دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید ابوطالب زنجانی (میرزا ابوطالب زنجانی)

سید ابوطالب زنجانی (میرزا ابوطالب زنجانی)
سید ابوطالب زنجانی (میرزا ابوطالب زنجانی)

میرزاابوطالب زنجانى

(1259-1329هـ .ق)

عنوان مقاله: فقیه فداکار

نویسنده: على احمدى خواه

خاندان میرزا ابوطالب

سید سلیم موسوى از اجداد بزرگ میرزا ابوطالب و شاگرد محقق کرکى (محقق ثانى) بود. وقتى محقق به خواهش شاه طهماسب از عراق به ایران آمد، سید سلیم نیز به تبع استاد راهى ایران شد.

مرحوم محقق کرکى با مشاهده اوضاع کشور دستور داد علما و فقها براى ترویج دین به شهرهاى مختلف هجرت کنند. در همین راستا سید سلیم راهى زنجان شد. این حضور تبلیغى بعد از وى توسط فرزندان و نوادگانش تداوم یافت ازاین رو آنان به «زنجانى» مشهور شدند. در مدت بیش از 350 سال این خاندان کانون ظهور علما و فقهاى زیادى شد که مى توان به سید محسن (م: 1148ق) مرجع کل در زمان شاه سلطان حسین و طهماسب دوم اشاره کرد. این عالم بزرگ، به رغم زعامت دینى، گرفتار فتنه افغان ها شد. آنان که مأمور دستگیرى و قتل آن مرجع بزرگ شده بودند، خانه و کتابخانه اش را به آتش کشیدند. آثار این حریق تا زمان پدر میرزا ابوطالب آشکار بود تااینکه میرزا ابوالقاسم آن خانه را بازسازى کرد.

پس از وفات سید محسن، نواده اش سید کاظم موسوى، از شاگردان سیدالفقها سید على طباطبایى (صاحب ریاض)، راه وى را پیش گرفت و در سال 1232ق در حدود سى ودو سالگى عمرش به سر آمد. آنگاه نوبت به میرزا ابوالقاسم (پدر میرزا ابوطالب) رسید. وى که در محضر ملاعبدالوهاب قزوینى حاضر مى شد، از بزرگان به شمار مى آمد. او از استادش اجازه اجتهاد گرفت و پس از مدتى اقامت در زنجان، روانه اصفهان شد و از محضر بزرگانى چون حاج محمد ابراهیم کرباسى (کلباسى) و سید محمد باقر مشفقى بهره برد و بعد از دریافت اجازه اجتهاد از ایشان، راهى زنجان شد.

از وقایع آن روزگار باید به فتنه محمد على باباشاره کرد. میرزا در مقابل این فساد بزرگ به بیدارى مردم پرداخت و کتابها ورساله هایى در رد اندیشه هاى وى نوشت، ازجمله: ردّالباب، قلع الباب، سدّالباب، تخرب الباب، قمع الباب و... تألیفات وى بیش از پنجاه کتاب و رساله است. میرزا ابوالقاسم در حالى که سه فرزند عالم از خود به یادگار گذاشت، در اواسط شنبه 3 جمادى الاولى 1292 در هفتاد سالگى درگذشت.[1]

اعتماد السلطنه درباره دو تن از فرزندان وى مى نویسد:

«در زنجان... صبح زود به دیدن حاجى میرزا ابوالمکارم ملاى بزرگ زنجان رفتم. برادرش میرزا ابوطالب در تهران با من دوست است.»[2]

مهدى بامداد هم مى نویسد:

«حاج میرزا سید ابوطالب... از علماى معروف مقیم تهران و... از خانواده علم و ادب و پدر و جدش از معاریف علماى زنجان بوده اند.»[3]

لازم به ذکر است که برخى اسما و القابى به پیش و پس نام میرزا ابوطالب افزوده اند، مانند: محمد موسوى[4]، زنجانى خمسه اى[5] و فخرالدین تهرانى.[6]

تولد و تحصیل

میرزا ابوطالب فرزند دوم میرزا ابوالقاسم[7] در هجدهم ذى القعده 1259ق[8] در زنجان چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدماتى را در همان شهر گذراند و در سال 1277 در جست و جوى دانش راهى قزوین شد و بعد از یک سال عازم نجف اشرف شد.[9]

بر قلّه فقاهت

میرزا ابوطالب در محضر شیخ مرتضى انصارى حاضر شد و حدود چهار سال (تا لحظه رحلت استاد) از وى کسب علم کرد. وى در ایام تحصیل نزد شیخ اعظم، قسمتى از ابواب فقه را نگاشت و بعد از رحلت شیخ انصارى به درس علامه سید حسین کوه کمرى، صاحب بزرگ ترین محفل درس اصول[10] راه یافت. وى که شاگرد ممتاز آن درس بود،[11] بعد از نه سال موفق به کسب اجازه اجتهاد از استاد شد. میرزا در همان ایام شبها از محضر فقیه ماهر شیخ راضى سبط شیخ جعفر فقه (باب بیع) را فراگرفت[12] و آنگاه به رغم میل باطنى راهى ایران شد. نویسنده مقدمه «الشواهد الربوبیه» میرزا را در علوم عقلى از شاگردان ملاهادى سبزوارى مى داند و مى نویسد:

«مرحوم حاج سید ابوطالب زنجانى ساکن طهران در تحصیلات از تلامیذ مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى و در شرعیات از شاگردان آقا سید حسین کوه کمرى بود.»[13]

تدریس

میرزا که از علماى معروف و فقهاى درجه اول تهران به شمار مى آمد،[14] بیشتر در وادى تحصیل و تدریس و تألیف قدم مى زد.

وى در حدود سال 1259 از نجف اشرف به مکه مکرمه مشرف شد[15] و از آنجا به زنجان رفت. بعد از پنج سال، در حدود چهل سالگى به تهران آمد و تا آخر عمر مقیم پایتخت بود.[16] وى در همین ایام محافل تدریس داشت و شاگردان زیادى از آموخته هاى او توشه ها برمى داشتند.

در مجله یادگار مى خوانیم:

«مجلس تدریسش در طهران تا یوم وفاتش دائر و اغلب فضلاء و مبرّزین طلاب آن عصر در محفل منیرش حاضر شده، از محضر باهرش استفاده شایان مى کردند. اکنون[17] هم عده اى از افاضل تلامذه آن مرحوم که تعیّنى دارند در تهران و ولایات در حیات مى باشند.»[18]

تألیفات

مورخان میرزا ابوطالب را از علماى طراز اول تهران دانسته اند[19] و کتب زیادى را در زمره آثاروى برشمرده اند. فهرست کامل آثار میرزا به این شرح است:

الف ـ کتابهاى چاپ شده:

1- ایضاح السبل فى الترجیح و التعادل.[20]

2- التنقید فى احکام التقلید.

3- کیمیاى سعادت.

4- ترجمة طهارة الاعراق ابوعلى مسکویه .[21]

ب ـ کتابها و رساله هاى خطى:

5- غایة المرام فى احکام الصیاح.

6- رسالة فى تحلیل الامة.

7- مقابیس الانواردر اصول.[22]

8- الذخیره، در درایة.

9- کتاب الحج.

10- فوائد الرازیة.

11- المقلة العبراء فى مقتل خامس اهل الکساء در واقعة کربلا.

12- مرآة العصر.

13- مرآة العمر.

14- الکفایة. (سه اثر فوق در علم درایه است.)

15- رساله تحفة القاصد در مورد اصل مستقل نبودن اصالة الطهارة.

16- رساله تومة الیقظان در حکم کتابى.

17- رساله طیف الخیال و الاجماع.

18- رساله نسیج الدیباج فى الازیاج در شماره ازواج.

19- رساله دافعة العطب درباره ظرف مس و طلا.

20- رساله حک الرباء فى جمیع الادیان.

21- رساله حق المصاب فى حکم الخز و النجاب.

22- رساله رشحة الخاطر در ردّ سخن اخباریها.[23]

23- رسالة فى قاعده لاضرر.

24- رسالة لایلیق الفکر العلیل در مورد آب قلیل.

25- رساله فى التسامح.

26- رسالة فى حل الکلام لصاحب المعالم.[24]

27- رساله اى در قانون: بیش از صد قانون که به درخواست ناصرالدین شاه نوشت.[25]

مجموعه آثار وى نشان مى دهد میرزا داراى ذوق ادبى، آگاهى از فقه سایر ادیان، آشنایى با فقه، اصول، کلام و اخلاق، درایه، حقوق و تاریخ اسلام و برخوردار از ذوق فلسفى، عرفانى بوده است.

جایگاه علمى میرزا از نگاه دیگران

1 ـ اعتماد السلطنه وزیر انطباعات دوره ناصرى

«حاج میرزا ابوطالب مجتهد، از آقا سید حسین کوه کمرى - اعلى الله مقامه - (و دیگران)[26] مجاز است و زیاده بر مقام فقاهت و اجتهاد در فنون عصر جدید نیز ید طولانى دارد.»[27]

2 ـ محمد على مدرس تبریزى«میرزا ابوطالب... در تهران بکثرت و تبحر علمى معروف و مرجع حل مشکلات علمى بوده ...»[28]

3 ـ سید عبدالله بهبهانىوقتى معتمد اسلام رشتى را پیش شیخ فضل الله و میرزا ابوطالب مى فرستد تا در ادامه ستیز با عین الدوله، با او (بهبهانى) همکارى کنند، از کناره گیرى شیخ باخبر مى شود و با حالت دگرگونى به فرستاده خود مى گوید:

«حاج میرزا ابوطالب هم اگر مخالفت نکند، مرا بس است.»[29]

این سخن گویاى نفوذ گسترده میرزا در پایتخت است.

4 ـ آیت الله سید حسین کوه کمرىدر اجازه نامه اش به میرزا ابوطالب، وى را اعظم و امجد، اکرم و افخم علما، معدن فضل و جامع معقول و منقول، اکمل و افضل، دانشمندمتقى و دریاى بى کران، صاحب ملکه قدسیه،عالم ربانى، حکیم صمدانى و... خطاب مى کند و مى نویسد:

«میرزا لایق اجازه دادن است, نه اجازه گرفتن.»[30]

5 ـ ملکزاده

«مرحوم حاجى سید میرزا ابوطالب زنجانى از بزرگان علماى عهد محمد علیشاه ...است.»[31] و «حاجى سید ابوطالب موسوى زنجانى از مخالفین مشروطه و از علماى درجه اول است.»[32]

بر کرسى قضاوت

میرزا ابوطالب مثل شیخ فضل الله، به اهل رشوه نبودن و پارتى بازى نکردن در احکام قضایى معروف بود. اعتبار مُهرش در حین حیات و بعد از وفات، و نیز اعتبار کلان تسجیل او نزد قضات دادگسترى تهران مشهور بود و کار دادگسترى ها رادر دوران بعد از خود آسان کرده بود به همین دلیل محکمه شرعى او تا روز وفاتش دایر و پررونق بود.[33]

درآمد و معیشت میرزا

میرزا ابوطالب، زندگى مطلوبى داشت. از برخى نوشته ها برمى آید که درآمد املاک شخصى در چگونگى زندگى وى مؤثر بود.[34]اعتماد مردم و رجوع به دفتر محکمه رسمى او هم دلیل دیگرى بود. آقابزرگ مى نویسد:

«میرزا ابوطالب - به اقتضاى حوادث -[35] به تهران هجرت کرد و خانه بزرگ و وسیعى را در پایتخت خرید. بزرگان و اعیان او را مى شناختند و معاشرش بودند و میرزا ابوطالب نیز با آنان اختلاط داشت و فقط با بزرگان مى نشست و برمى خاست. با عموم طلاب همدم و دمخور نبود. به همین دلیل، مراتب علم و عمل او، بر مردم پنهان ماند و جز خواص کسى - آنگونه که حقش بود- او را نمى شناخت.»[36]

ارتباط با دربار

دربار با میرزا ابوطالب ارتباط داشت و او از این فرصت براى احقاق حق مردم استفاده مى کرد. وى در همین راستا یک کتاب قانون براى دربار و محاکم زمان ناصرالدین شاه نوشت. به رغم این ارتباط، هرگز عالم دربارى نشد زیرا هیچ مورخى چنین نسبتى به او نداده است. سیره میرزا هم اینگونه نسبت ها را برنمى تابد. در مجله یادگار درباره میرزا ابوطالب مى خوانیم:

«در تمام دوره حیاتش هرگز تحت تأثیر درهم و دینار واقع نشد و در زمان تصدّى طولانى خود به امورات شرعیه با صحت عمل و امانت و درستکارى کامل مشى نمود و... از ابتداء امر که به تهران وارد شد با دربار سلاطین روابط مؤکد پیدا کرد و داراى نفوذ کلمه شد درعین حال از تنقید (نقد کردن) عملیات مستبدانه و پاره کارهاى نارواى آنان هیچ موقعى خوددارى نمى نمود، تصریحاً و تلویحاً عیوب و مضرات استبداد مطلقه را کتباً و شفاهاً گوشزد زمامداران وقت نموده و از اظهار و اعلام مقاصد مشروعه و مطالب حقه پروائى نداشت... وى یکى از مفاخر آن دوره و عالمى مطلع و بصیر و دل آگاهى بود کهـ ... در اواخر زمان ناصرالدین شاه برحسب تقاضاى آن پادشاه دستور جامعى مشتمل بر صدها ماده براى اداره دادگسترى آن دوره نوشته به شاه نقدیم داشت که چنانچه اجرا مى شد لااقل تخفیفى در مظالم و اجحافات زمامداران محسوس مى گشت. لکن بدبختانه اولیاء امور جاهل و نفع پرست دوره ناصرى، اجراى مواد آن دستور را برخلاف منافعشان تشخیص داده و شاه را نیز... از این خیال منصرف کردند. این روابط مستقیمه با پادشاهان قاجار که خالى از فوائد و منافع به حال مردم و جامعه آن روزى نبود (از عهد ناصرالدین شاه) تا زمان محمد على شاه برقرار بوده است.»[37]

حضور در مشروطه

میرزا در این نهضت، یار همیشگى شیخ فضل الله و محمد آملى بود. علاوه براین دو، نام و امضاى میرزا را در کنار نام شیخ عبدالنبى مجتهد و سید محمد (پسر سید على اکبرتفرشى) مى توان دید. در اوایل نهضت (1325ق)[38] هم با على طباطبایى (سید على یزدى) همراه بود. بعد از آنکه عدالتخانه جاى خود را به مشروطه وارداتى داد، میرزا در کنار شیخ شهید قرار گرفت و به همراهى محمد آملى و سید على یزدى طباطبایى به بیدارگرى پرداخت. آنان در این زمینه تلگراف هایى به علماى سراسر کشور مخابره کردند. به نمونه اى از آن ها نظر مى افکنیم.

تلگرافى به علما و مردم نیشابور در 27 ذى الحجة 1325

«خدمت با برکات حضرات علماى اعلام و فقهاء فخام عموم تجار عظام و کافه تابعین انام... وضع حاضر مجلس و تبعیت آن با اصول فرنگ و ظهور مذاهب باطله و تسلط فرق ضاله و قلیل الجمله از بابیه و بهائیه و مجوس و طبیعیه و مغرض و غیر، مفسده به عضویت (درآمده)، اساس دین و دنیا را متزلزل کرده و هرقدر به زبان موعظه و نصیحت استدعاى تشکیل مجلس محاکمه و تطبیق بر شرع مطهر را کردیم غیر امتناع جوابى ندادند. هرقدر خواستیم که اساس این مجلس را طورى بکنیم که مایه آسایش عباد و امنیت بلاد باشد، استنکاف کردند لهذا هیئت مقدس علماء و مؤمنین و عقلاء مسلمین حاضر شده اند که به بذل نفس نفیس عهدى را که با خداوند نموده اند وفا کنند و ودیعة الله را نگهدارى نمایند و شرع شریف را به طورى که از اسلاف گرفته اند، به اخلاف بسپارند. شما هم کیشان در همین تکلیف با ماها شرکت دارید و از عهد رسول الله(صلى الله علیه وآله) مسئول هستید. مشاهده فرمایید چه انقلابى از بى ترتیبى این مجلس در اقطار ایران است؟ چه قتل ها، چه ظلم ها چه غارت ها یوماً فیوماً در تزاید؟ به نحوى که به طور مطلق امنیت برداشته شده (ظهرالفساد فى البر و البحر ذلک بما کسبت ایدى الناس.) همت فرمائید دین خدا را نصرت کنید. این مجلس را بر شالوده صحیحه شرعیه بنا کنیم و اشخاص خداشناس عاقبت بین دین دار را به عضویت تعیین نمائیم و بندگان خدا را مرفّه الحال نموده دین و دنیا را معمور و کافه ناس آسوده تا بتوانیم از عهده جواب الهى یوم یقوم الناس لرب العالمین برآییم. ان تنصرواالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.

محمد آملى، سید على طباطبائى، ابوطالب الموسوى. فضل الله.»[39]

این تلگراف نشان مى دهد که میرزا مخالف هرج و مرج، حرمت شکنى و دین ستیزى بود که با عنوان مشروطه رواج یافته بود. به همین جهت امثال مهدى ملکزاده، احمد کسروى و محمد کرمانى (ناظم الاسلام) و... وى را آماج حملات خود قرار داده اند. کسروى مى نویسد:

«این حاجى میرزا ابوطالب چنان که از نوشته اش پیداست، نیز از بدخواهان مشروطه مى بود.»[40]

سند پاکى

طبق سندى که در دست است، مرحوم زنجانى به اتهامهایى که به او زده اند، جواب داده است. چکیده اى از آن را مى خوانیم:

«عده اى از ارباب غرض براى پیشرفت مقاصد باطله، اشاعه مى کنند که من با مشروطه مخالفم و در برانداختن بنیان مجلس که تشکیل مى شود، ساعى هستم. محض اطلاع این مختصر را مى نویسم: اول شخصى که افسوس استبداد و استبعاد را داشت، من بودم. این خط و خاتم من در آن تاریخ پس چگونه مى شود من یا سایرین در اصل مطلب مخالف باشند. کدام ذى شعور، ظلم را بر عدل ترجیح مى دهد و کدام عاقل، هوا و هوس را بر عقول عقلا مقدم مى دارد. حق را خواسته اند (به وسیله) عرض بپوشانند تا مرکب جهل را خوب برانند. من مى گویم که از این مملکت و این ملت هستم، باید این مجلس را که روح مملکت و دولت و ملت است، شالوده اش کاملا صحیح باشد. رجال کفاة[41] پاک طینت بى غرضِ بى مرض بى غرض، از روى اصول صحیحه باشند. فرداى خیلى سخت است. گرفتارى هاى آینده ما بسیار مهیب است. حوادث زمانه بى خبر ظهور مى کند. دشمنان ما، حاضرند مانند افعى ظاهرشان نرم و خوب و باطنشان زهر کشنده است. منتظر فرصت هستند که دین و آئین و عزت و شرف ماها را به سهولت (به تاراج) ببرند. پس ما محتاج به آدم هاى کارکن، باخبر، بااطلاع، دوراندیش، عاقبت بین، خیّر، فهیم، حساس و راهنما خواهیم بود. بیائید دست به دست هم بدهیم (تا چنین افرادى را) پیدا کنیم. درد خود را قبل از استیلاء مرض علاج نمائیم. خلاف این را هرکسى به ماها عموماً، و به شخص من خصوصاً نسبت دهد, «یوم یقوم الناس لرب العالمین» مسئول است, ألالعنة الله على الظالمین. حالا اگر صحیح است، قبول نمایید و اگر باطل است، رد کنید, جبر و قهرى نیست. وذلک فى رمضان سنة اربع و عشرین و ثلثماة بعد الف من الهجرة. کتبه العبد ابوطالب الموسوى.[42]

چند نکته از نامه میرزا

1- وى مشروطه را به معناى «مشروط کردن اختیارات شاهان و حکام و محدود کردن ظلم و خودکامگى» گرفته است.

2- میرزا با مشروطه و مجلس مخالف نبود البته «مشروطه» با آن معنایى که او از مفهوم کلمه بیان نموده و نیز «مجلس» با چنان نمایندگانى که وى وصف کرده بود.

3- وى در نامه اش استدلال منطقى و بدون پرخاش، هدف از نهضت مشروطه، تشکیل مجلس و شرایط نمایندگان را بیان مى کنداما نمایندگان غیر متدیّن با کراهت جواب نامه را مى دهند و این مشت آنان را حتى نزد مردم خوش باور باز مى کند.

دروغگویى مجلس از اینجا معلوم مى شود که از یک طرف نامه اى به این شفافیت را مبهم مى داند و از سوى دیگر تأسف مى خورد که چرا زودتر نفرمودید! به راستى اگر مرحوم زنجانى از اول مى فرمود، نمایندگان گوش مى دادند؟! آیا شیخ فضل الله همین حرف ها را نمى زد؟ آیا خود نمایندگانى که تأسف مى خوردند که چرا از اول نفرمودید، راه کارهایش را پذیرفتند؟!

4- وى در نامه اش، مشروعه خواهى خود را به خوبى نشان داد و به روشنى ظریف و منطقى، تکلیف همه چیز (هدف از مشروطه، شرایط نماینده مجلس اسلامى ایرانى، تعیین خط مشى سیاست و تکلیف اصحاب قلم و روشنفکرمآب) را بر اساس تعالیم بلند اسلام، روشن کرد.

اندیشه اتحاد اسلام

محیط طباطبایى نوشته است: «رابطه میرزا ابوطالب با سید جمال الدین در دوره توقف 1303 و 1306 سید در طهران معلوم... است.» مرحوم زنجانى در اندیشه اتحاد مسلمانان بود و «موضوع ارتباط او با اتحاد اسلام و شخص عبدالحمید از راه سید جمال الدین اسد آبادى بوده است. یکى از علماى شیعه ایران و عتبات که به شرکت در امر اتحاد اسلام دعوت شده بودند و بدین دعوت جواب قبول فرستاده بود، مرحوم میرزا ابوطالب است که گویا در سفر حج خود، قبلا از اسلامبول گذشته و...»[43]

رحلت مشکوک

میرزا ابوطالب زنجانى، پس از شصت و نه سال و سه ماه و بیست و هفت روز عمر در پانزدهم ربیع الاول 1329[44] در کتابخانه منزلش در تهران دعوت حق را لبیک گفت. سید کاظم موسوى فرزند سید عزیز الدین محمد ابوالمکارم درباره چگونگى رحلت عمویش مى نویسد:

«پس از سى و پنج سال که از تاریخ وفاتش مى گذرد هنوز هم براى نگارنده و سایرین سبب مرگ و کیفیت وفات آن مرحوم به درستى معلوم نگشته است و شایعاتى هست که چون دلیل مسلمى ندارد قابل اعتماد نخواهد بود. درهر حال حقیقتاً قضیه هنوز براى نگارنده مکشوف و آشکار نگشته است.»[45]

همان اندازه که در این کلام مبهم بودن مرگ عجیب مى نماید، شهادت میرزا به دست مشروطه خواهانى که شیخ فضل الله را در ملاء عام اعدام کردند، نیز قریب به نظر مى رسدچون مشروطه خواهان از میرزا ابوطالب، به دلیل همراهى با مشروعه، دلى چرکین داشتند و در اندیشه انتقام بودند و اگر از فشار علما و افکار عمومى نمى ترسیدند، وى را نیز مانند شیخ در روز روشن به شهادت مى رساندند اما چون چنین ملاحظاتى داشتند، به ترور پنهان روى آوردند.

میرزا ابوطالب را بعد از شهادت یا رحلت، در کتابخانه شخصى اش یافتند. پیکر مطهرش را به مشهد مقدس بردند و در پاى دیوار غربى مقبره مرحوم شیخ بهایى به خاک سپردند.



[1]. مجله یادگار، عباس اقبال، س 3، ش 8، ص 35-38.

[2]. روزنامه خاطرات، محمدحسن خان اعتماد السلطنة، ص 635، س8.

[3]. شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج 1، ص 72.

[4]. مجموعه رسائل و...، محمد ترکمان، ج 1، ص 153شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 72 مکارم الآثار، ج 5، ص 1597.

[5]. ریحانه الادب، محمد على مدرس تبریزى، ج 2، ص 383 (پاورقى). مهدى بامداد مى نویسد: در زمان ناصرالدین شاه معروف به حاج میرزا ابراهیم خمسه اى بود. (پیشین، ص 72)

[6]. مکارم الاثار، ج 5، ص 1597.

[7]. نسب وى باواسطه به ابراهیم فرزند امام کاظم(علیه السلام)مى رسد. ابراهیم در «سلمان بیگ» نزدیک حوز درکه کوک مدفون است. (علماى نامدار زنجان در قرن چهاردهم، احمدى زنجانى، ص 25ـ24.)

[8]. مجله یادگار، س 3، ش 8، ص 35 آقابزرگ تولد وى را در 1257 مى داند. (نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، ج 1، ص 49 و 4 همچنین ذبیح الله محلاتى در اختران تابناک، ج 1، ص 37.) اما برادرزاده میرزا، سال 1259 را ذکر مى کند.

[9]. همان، ص 38.

[10]. همان، س 3، ش8، ص 39. على ابوالحسنى عقیده دارد میرزا حبیب الله رشتى جانشین شیخ در تدریس بود اما عقیده نویسنده مقاله در مجله یادگار آن بود که بعد از شیخ، درس اصول سید حسین، محفلى عظیم بود.

[11]. همان، ص 39، مکارم الآثار، ج 5، ص 1597، مرزداران فقاهت، محمود طلیار مراغى، ص 23ـ24.

[12]. مجله یادگار، س 3، ش 8، ص 39.

[13]. الشواهد الربوبیه، صدرالدین شیرازى، مقدمه، ص 127.

[14]. شرح حال رجال ایران، پیشین، ج 1، ص 72، س 24 مکارم الآثار، ج 5، ص 1597، س 3, روزنامه خاطرات، پیشین، مرزداران فقاهت، پیشین، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدى ملکزاده، ج 3، ص 550.

[15]. مجله یادگار، س 3، ش 8، ص 42، برخى 1297 ذکر کرده اند. (مکارم الآثار، ج 5، ص 1597.)

[16]. همان.

[17]. آبان 1325 و ذى القعده 1365.

[18]. روزنامه خاطرات، ش 8، ص 43، س 1 مکارم الآثار، ج 5، ص 1598.

[19]. شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 72 مکارم الآثار، پیشین، روزنامه خاطرات، پیشین و...

[20]. الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 2، ص 495.

[21]. ترجمه طهارة الاعراق گواه بر آن است که مرحوم حاجى به کارهاى اجتماعى و اخلاقى، تعلق خاطر خاصى داشته است و در این گونه مسائل مورد استخاره و استشاره شاه قاجار بوده و ترجمه این رساله بسیار سودمند را وسیله اى براى جلب توجه مظفرالدین شاه به مسائل اخلاقى از نظر فلسفى قرار داده است. (سید جمال الدین اسد آبادى و بیدارى مشرق زمین، محیط طباطبایى، ص 329-330.)

[22]. آقا بزرگ در نقباءالبشر (ج 1، ص 49) و الذریعة (ج 16، ص 17، رقم 69) آن را «مقابیس» ثبت کرده و نوشته است: در کتابخانه شخصى مرحوم میرزاابوطالب موجود است. (به نقل از: ایضاح السبل، ج 1308.)

[23]. رشحة الخواطر. (نقباءالبشر، ج 1، رقم الثانى من جزء الاول، ص 49.)

[24]. مجله یادگار، س 3، ش 8، ص 41-42

[25]. همان، ص 43.

[26]. همان، ص 40، س 4.

[27]. روزنامه خاطرات، باب دهم، ص 49.

[28]. ریحانة الادب، ج 2، ص 383 و ر.ک.به: اعیان الشیعة، مجلد 2، ص 364.

[29]. ر.ک.به: تاریخ بیدراى ایرانیان، ناظم الاسلام، ج 1، ص 272.

[30]. مجله یادگار، س 3، ش8، ص 39-40. در ذیل اجازه نامه مى گوید: چون از بعضى دیگر از اعاظم علما به حقیر اجازه داده بودند، از بقیه استجازه نکردم. وگرنه گمان نمى رفت که کسى مضایقه کند.

[31]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 3، ص 535.

[32]. همان، ص 550.

[33]. وحید (نشریه دانش پژوهان ایران)، سیف الله وحیدنیا ش 14، دوره 14، ص 876-877, کارنامه شیخ فضل الله نورى، على ابوالحسنى (منذر)، ص 49.

[34]. مجله یادگار، س 3، ش8، ص 42 مکارم الآثار، ج 5، ص 1597, زندگانى و شخصیت شیخ اعظم انصارى، انصارى، ص 408-409.

[35]. استاد على ابوالحسنى (منذر) مى گفت: میرزا ابوطالب به دلیل مسئله اى که بین او و ملاقربانعلى زنجانى پیش آمده بود، به تهران هجرت کرد.

[36]. نقباءالبشر، آقا بزرگ تهرانى، ص 49 و ر.ک.به: شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 72.

[37]. مجله یادگار، س 3، ش8، ص 42-43.

[38]. همان، س 3، ش 2، ص 29-30 مجموعه رسائل و...، ج 1، ص 152. برخى مخالفان میرزا: سید محمد طباطبایى و سید عبدالله بهبهانى، مهدى ملکزاده (نمک پرورده پهلوى)، عین السلطنه سالور. (مجله یادگار، پیشین، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 3، ص 534، س 2.)

[39]. مجموعه رسائل و...، ج 2، ص 57-58 و نامه به علماى زنجان، مجله یادگار، س3، ش2، ص 29.

[40]. احمد کسروى، پیشین، ص 511.

[41]. با کفایت.

[42]. روزنامه مجلس، ج 1، ش 6، ص 3-4 جوابیه مجلس ر.ک.به: همان.

[43]. سید جمال الدین اسد آبادى و بیدارى مشرق زمین، ص 327-328.

[44]. مجله یادگار، س 3، ش 8، ص 44، پ آخر.

[45]. مکارم الآثار، ج 5، ص 1599، س1.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید ابوطالب
نام خانوادگی زنجانى
نام پدر میرزا ابوالقاسم، عالم دینى
نام معروف میرزا ابوطالب زنجانى
تاریخ تولد (شمسی) 1222
تاریخ تولد (قمری) 1259
مکان تولد ایران،زنجان
تاریخ فوت (شمسی) 1290
تاریخ فوت (قمری) 1329
مکان فوت ایران،تهران
مکان دفن ایران،خراسان رضوی،مشهد،حرم امام رضا علیه السلام

تالیفات

No image

کیمیاى سعادت

No image

مقابیس الانوار

No image

الذخیره، در درایة

No image

کتاب الحج

No image

فوائد الرازیة

No image

مرآة العصر

No image

مرآة العمر

No image

الکفایة

No image

رساله فى التسامح

حکایات

No image

ارتباط با دربار

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که تا کنون هَشت جلد از آن به زیور چاپ آراسته شده، اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS