آقا شیخ محمد اصفهانی رحمه الله استاد آیت الله بهجت پنج شنبه ها در خانه شان روضه داشتند. ایشان در نجف که روضه می گرفتند خودشان کفش جفت می کردند، استکان می شستند. عرض کردند: آقا شما مرجع تقلید هستید. گفته بود: این دستگاه امام حسین است من هم باید نوکری کنم باید خادم باشم. جبرئیل ها می آیند و نوکر دستگاه امام حسین می شوند، انبیاء دوست دارند بیایند خدمت کنند. علامه امینی به خواب پسرشان آمدند و فرمودند: دستگاه امام حسین من را نجات داد. چه کار کنیم که به امام حسین و دستگاهش گره بخوریم؟ فرموده بودند: اول اینکه زیارت عاشورا بخوانید؛ دوم هم اینکه به زیارت کربلا بروید، خیلی اثر دارد بیمه می کند. زمانی که خواب می دید زمان دفاع مقدس بود گفته بود که راه کربلا که بسته است من چه کار کنم؟ فرموده بود: پسرم بجای کربلا به مجلس روضه برو هر کجا که مجلس امام حسین است خیمه امام حسین است برو در خیمه امام حسین شرکت کن. مخصوصاً مجلس هایی که بی نام و نشان هستند آدم های ضعیف می گیرند خیلی با صفا هستند. یکی از رفقاء می گفت که در مشهد تاجری بود که حدود شست سال چایی ریز امام حسین بود، آخر عمرش مریض شد هر شب یکی از پسرهایش پرستاریش را می کرد. یک شب پسرش دید که حال پدر خیلی خراب است گفت: پدر دکتر بیاورم؟ گفت: نه دیگر از دکتر گذشته، گفتم: می خواهی به حرم ببرمت؟ گفت: من اینقدر زیارت رفتم که بس ام است حالا آن ها باید به باز دید من بیایند. دیدم حالش خیلی منقلب است از جا نمی توانست بلند بشود اما در آخر شب دیدم می خواهد بلند بشود تا بشیند گفتم: بابا جان! شما که حال ندارید نمی توانید بلند بشوید چرا بلند می شوید؟ گفت: پسرم مگر چشمانت کور است اربابم امام حسین به دیدن من آمده، آخر من شست سال چایی ریز ارباب بودم مگر ممکن است ارباب نوکرش را از یاد ببرد. بلند شد و چهار زانو نشست، گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله، به خدا قسم خوب اربابی است.
روایت داریم روز قیامت که می شود حضرت فاطمه زهرا می آید در صحرای محشر پیراهن غرق به خون ابا عبدالله را می آورد می فرماید: خدایا! تو حکم کن بین کسانی که به فرزندم، حسینم، جرم و جنایت کردند بعد می فرمایند: ای خدا! هر کس برای حسینم گریه کرده من می خواهم شفاعتش کنم شفاعت من را بپذیر. خدمت عالم بزرگی در اصفهان بودم به ایشان گفتم: آقا شما پیر شدی در شب اول قبرو قیامت امیدتان به چه هست؟ فرمودند: فلانی امیدم به گریه هایی که برای حضرت فاطمه زهراء ریختم و محبت حضرت است. اما چه گذشت به دل امیر المومنین آن لحظاتی که خواست بدن حضرت زهراء را به قبر بگذارد. محرمی نبود به علی کمک کند اما دید دست هایی شبیه دست های پیامبر ظاهر شد و گفت: علی جان امانتمان را بده. آقا وارد قبر شدند بدن آزرده حضرت زهرا را در قبر گذاشتند. آقا نیمه های شب چه دلی داشت در نیمه های شب صورت آزرده حضرت زهرا را بر روی خاک گذاشت، از قبر بیرون آمد و روی قبر را پوشاند. با دست مبارک روی زهرا خاک ریخت اما بعد از دفن شدن همه غم های عالم به دل حضرت امیر هجوم آورد. آقا چه کار کند دلش آرام بگیرد یک وقت آقا خم شد و صورت به خاک قبر زهرا گذاشت، در کربلا هم حضرت ابا عبدالله کنار بدن علی اکبر دلش آرام نشد خم شد و صورت به صورت علی گذاشت.
حجة الاسلام و المسلمین فرحزاد