نویسنده: رضا شریف زاده
شبکه پیچیده روابط اجتماعی، نیازمند شناخت همه متغیرات در حد امکان برای تحلیل رفتارهاست. در این میان، مردم، بیشترین تأثیر را از رهبران جامعه میگیرند. از این رو گفتهاند مردم بر دین ملوک و رهبران خویش هستند. تودههای مردم خواسته و ناخواسته اندیشهها و رفتارهای رهبران خویش را سرمشق قرار میدهند و در همان مسیری گام برمی دارند که آنان رفتهاند، زیرا بر این باورند که رهبران، انسانهای موفق هستند. بنابراین میتوان با سرمشق قرار دادن آنها به همان موفقیتها دست یافت.
با نگاهی به تحلیلها و گزارشهای قرآنی درباره جوامع پیشین، میتوان این معنا را به دست آورد که انسانها اگر تقوای الهی را در خود ایجاد نکنند و به خودسازی نپردازند، قدرت و ثروت نه تنها عامل تباهی خود آنهاست، بلکه موجبات گمراهی و هلاکت دیگران را نیز فراهم میآورد. لذا هر نعمتی میتواند نقمت و بلایی برای خود و دیگران شود.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی بر آن است تا نقش قدرت و ثروت را در ایجاد ناهنجاریها و فساد اجتماعی تبیین نماید.
ارزش قدرت
قدرت به معنای توانایی انجام کار و یا ترک آن به اراده و اختیار، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است که در اختیار بشر قرار گرفته است. قدرت و ثروت، از نظر خرد و خردمندان، امری نیکو و پسندیده است. بر همین اساس خداوند در آیه 75 سوره نحل برای تبیین برخی از حقایق هستی، از در قیاس وارد میشود و با اشاره به این حکم عقل و عقلا درباره قدرت و ثروت، از مردم میخواهد تا همچنان که درباره قدرت و ثروت و مطلوبیت و نیکو بودن آن قضاوت و ارزیابی درستی دارند، درباره دیگر حقایق نیز این گونه عمل کنند و با مراجعه به عقل خویش، قضاوت درستی از دیگر حقایق داشته باشند و بیرون از دایره عقل گام برندارند. این در حالی است که بسیاری از مردم گرفتار جهل و نادانی هستند؛ زیرا از عقل خویش در همه امور بهره نمیگیرند.
به سخن دیگر، عقل اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، انسان از جهالت و نادانی بیرون آمده و به دانش و علم درستی از حقایق هستی میرسد. بنابراین همان گونه که نقش قدرت و ثروت را در زندگی مفید مییابد، نقش توحید و عبودیت را نیز در زندگی خود به درستی درک کرده و بر اساس معیارهای عقلانی و عقلایی و وحیانی گام برداشته، زندگی خویش را در دنیا و آخرت آباد میکند.
از آیاتی از جمله آیه 247 سوره بقره این معنا به دست میآید که وحی و شریعت نیز همانند حکم خرد و خردمندان، بر ارزشمندی قدرتهای بدنی و علمی و مانند آن تأکید میکند؛ زیرا احکام شرعی هرگز در تضاد با احکام عقلانی نیست، بلکه عقل و شرع یکدیگر را تأیید و امضا میکنند.
خداوند در این آیه یکی از معیارهای رهبری جامعه را قدرتهای علمی و جسمی دانسته و طالوت را به عنوان کسی که دارای این خصوصیات است به عنوان رهبر معرفی میکند.
با توجه به آیات 77 و 80 سوره هود، میتوان این نکته را تقویت کرد که قدرت نه تنها مطلوب است بلکه گاه لازم و ضروری است؛ زیرا بدون قدرت نمی توان بسیاری از اهداف و رسالتهای اجتماعی را تحقق بخشید. از این رو آرزوی قدرت برای تحقق اهداف متعالی، در این آیات به عنوان یک مطلوب مطرح میشود؛ زیرا حضرت لوط (ع) برای دفاع از مهمان و حیثیت اجتماعی و حفظ حقوق مدنی خود، آرزوی قدرت میکند.
از آیه 25 سوره حدید و آیات دیگر این معنا ثابت میشود که قدرت، از مهمترین عوامل دست یابی به عدالت در جوامع است که مأموریت اصلی پیامبران است. بنابراین، پیامبران برای دست یابی به اهداف رسالت خویش نیازمند قدرتی هستند که بتوانند در سایه سار آن عدالت را به دست تودههای مردم اجرایی کنند و تحقق بخشند.
خداوند در آیه 41 سوره حج از لزوم به کارگیری قدرت، برای امر به معروف و نهی از منکر سخن به میان میآورد؛ زیرا کسانی که معروف را ترک میکنند و یا به منکرات رو میآورند، به سادگی حاضر نیستند برخلاف آن رفتار نمایند. این جاست که قدرت به عنوان پشتوانه اجرای حکم الهی امر به معروف و نهی از منکر ضروری میشود. از این جاست که گفته اند که قدرت و حکومت، فلسفه وجودی فقه است. به این معنا که اگر فقه اسلامی بخواهد در جامعهای اجرایی شود لازم است تا قدرت و حکومتی باشد تا مفاد احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر را اجرایی کند و در جامعه تحقق بخشد.
خداوند درآیات 42 و 43 سوره قلم نیز بر لزوم استفاده به موقع از نعمت قدرت در راه بندگی خداوند تأکید میکند و در آیه 41 سوره حج، ضرورت استفاده از قدرت خدادادی برای احقاق حقوق نیازمندان و گرفتن زکات و پرداخت آن را مطرح مینماید.
از نظر قرآن، استفاده از قدرت در راه خدمت به خلق و دفع فساد و دفاع از مظلومان و ایجاد زندگی سالم برای خود و دیگران، نه تنها امری شایسته بلکه بایسته و ضروری است. (کهف، آیات 83 تا 95 و نیز اعراف، آیه 10) از این رو قدرت را شرط لازم برای مبارزه با طغیانگران و رهبر سیاسی و اجتماعی میداند (طه، آیات 24 تا 31 و نیز بقره، 247).
قدرت و ثروت فسادانگیز
اما همین قدرت و ثروتی که این گونه میتواند به شکل ارزشی مورد استفاده قرار گیرد، از یک نعمت برای شخص و جامعه به نقمتی برای فرد و جامعه تبدیل میشود؛ زیرا شخص نتوانسته است خود را با حقایق هستی هماهنگ کند و در چارچوب آن قرار گیرد. این گونه است که قدرت و ثروت به جای آن که عامل رشد و بالندگی باشد، عامل فساد و تباهی میشود.
خداوند در آیاتی از قرآن نشان میدهد که چگونگی قدرت و ثروت، زمینه ساز عجب و خودبینی (کهف، آیه 33 تا 36)، غرور و تفاخر (همان و نیز قصص، آیات 76و 78)، تکبر و استکبار(همان و نیز فصلت، آیه 15)، تحقیر دیگران (همان) باطل گرایی (توبه، آیه 69) انکار قدرت برتر (بلد، آیات 5 و 6)، طغیان (فجر، آیات 6تا 11) ، غفلت از خدا (قصص، آیات 76، 78 و فصلت، آیه 15) و فساد (بقره، آیه 205 و محمد، آیه 22و فجر، آیات 6 تا 12) میشود.
از نظر قرآن، قدرت و ثروت میتواند عامل رشد و یا تباهی بشر و جوامع بشری باشد. بنابراین، شمشیر دو لبه ای است که میبایست با احتیاط تمام آن را در دست گرفت.اگر قدرت و ثروت در دست نااهلان قرار گیرد، میتواند فساد شخص و یا جامعه را به دنبال داشته باشد؛ چنان که قدرت و ثروت حتی میتواند اهل ایمان و تقوا را نیز تباه سازد؛ چنانکه علوم دینی و وحیانی از چنین توانایی برخوردار است. قرآن گزارش میکند که چگونه علم الهی در دستان افرادی چون سامری و بلعم باعورا، قدرتی در جهت فساد و تباهی جامعه شد. بنابراین هیچ کس از تأثیرات بد و زشت قدرت و ثروت در امان نیست؛ مگر آنکه خود را به خدا بسپارد و تقوای الهی را در تمام لحظات زندگی مراعات کند.
قارون که از امت موسی(ع) بود، نتوانست از قدرت و ثروت خویش به درستی بهره گیرد؛ زیرا قدرت و ثروت، او را به سوی تباهی کشاند و حتی امت موسوی را دچار چالش جدی نمود.
قدرت و ثروت اقتضائاتی دارد که از آن میتوان به عنوان فرهنگ قدرت و ثروت یاد کرد. به این معنا که نظامی را با خود همراه دارد که آدمی را در فضایی بیرون از فضای طبیعی قرار میدهد. کسانی که در قدرت و ثروت غرق میشوند، در یک فرآیندی خصوصیات و رفتاری را در پیش میگیرند که از آن به فرهنگ اشرافیت و یا فرهنگ زورمداران یاد میکنند. در این فرهنگ، شخص خود را گم میکند و هویت تازه و دیگری مییابد. در این فرهنگ و هویت است که برتری جویی و تفاخر امری طبیعی شده و تحقیر دیگران عملی جایز و روا شمرده میشود.
کسانی که در فرهنگ قدرت و ثروت رشد میکنند، کسانی هستند که بی تقوایی در آنان نهادینه میشود (قصص، آیات 76 و 83) و روحیه تجاوزگری و طغیان گری تقویت میشود. (همان)
در این فرهنگ و فضای آلوده تجمل گرایی به عنوان مد، جا میافتد و شخص میکوشد تا هر روز داشتههای خویش را به رخ دیگران بکشد و تفاخر نماید. (همان)
از آن جایی که پذیرش حقوق و قوانین و اجرای آن در حق خود، برای ایشان سخت و دشوار است، اجرای آن را در حق خود عین بی عدالتی میدانند و به شدت به مبارزه و مخالفت با قوانین و حقوق دیگران میپردازند. گریز از قانون و دور زدن آن برای ایشان امری طبیعی است؛ زیرا خود را بالاتر و برتر از قوانین میدانند و اصولاً قانون را برای تودهها مشروع و اجرای آن را مجاز میشمارند. از این رو بزرگترین مخالفان پیامبران و دعوتهای آنان، همین قدرتمندان و ثروتمندان بوده اند، زیرا پیامبران خواهان احقاق حقوق و اجرای قوانین و دوری از ظلم و تجاوزگری هستند، در حالی که این طبقات اجتماعی خود را فراتر از این امور میبینند. این گونه است که در برابر پیامبران میایستند و به ایشان افترا و تهمت میزنند (غافر، آیات 23 و 24)
خودنمایی و تجمل گرایی اشراف، نه تنها زمینه فساد فزون تر در خود آنان میشود، بلکه جامعه را نیز به تباهی و فساد میکشاند. از این رو خداوند در قرآن، از این طبقات اجتماعی به عنوان مفسدان یاد میکند که به معنای فسادانگیزی است.
سرمستی ثروتمندان و قدرتمندان از ثروت و قدرت (قصص، آیه 76) موجب میشود تا باشگاه هایی از منکرات را در جامعه راه اندازی کنند تا این گونه در شادی و فرح دروغین فرو روند و از قدرت و ثروت خویش بهره برند. همین رفتارها جامعه را به تباهی میکشاند و افکار و اندیشهها و رفتارهای دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد. بسیاری از تودههای مردم میکوشند تا با همسان سازی با ثروتمندان خود را در سطح قدرت و ثروت ایشان قرار دهند و این گونه است که موجبات گسترش تباهی و فساد در جامعه فراهم میشود. اینان همانند ویروس و بیماری خطرناکی هستند که به سرعت در جامعه پخش و شایع میشود.
با نگاهی به داستان هامان و قارون و فرعون میتوان دریافت که چگونه رویه زندگی آنها موجبات تباهی در جامعه مصر را فراهم آورد و جامعه را به هلاکت افکند. قدرت و ثروت آنان باعث هرزگی اخلاقی زنان و مردان شد به گونهای که زنان بنی اسراییل که از اقشار پایین جامعه مصری بودند برای بهره کشی جنسی مورد استفاده قرار میگرفتند و رفتارهای تفاخرآمیز قارون موجب شد تا تودههای مردم، قدرت و ثروت فسادانگیز قارون و هامان و فرعون را ملاک ارزشی و معیار درست زندگی ارزیابی کنند و درمدار آن حرکتهای خویش را سامان بخشند. به این معنا که تودههای مردم قارون را الگوی رفتاری خویش قرار داده و خواهان آن بودند که همچون قارون بیندیشند و همچون قارون زندگی کنند. این آرزو را قوم موسی(ع) به صراحت به آن حضرت(ع) اعلام میکنند و مردم در حسرت زندگی قارونی میسوختند.(قصص، آیات 76 تا 79)
بیهودگی ارزشهای ثروتمندان اشرافی
به سخن دیگر، زندگی اشرافی که همراه با خودنمایی، تفاخر و تجمل و مانند آن است، عامل مهمی در گرایش تودههای مردم به این نوع زندگی است که از نظر اسلام فسادآمیز میباشد. بنابراین قرآن میکوشد تا با بیان غایت این گونه زندگی نشان دهد که چنین زندگی ای در خور انسان نیست، بلکه یک زندگی حیوانی است که سزاوار نیست کسی درباره آن حسرت بخورد و آرزوی داشتن چنین زندگی را داشته باشد.
بی گمان فرو رفتن قارون همراه همه زندگی و کاخ و ثروتش در زمین، به معنای آن است که چنین زندگی را نمی توان زندگی سعادتمندی ارزیابی کرد؛ زیرا نهایت چنین زندگی چیزی جز هلاکت و نابودی در دنیا نیست. به این معنا که اگر کسی چنین زندگی را میخواهد میبایست منتظر پیامدهای بد و شوم آن یعنی هلاکت نیز باشد. فرو رفتن در زمین به معنای بلعیده شدن با چیزی است که شخص آن را همه چیز ارزیابی میکرد.
بنابراین، فرو رفتن و بلعیده شدن با همه ثروت یعنی همه ارزشهای یک شخص، به معنای بیهودگی همه ارزش هایی است که ثروتمندان و قدرتمندان برای خود تعریف کردهاند.
شهرت قارون موجب شد تا تودههای مردم خواهان رسیدن به مقام ثروت و قدرت او شوند و او را الگو و سرمشق در زندگی خویش قرار دهند و همان رفتارها و اندیشههای قارونی را ملاک ارزشی در زندگی بشمارند. این همان مشکلی است که حضرت موسی (ع) با قوم خویش داشت؛ زیرا آن حضرت(ع) به زکات و انفاق و زهد و آخرتی دعوت میکرد که قارون برخلاف آن جریان حرکت میکرد. مردم میدیدند که قارون در برابر اندیشهها و رفتارهای حضرت موسی (ع) میایستد و در زندگی موفق تر و شادتر از همه زندگی میکند. بنابراین به جای آنکه از اندیشهها و رفتارهای حضرت موسی (ع) پیروی کنند به سمت و سوی قدرت و ثروت قارونی کشیده شده و آن را الگو و سرمشق زندگی خویش قرار میدادند. این گونه بود که همه زحمات حضرت موسی (ع) به شکست میانجامید و تودههای مردم قارون را سرمشق خویش قرار میدادند. این همان تباهی است که قارون آن را در پیش گرفته بود و با حرکت خویش تودههای مردم را به سمت فساد و تباهی و شادی و فرح و زشتیها میبرد.
هنگامی که قارون و ثروت وی به درخواست حضرت موسی (ع) در زمین فرو رفت، تودههای مردم دریافتند که چنین قدرت و ثروتی برای کسی آینده خوبی را رقم نمی زند. اینجاست که مردم حقیقت ثروت و قدرت فساد را دریافتند و دیگر آرزو نداشتند که قارون باشند. (قصص، آیات 76 تا82)
تفکر قارونی بر این بود که هر آنچه دارد از علم و دانش، مدیریت اقتصاد خود اوست. چنین خودبزرگ بینی است که وی را به سوی تباهی و مبارزه با خدا و قوانین الهی و عقلانی سوق داد و زمینه فساد و تباهی را در جامعه فراهم آورد؛ ولی هنگامی که خداوند به دعای حضرت موسی (ع) او را از بین برد تا دیگر سرمشق گمراهان نشود، تازه مردم دریافتند که تفکر و رفتار قارونی نمی تواند سعادت ابدی را تضمین کند. بنابراین قدرت و ثروت دو روزه دنیا، ارزش آن را ندارد تا به جنگ خدا و پیامبر و احکام آن رفت. این جاست که حتی دنیاطلبان نیز بیدار شده و مسیر خود را تغییر میدهند و خواهان بازگشت به مسیر سعادت ابدی میشوند.
به هر حال، در گزارش قرآن بر این تأکید شده است که قدرت و ثروت یکی از مهمترین علل و عوامل تباهی جوامع بشری است مگر آنکه در دست اهل آن قرار داشته و اهل آن نیز همواره مواظبت و مراقبت نمایند تا در دام وسوسههای قدرت و ثروت نیفتند و همواره تقوای الهی را مدنظر داشته باشند زیرا این دو نعمت میتواند عامل تباهی شخص و جامعه باشد و دنیا و آخرت مردم را تباه سازد.
بنابراین ما نیز باید هوشیار باشیم که قدرت و ثروت حتی حلال و مشروع آن میتواند بسیار خطرناک برای شخص و جامعه باشد و زمینه فساد اجتماعی و هلاکت آن را فراهم آورد.