كلمات كليدي : پوزيتويسم، حلقه وين، استقراء، اصل معناداري، اصل تحقيق¬پذيري
نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي
برخی از مورخان فلسفه، ریشه گرایشهای پوزیتویستی را در یونان باستان جستجو میکنند و برای مثال ارسطو را در مقابل افلاطون یک پوزیتویست منطقی به شمار میآورند. این مفهوم در قرن سیزدهم توسط راجر بیکن، در قرن شانزدهم توسط فرانسیس بیکن، در قرن نوزدهم توسط سن سیمون به صورت تلویحی به کار گرفته شد و پس از آن به صورت مکرر و صریح در نوشتههای آگوست کنت مطرح گشت[1]. با وجود این باید توجه داشت که پوزیتویسم اصطلاحی فلسفی است که عمدتا به دو معنی متفاوت به کار رفته است که یکی از این معانی به اندیشههای کنت باز می گردد. کنت بر این باور بود که جبر تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرش دینی و فلسفی از بین رفته و تنها صورتی از اندیشه که باقی میماند اندیشه پوزیتیو و علم تجربی است. پوزیتیو در نگاه کنت به افکاری گفته میشود که دارای قطعیت علمی و ما به ازای خارجی بوده و خیالی، فرضی و موهوم نباشند[2]. اما امروزه این معنا کمتر مورد استفاده قرار میگیرد و وقتی واژه پوزیتویسم به صورت مطلق به کار میرود، پوزیتویسم منطقی و مجموعه دیدگاههای حلقه وین در دهه 1920 به ذهن متبادر میشود. در واقع پوزیتیویسم منطقی نامی بود که بلومبرگ و هربرت فایگل در سال 1931 به شکل تحول یافته افکار حلقه وین دادند[3]. حلقه وین محفلی بود متشکل از گروهی از اندیشمندان و محققان حوزههای گوناگون معرفت جدید از فیزیک، فلسفه، ریاضی و منطق تا روانشناسی، جامعه شناسی و اقتصاد که توسط موریتس شلیک پایهگذاری شد و کارناپ، همپل، رایشنباخ و آیر سهم زیادی در گسترش آموزههای آن برعهده داشتند.
اندیشههای بنیادین پوزیتویسم تحت تاثیر تجربهگرایی هیوم و ماخ، منطقگرایی راسل و فرگه و تحقیقپذیری مطرح شده در رساله منطقی ویتگنشتاین و همچنین در واکنش نسبت به ایدهآلیسم و رمانتیسیسم گسترش یافته در آلمان قرن نوزدهم که بر مفاهیم اسرارآمیزى همچون امر مطلق، صیرورت، اراده و ... تاکید داشت، شکل گرفت.
برخی از ادعاهاى اصلی پوزیتیویستهاى منطقى عبارتند از:
1.علم تنها شکل معرفت عقلانی و قابل احترام است و اخلاق و متافیزیک بی معنا هستند.
2. تمام حقایق یا تحلیلى، پیشینى، ضرورى و همانگویانه هستند یا ترکیبى، پسینى و محتمل.
3. معرفت ما یا کاملا صورى و تحلیلى (مانند ریاضیات و منطق) یا نوعى از علم تجربى است.
4. فلسفه در حقیقت معرفتشناسى و تحلیل مفاهیم علم و کارکرد آن تنها روشن کردن ساختار علم با استفاده از ابزار منطق است.
5.یک جمله معنادار است اگر و تنها اگر تحلیلى یا از لحاظ تجربى تحقیقپذیر باشد.
6. معناى یک جمله تجربی و غیر تحلیلی تابع روش تحقیق آن است، یعنى روشى که مىتوان به وسیله تجربه صدق آن را نشان داد.
7.تفکیک علم از متافیزیک، امر واقع از ارزش، حوزه کشف از حوزه داوری، مشاهده از نظریه و در نهایت تقدم مشاهده بر نظریه از دیگر اصول فکری پوزیتویستهای منطقی به شمار میآید.
ذکر این نکته لازم است که پوزیتویستها در تمامی زمینههای فکری با یکدیگر توافق نداشتند. برای مثال هر چند آنها در زمینه علمی بودن فلسفه با هم توافق داشتند، ولی در چگونگی برخورد با فلسفه سنتی میان آنها اختلاف نظر وجود داشت. برخی از آنها چون شلیک و وایسمان در برخورد با فلسفه رویکرد ملایمتری داشتند و برخی دیگر همچون کارناپ، نویرات و هان در برخورد با فلسفه سنتی رویکرد انتقادیتری در پیش گرفته بودند و آن را کاملا بیمعنا و مهمل میدانستند.
در 1930 اعضای حلقه تغییراتی در نظراتشان ایجاد کردند. آنها قبلاً تحت تاثیر ماخ و راسل از پدیدارگرایی دفاع میکردند، اما نویرات که مارکسیست مستقلی بود، برای علمی کردن جامعهشناسی کوشید مفاهیم و مسائل جامعهشناسی را در قالب زبانی فیزیکالیستی طرح کند، به نحوی که همه گزارههای تجربی، توصیفگر اشیاء و خواص زمانی مکانی باشند. بدین ترتیب فیزیکالیسم که بر اصالت فیزیک و تحویل همه علوم به پدیدههای طبیعی و فیزیک تاکید دارد، با همکاری کارناپ و نویرات شکل گرفت و به جای پدیدارگرایی، مورد پذیرش پوزیتویستها قرار گرفت[4].
با گسترش آموزههای این جریان فکری، سیل انتقادها از سوی برخی از فلاسفه علم همچون مایکل پولانی، نورود هانسون، استیفن تولمین، کارل پوپر، تامس کوهن، کواین و ... به سوی آن سرازیر شد و بنای عظیم این علمشناسی را در هم شکست. کواین که به بیان خود تحت تاثیر افکار کارناپ قرار داشت، در مقاله دو جزم تجربهگرایی تمایز میان گزارههای ترکیبی و تحلیلی را زیر سئوال برد و مطرح کرد که تجربه امکان فرق نهادن بین قضایای تحلیلی و ترکیبی را فراهم نمی آورد و حکم جزمی و غیر تجربی تجربهگرایان تنها یک ایمان مابعدالطبیعی است و همچنین با استفاده از تز دوئم کواین مشکلات تحویلگرایی ادعا شده توسط پوزیتویستها را نشان داد[5].
پوپر نیز که در ابتدا ارتباط نزدیکی با حلقه وین داشت و کتاب منطق اکتشاف علمی او اولین بار توسط حلقه وین منتشر شد، پاسخهای کاملا متفاوتی در ارتباط با مسائل مورد علاقه اعضاء حلقه وین در نظر داشت و از این رو بنیادیترین آموزههای پوزیتویسم را مورد نقادی قرار داد[6]. مهمترین نقدهای پوپر به پوزیتویسم عبارت بودند از:
1. بیاهمیت قلمداد کردن مسئله معناداری و مهم دانستن مسئله تمیز علم از غیر علم
2. نقد ملاک معناداری و اثباتپذیری و معرفی ملاک ابطالپذیری برای تمییز علم از غیر علم[7]
3.بیمعنا شدن قوانین و احکام کلی علوم در نگاه پوزیتویستی به خاطر تحقیق ناپذیر بودن آنها
4.نقد استقراء گرایی[8]
5.نقد تقدم مشاهده بر نظریه و دفاع از تقدم نظریه بر مشاهده
6.معنادار و قابل استفاده دانستن متافیزیک، در عین متمایز شمردن آن نسبت به علم
فریدمن زمان فروپاشی پوزیتویسم منطقی را در فاصله انتشار مقاله دو جزم تجربه گرایى کواین(1951) و ساختار انقلابهای علمی کوهن(1962) میداند[9].
البته فروپاشی پوزیتویسم منطقی، دلایل تاریخی و اجتماعی هم داشت. بسیاری از اعضای حلقه یهودی و طرفدار لیبرالیسم یا سوسیالیسم بودند و شعار اصلی آنها یعنی "درک علمی از عالم" سخنی باب طبع فاشیستها و نازیها نبود و این امر موجب تفرق اعضاء حلقه وین شد. در طول چند سال، نویرات به خاطر گرایشات مارکسیستی خود به هلند گریخت؛ هان در گذشت؛ کارناپ به آمریکا رفت؛ شلیک که رساله یک دانشجوی نازی را رد کرده بود، ترور شد و پس از آن هر یک از اعضای باقی مانده حلقه وین به سویی گریختند و حلقه وین از هم پاشید[10].
سرانجام در پرتو نقدهای شدیدی که به پوزیتیویسم منطقى وارد شد، این مکتب که زمانى طلایهدار عرصه اندیشه بود، به دشنامی فلسفى تبدیل شد، به گونهای که فردی همچون کارنپ تمایل داشت به جاى پوزیتیویسم منطقى از تجربهگرایى منطقى استفاده کند تا از بار معنایى منفىاى که این واژه به همراه داشت، بکاهد. با وجود این نادیده گرفتن نقش این جریان در گسترش فلسفه علم، بیمهری نسبت به تمام آموزههاى آنها و ادعای مرگ این جریان فکری نیز قابل دفاع نیست؛ چرا که علی رغم تفرق اعضاء حلقه وین، پوزیتیویستهای منطقی در واکنش به انتقادهای صورت گرفته سعى کردند اندیشههای خود را بهبود بخشند و آموزههای این مکتب را احیا کنند و این اقدام هنوز هم ادامه دارد. به عنوان مثال مىتوان به کتاب مایکل فریدمن با عنوان «بازنگری در پوزیتیویسم منطقى»(1999) اشاره کرد. فریدمن در این کتاب ضمن انتقاد از نگرشهای ساده و افراطی برخی منتقدان نسبت به این مکتب می کوشد تصویری صحیح از انگیزهها و اقدامات ارزشمند پوزیتویستها نشان دهد و همچنین بیان دارد که کدام بخش از پروژه آنها شکست خورده و برای ترمیم این بخشها چه بهایی باید پرداخته شود.[11] به هر روی در حال حاضر تاکید پوزیتیویست ها بر مشاهده و آزمایش و تلاش آنها براى مشخص کردن واژگان نظرى و مشاهدتی در علم و کارهایى که کارناپ بر روى احتمالات و منطق استقرایى انجام داده هنوز در جامعه علمی مورد توجه است.