدف نهایی دین تلقی میشود منحصرا در یک دین خاص وجود دارد و یا از طریق یک دین خاص بدست میآید. البته ادیان دیگر نیز حامل حقایقی هستند اما منحصرا یک دین حق وجود دارد. بنابر این نگرش پیروان سایر ادیان حتی اگر دیندارانی اصیل و به لحاظ اخلاقی درستکار باشند نمیتوانند از طریق دین خود رستگار شوند.
اگرچه ذات ادیان همواره با نوعی انحصارگرایی همراه بوده است تعالیم برخی ادیان مانند مسیحیت در شیوع، گسترش و رشد این تلقی بیشتر تاثیرگذار بودهاست[15]. چنانکه در مذهب کاتولیک این جمله معروف است که: «هیچ کسی خارج از کلیسای کاتولیک، نه تنها کافران (غیر مسیحیان)، بلکه همچنین یهودیان، بدعتگذاران یا نفاقافکنان نمیتواند در حیات ابدی سهیم باشد. آنها به آتش ابدی داخل میشوند که برای شروران مهیا شدهاست، مگر اینکه قبل از مرگ به کلیسا ملحق شوند[16].» و یا هنریک کرامر که نماینده مهمی در مسیحیت پروتستانی محسوب میشود تاکید میکند که: «اگر بخواهیم دین حق و مراد خداوند را بشناسیم، این کار تنها از راه توجه به تجلی خداوند در مسیح میسر است و نه غیر آن[17].»
ب) شمولگرایی (Inclusivism): در نظریه شمولگرایی باید میان حقانیت از یکسو و نجات و رستگاری از سوی دیگر تفکیک قائل شد؛ شمولگرایی همانند انحصارگرایی حقانیت را منحصر به دین خاصی میداند و هیچ دین دیگری را صاحب حقیقت نمیشمارد اما تفاوت در این است که نجات و رستگاری در شمولگرایی منحصر به آن دین خاص نیست و پیروان ادیان دیگر نیز به تناسب دین و آئین خود و به تبع حقانیت و رستگاری اصیل آن دین از نجات و رستگاری بهرهمند میشوند[18].
کارل رانر متاله کاتولیک معتقد است که مسیحیت یک دین مطلق است و از راه هیچ دین دیگری نمیتوان رستگار شد. کلمه منحصر به فرد خداوند در عیسی(ع) که به خاطر همه انسانها مصلوب شد، تجسد یافت. البته خداوند اراده نمودهاست که همه انسانها نجات یابند و برای تحقق همین رستگاری فراگیر بود که عیسی(ع) کفارهای پرداخت و خداوند برکات فعل رستگاریبخش او را شامل حال همه انسانها (حتی کسانی که از عیسی (ع)، از مرگ و سلطنت او هیچ نشنیده باشند) نمود. بنابراین خداوند این امکان را فراهم آورد که همه حتی آنها که در متن مسیحیت تاریخی نزیستهاند متحول شوند و با خداوند آشتی نمایند[19].
نقد نظریه پلورالیسم دینی
بر نظریه پلورالیسم دینی، نقدهای بسیاری وارد شده است که تنها به یک نمونه از آنها اشاره میشود:
ایان باربور در نقد آن مینویسد[20]: «این نظر تفاوتهای معتنابهی را که پیروان هر دینی در مورد آنها به حق اصرار میورزند، نادیده میگیرد. فیالمثل میتوان به این اعتقاد ادیان غربی که تاریخ را عرصه فعالیت مایشاء خداوند میدانند به عنوان موردی که نقطه مقابل ادیان شرقی است که خصلت غیرتاریخی دارند اشاره کرد. مورد دیگر این است که ادیان عالم بحران بشر را همه به یکسان بازنمیشناسند؛ از نظر آئین بودا و آئین هندو، خود نفس است که مایه دردسر است و انسان باید با دست شستن از امیال و عواطف یا وانهادن هویت خویش و غرقه شدن در لاهویت از شر نفس بگریزد. از نظر مسیحیت، خویشاندیشی و هوای نفس است، نه خود نفس که مایه دردسر است و مهر به خداوند و انسان، پیمان راستینی است که هر فرد باید به انجام رساند. با توجه به این تفاوتهای معتنابه و مفاهیم اصلی و اساسی است که بهسادگی نمیتوان از وحدت مطلقه ادیان دم زد.»
البته خود هیک نیز این نقد را وارد میداند چنانکه مینویسد[21]: «شاید جدیترین ایراد بر فرضیه صحت تعدد ادیان این باشد که با ادعاهای مطلقی که هر یک از سنتهای دینی بزرگ در گذشته داشتهاند و حال نیز دارند معارض است زیرا قبول اصل تعدد ادیان با هرگونه ادعا که هیچ نجاتی در خارج کلیسا یا دارالاسلام یا سنگهه یا بیرون از حد و مرزهای گروههای مختلف انسانی نیست در تعارض است و به هرگونه ادعا در مورد داشتن رابطه کامل، معلوم و مشخص و هنجارین با حقیقت -حقیقتی که در حق همگان داوری میکند حتی در آنجا که پرتو خود این حقیقت به نحو ناقصی بر آنها تابیده است- روی خوش نشان نمیدهد.»