29 بهمن 1396, 11:16
اسلام هراسی به وضعیت ذهنی یا مجموعهای از باورها اشاره دارد که مسلمانان را به صورتی واپسگرا و خطرناک ترسیم کرده و موجب اِعمال تبعیض درمورد آنان میگردد. این مجموعه باورها، معمولا اشتباه، نادرست و همچنین زیانبار هستند. این باورها در حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجب رفتارهای تبعیضآمیز میشوند. این پدیده به شیوههای مختلفی بروز مینماید. اولا، به صورت پنهانی و نهادینه که شناسایی آن نیز دشوار است. تجلیات اقتصادی آن را میتوان در مورد آمارهایی راجع به وضعیت مسلمانان مشاهده کرد. تقریبا 69 درصد از مسلمانان جنوب آسیای ساکن انگلیس در فقر به سر میبرند. این مساله ناشی از ساختارهای اجتماعی نا برابر است که البته فقط مسلمانان را تحت تاثیر قرار نمیدهد. در جوامع غربی، گروههای قومی خاصی از چنین نابرابریهایی رنج برده و در نتیجه به حاشیه رانده میشوند. این وضعیت از گونهای تبعیض نهادینه حکایت میکند. از این رو میتوان موارد آشکاری از اسلام هراسی را بر حسب خشونت و دشمنی با مسلمانان مشاهده نمود. این نوع تبعیضات موجب میشود که زندگی روزمره برای مسلمانان دشوار گردد؛ طبق گزارش کمیسیون حقوق بشر اسلامی حدود 90 درصد از مسلمانان غربی اعلام کردند که به خاطر مسلمان بودن مورد تبعیض واقع شدهاند. از این رو اسلام هراسی در غرب نهادینه به نظر میرسد. نوع خاصی از ادبیات اجتماعی پیرامون اسلام هراسی وجود دارد که اغلب مفسران رسانهای از آن آگاهی ندارند. این ادبیات، مطالعاتی را شامل میشود که از یک دهه پیش از یازده سپتامبر توسط کارشناسان نژادپرستی و تبعیض انجام گرفته است. این متخصصان معتقدند که اسلام هراسی را باید به عنوان گونه خاصی از نژادپرستی طبقه بندی کرد. پدیده اسلام هراسی مشابهت زیادی با دیگر انواع نژادپرستی دارد. میزان جنایت و حمله به مسلمانان به طور نظاممندی چشمگیر است. مسلمانان، مساجد و زنان محجبه همواره مورد حمله قرار میگیرند. اقلیتهای نژادی در غرب به طور کلی تحت فشار هستند ولی جوامع اسلامی رنج بیشتری را متحمل میشوند. این وضعیت را میتوان نوعی نژادپرستی محسوب کرد، ولی گونه بسیار متمایزی از نژادپرستی، زیرا فقط مسلمانان آماج آن قرار دارند و نه فقط اقلیتهای نژادی یا مهاجران به طور کلی. هم اینک در ایده «غیریت سازی» مسلمانان نوعی گرایشهای قتل عام گرایانه علیه مسلمانان وجود دارد و مشکل در اینجاست که نخبگان سیاسی غرب در نتیجه بحرانهای جهانی، تمرکز بر این «دیگران» را شیوه سهل الوصولی برای کنترل اتباع خود بدانند. این امر بدین خاطر روی میدهد که آنها فقط به نشانه ها مینگرند. این مسئله بسیار نگران کننده است و نخبگان سیاسی غرب باید اقدامات جدی در برابر این نشانهها اتخاذ کنند، زیرا هم اینک با بحرانهای جهانی بیسابقهای روبرو هستیم. ایستادگی در برابر تبعیض و محرومیت اجتماعی عمدتا ایجاد هویت متمایزی را میطلبد. جوامع سیاهپوست در دهه 1970 این نوع محرومیت را تجربه کردند و با عینی تر ساختن هویت خود نسبت به آن واکنش نشان دادند. از این رو این گروهها راههایی را برای سازگار ساختن هویت خود با جریان غالب اجتماعی پیدا کردند. پرورش دادن افرادی آگاه از نحوه کارکرد سیستم کنونی که آگاهی طبقات کارگری را افزایش دهند و دید فرهمندانهای از آینده ترسیم کنند یکی از راههای مقابله با وضعیت موجود به شمار میآید. از این رو شاید به شخصیتی همانند مارتین لوتر کینگ نیاز داریم. ولی به طور کلی تر بایستی جامعه مسلمانان در کشورهای غربی قاعده بازی را تغییر دهند. بایستی تقلابرای هماهنگ شدن با وضع موجود را متوقف کرده و مبتکرانه و دوراندیشانه عمل نماییم. هم اکنون باید تلاش برای تحقق جامعهای که آرمانمان هست را شروع کنیم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان