دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نظریه اخلاق دوسطحی

با تامل در آثار و نوشته‌های تاریخی سیاسی و نیز بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی دوره‌های مختلف می‌توان گفت که از آن تاریخ که سیاست...
No image
نظریه اخلاق دوسطحی
نویسنده: علی خانی

با تامل در آثار و نوشته‌های تاریخی سیاسی و نیز بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی دوره‌های مختلف می‌توان گفت که از آن تاریخ که سیاست، با هدف تدوین برنامه‌های زندگی اجتماعی انسان و تدبیر امور، آغاز به کار کرد و روابط قدرت شکل گرفت، همواره صاحبان و اربابان قدرت که تابع و فریفته جاذبه قدرت فرمانروایی بودند، به شیوه‌های گوناگون قدرت را در مسیر امیال و اهداف خود به پیش بردند و جامعه را به انحطاط و نابودی کشاندند. اخلاق نیز در این عرصه وارد شد و عامل اساسی این زوال را انحطاط و گسست اخلاقی دانست. صاحبان قدرت نیز همواره با ملامتها و اندرزهای اخلاقی مصلحان خیراندیش و اندیشمندان و روشنفکران اخلاق گرا روبه رو بودند و اخلاق گرایان همیشه از صاحبان قدرت انتقاد کرده، توصیه‌های اخلاقی را برای بهبودی زندگی انسان، در عرصه اجتماع ارائه می‌کردند. بر این اساس، نظریه‌ها و دیدگاههای خاصی درباره چگونگی ارتباط سیاست با اخلاق و نحوه تعامل آن دو با یکدیگر ارائه شده است. یکی از نظریه‌های موجود در این خصوص «نظریه اخلاق دوسطحی» است. ‌

این دیدگاه که اخلاق دوآلیستی یا دوگروانه نیز نامیده می‌شود، کوششی برای حفظ ارزش‌های اخلاقی و پذیرش پاره‌ای اصول اخلاقی در سیاست است. بر اساس این دیدگاه، اخلاق را باید در دو سطح فردی و اجتماعی بررسی کرد. گرچه این دو سطح مشترکاتی دارند، لزوماً آنچه را که در سطحِ فردی اخلاقی است، نمی‌توان در سطح اجتماعی نیز اخلاقی دانست؛ برای مثال، فداکاری از فرد، حرکتی مطلوب و اخلاقی قلمداد می‌شود، حال آنکه فداکاری از دولت به سود دولت دیگر چون برخلاف مصالحِ ملی است، چندان اخلاقی نیست. فرد می‌تواند دارایی خود را به دیگری هدیه کند، اما دولت نمی‌تواند درآمد ملی خود را به دولتی دیگر ببخشد. از این منظر، اخلاق فردی براساس معیارهای مطلقِ اخلاقی سنجیده می‌شود، در صورتی که اخلاق اجتماعی تابعِ مصالح و منافعِ ملی است. در تایید این دیدگاه گفته‌اند که: حیطه اخلاق فردی، اخلاق مهرورزانه است، اما حیطه اخلاقِ اجتماعی، اخلاق هدف‌دار و نتیجه‌گرا می‌باشد.‌

نتیجه چنین نظریه‌ای، پذیرش دو نظام اخلاقی مجزا می‌باشد. انسان به عنوان فردْ تابع یک نظام اخلاقی است، حال آنکه اجتماع، نظام اخلاقی دیگری دارد. اصولِ این دو اخلاق نیز می‌توانند با یکدیگر متعارض باشند؛ برای مثال، افلاطون دروغ گفتن را برای فرد مجاز نمی‌داند و دروغگویی فردی را قابل مجازات می‌شمارد، حال آنکه معتقد است حاکمان حقِّ دروغ گفتن را دارند و می‌گوید: «اگر دروغ گفتن برای کسی مجاز باشد، فقط برای زمامدارانِ شهر است که هر وقت صلاحِ شهر ایجاب کند، خواه دشمن خواه اهل شهر را فریب دهند، اما این رفتار برای هیچ‌کس مجاز نیست و اگر فردی از اهالی شهر به حکّام دروغ بگوید، جرم او نظیر یا حتی اشدِّ از جرم شخصِ بیماری است که پزشکِ خود را فریب دهد».‌

نظریه اخلاق دوگانه معتقد است که مرزهای اخلاق فردی و گروهی غیر قابل نفوذند و انسان همواره و همزمان با دو نظام اخلاقی در سطح خرد و کلان روبه رو و مواجه است که نه قابل تبدیل به یکدیگرند و نه تلفیق مطلوبی از آن ممکن می‌باشد، در حالی که جامعه مدنی و سیاسی در پی تحقق اهداف هدفمند است. این اهداف همان آرمان‌ها و منافع ملی اند که برای تحقق یا حفظ آنها نا دیده انگاری اخلاق فردی امری مباح و مجاز شمرده می‌شود. توسل به جنگ می‌تواند یک ابزار و اهرم اخلاقی برای کسب اهداف ملی تلقی شود و در واقع «جنگ عادلانه» ریشه در چنین نگرش و رهیافتی دارد. مارتین لوتر، برتراندراسل، پل تیلیخ، راینهولدنیبور، ماکس و بر و هانس، جی مور گنتا را از طرفداران این نظریه دانسته‌اند. ‌

ذیل همین نگرش است که ماکس وبر، اخلاق مسئولیت و اخلاق اعتقاد را مطرح می‌سازد. وی در خطابه‌ای معروف به‌نام «سیاست به مثابه حرفه»، نظرگاه خود را در باب نسبت اخلاق و سیاست بیان می‌کند. او بر ضرورت اخلاق و سیاست اخلاقی تاکید می‌نماید، اما بر آن است که اخلاق سیاسی از اخلاق فردی جداست. وی می‌گوید: «اخلاقیات، کالسکه‌ای نیست که بتوان آن را بنا به میل و بسته به موقعیت برای سوار یا پیاده شدن متوقف ساخت». او بر این نکته اصرار می‌کند که ما دارای دو نوع اخلاق عقیدتی و اخلاق مسئولیتی هستیم. در سیاست تنها می‌توان اخلاق مسئولیتی را به‌کار بست، زیرا در آن، «سازش میان اخلاق عقیدتی و اخلاق مسئولیتی امکان‌پذیر نیست». علت این ناسازگاری، آن است که اخلاق عقیدتی مطلق و آرمانی است. حال آنکه اخلاق مسئولیتی مشروط، واقع‌گرایانه و عینی می‌باشد. به نظر وبر، هدف مهم در اخلاق مسئولیت (اخلاق سیاسی) تامین منافع ملی و فردی است و او مرد سیاستمدار را دارای الزاماتی می‌داند که او را به ارتکاب اعمال به ظاهر غیر اخلاقی ناگزیر می‌سازد و لیکن در عمل چاره ای و راهی جز این ندارد. از نظر وبر، تفاوت مرد سیاستمدار با مرد اخلاقی در این است که سیاستمدار مصلحت عمومی و مدینه را بر فضیلت و رستگاری روحی خویش ترجیح می‌دهد؛ این در حالی است که مرد اخلاقی تنها از فرمانهای ایمان و اعتقاد خود، بدون توجه به نتایج آنها، تبعیت می‌کند. بدین‌ترتیب، ماکس وبر معتقد است که در سیاست نیز باید تابع اخلاق بود؛ اخلاقی خاص، عینی، مشروط و نتیجه‌گرا. با وجود این، گاه اساساً «سیاستگذاری معامله‌ای اخلاقی نیست و هرگز هم نخواهد بود». و این مسئله گویای تعارضی است که وی به‌رغم پایبندی به اخلاق نتوانست آن را برطرف سازد. از این رو، مسئله اخلاق دو سطحی با تقریر وبر نیز راه به جایی نمی‌برد.‌

طبق این دیدگاه (اخلاق دو سطحی)، نه تنها برخی رذایل اخلاقی حاکمان مجاز است، بلکه ممکن است به‌گفته افلاطون، «شریف» به شمار آید. همان گونه که اشاره شد، برتراند راسل نیز به چنین دوگانگی در اخلاق معتقد است و خاستگاه اخلاقِ فردی را باورهای دینی، و اخلاق مدنی را سیاسی می‌داند و می‌گوید: «بدون اخلاقِ مدنی، جامعه قادر به ادامه زندگی نیست؛ بدون اخلاقِ شخصی، بقای آن ارزشی ندارد، بنابراین برای اینکه جهان، خوب و خواستنی باشد، وجود اخلاقِ مدنی و شخصی، هر دو، ضروری است».

البته آنچه راسل تحت عنوان «اخلاق اجتماعی» مطرح می‌کند و وجودش را برای بقای جامعه ضروری می‌شمارد، بیشتر همان قواعدی است که اغلب برای حُسن اداره جامعه وضع می‌شود، نه اخلاق به معنای مجموعه قواعد رفتاری مبتنی بر ارزش‌ها.‌

بررسی نظریه‌ اخلاق

در واقع، توضیحات ارائه شده برای دفاعِ از نظریه اخلاق دو سطحی چندان قانع‌کننده نیست و چنین تفکیکی را پذیرفتنی نمی‌نماید. اینکه در حیطه اخلاقِ فردی، شخص می‌تواند ایثار کند و دارایی خود را ببخشد، اما دولت نمی‌تواند، درست نیست. اگر فرض کنیم که نمایندگان مردم پس از توجیه شهروندان تصمیم بگیرند درصدی از درآمدِ ناخالص ملی را به فلان کشور قحطی‌زده اختصاص دهند، قطعاً عملی اخلاقی خواهد بود و برخلافِ منافعِ ملی به‌شمار نخواهد آمد؛ پس، ایثار هم در سطحِ فردی و هم در سطح اجتماعی و سیاسی، اخلاقی است. این تفاوت که رفتارِ مبتنی بر اخلاقِ فردی مهرورزانه و نوع‌دوستانه است؛ حال آن که رفتارِ سیاسی تابع مصالحِ ملی می‌باشد نیز تردیدپذیر است و آشکارا هر دو ویژگی را می‌توان به هر دو سطحِ اخلاقی نسبت داد. چه‌بسا رفتارِ فردی که براساسِ اخلاقِ مصلحت‌گرایانه و منفعت‌طلبانه است و چه‌بسا عملکرد سیاسی که متاثر از انگیزه نوع‌دوستی می‌باشد.سخن آخر اینکه از هیچ شهروندی نمی‌توان خواست که تابع دوگونه سیستم اخلاقی متفاوت باشد و از او انتظار داشت که صداقت پیشه کند، اما بی‌صداقتی حاکمیت را بپذیرد و دم نزند و به گفته افلاطون، دولت را به نیرنگ زدن مجاز بداند. قابل ذکر است که این سه دیدگاه که تاکنون مورد بررسی قرار گرفته (جدایی اخلاق از سیاست، تبعیت اخلاق از سیاست و اخلاق دو سطحی) با همه تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند، در یک اصل مشترک هستند؛ یعنی اینکه سیاست غیراخلاقی است و باید هم چنین باشد. یک اشکال نیز بر همه آنها وارد است و آن اینکه چنین دوگانگی، موجب آن می‌شود که شهروندان نیز از حاکمان خود تقلید کنند و در امور سیاسی، متقابلاً در برابر حاکمیت رفتاری غیر اخلاقی در پیش گیرند. تکلیف حاکمیتی نیز که از سوی شهروندان خود فریفته می‌شود و مورد اعتماد آنان نمی‌باشد روشن است، از این رو به سادگی نمی‌توان میان اخلاق و سیاست حد و مرزی را قائل شد و قلمرو هر یک را تعیین کرد.

مقاله

نویسنده علی خانی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS