نویسنده: محمد منصور نژاد
اصلاحطلبی، گرایش معتدلانه میان حرکت «انقلابی» و «محافظه کارانه» است که در مقام نفی هر یک از دو گرایش اصالت وظیفه و اصالت نتیجه و درصدد جمع میان آن دو میباشد، بدین معنا که توجه به هر یک از آنها نباید سبب غفلت از دیگری شود و با ملاحظه نتیجه و مصالح، تکالیف از انعطاف پذیری لازم برخوردار باشند.
نویسنده با توجه به سیره نبوی و نحوه نزول تکالیف، معتقد است که از نگاه اسلامی، سیره اصلاحی رسول اکرم و قرآن و نیز سیره سایر معصومان جمع بین اصالت وظیفه و نتیجه است و اگر چه معصومان به مبارزه قهرآمیز و جنگ اقدام میکردند، اما اصل، چه در محتوای پیام و چه در شیوه اصلاحی آنها، بهکارگیری کلام و رعایت تدریج در اقدام عملی بوده است ولی چون آنان افراد محافظه کار و بیمسئولیتی نبودند، در شرایط ضروری و دفاعی دست به شمشیر برده و از کشتن و کشته شدن نیز دوری نمیکردند.
امام حسین(ع) نیز به عنوان یک مصلح دینی به دنبال وحدت بخشی بین وظیفه و نتیجه بود که این امر با توجه به مطالب ذیل قابل اثبات است: سیره حضرت در امر به معروف و نهی از منکر که با محاسبه، تدریج و عقلانیت و قرین به آثار و نتایج صورت میگرفت؛ توجه به عنصر زمان و مکان؛ اقدامات متفاوت و بیانات مختلف از آغاز نهضت تا کربلا. نگاهی که نویسنده محترم به موضوع دارند، طبعاً نمیتواند نگاه همه کسانی باشد که به بررسی و تحلیل حرکت امام حسین(ع) و اساساً موضوع اصلاحطلبی میپردازند. با این همه نگاه ایشان میتواند مورد توجه و حتی نقد قرار گیرد.
نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان یافته است: الف. مقدمه؛ ب. اشارهای گذرا به مصلحان و شیوههای اصلاحی در قرآن؛ ج. نسبت میان تکلیف و نتیجه در نهضت حسینی؛ د. نتیجهگیری.
الف. مقدمه: در آغاز سخن به عنوان مقدمه، تاملی بر بعضی مفاهیم کلیدی پژوهش و ارتباط بین آنها ضروری مینماید:
1. مفهوم تکلیف: در شرح لغوی، واژه «تکلیف» در «مجمع البحرین»، آمده، امری که بر تو دشوار است، سختی، مشقت و آنچه که در معرض ثواب و عقاب است را تکلیف گویند. «دهخدا» در «لغتنامه» ذیل واژه «تکلیف»، این کلمه را این گونه شرح کرده است: چیزی از کسی در خواستن که در آن رنج بود، زیاده از اندازه طاقت کار فرمودن کسی را، زحمت و سختی و دشواری و تصدیع و رنج و عذاب و اذیت و ستم و کار پرمشقت. هم او در ذیل واژه «وظیفه» در همان منبع نیز آن را معادل تکلیف، کاری که تکلیف دینداری کسی باشد، مطلق تکلیف، چیزی که برای هر کسی در روز مقرر باشد و ... آورده است.
در این نوشتار، کلمه «تکلیف»، معادل «وظیفه» و در مقابل حق (به معنای طلبکاری) به عنوان نوعی دَین، بدهکاری و مسئولیت به کار رفته است. بر این اساس، فردی که در زندگیش وظیفه و تکلیفمدار است، پیرو ایده «اصالت وظیفه» (Deontology cah)دانسته میشود. (در مقابل اصالت نتیجه). «فرهنگ آکسفورد»، واژه وظیفهشناسی (Deontology) را به تعهد، وظیفه، آن که متعهد است، دانش تکلیف یا وظیفه اخلاقی به کار گرفته که در این منبع نیز، تکلیف و وظیفه در یک معنا آمدهاند.
برای آشنایی بیشتر با نگرش اصالت وظیفه و محتوای مفهوم تکلیف، بیمناسبت نیست، با گوشههایی از دیدگاه یکی از معتقدان به این گرایش، یعنی کانت در احکام اخلاقی آشنا شویم. این متفکر بزرگ آلمانی در کتاب «مابعدالطبیعه اخلاق»، از جمله مینویسد: «آدمی باید سعادت خود را نه از روی میل، بلکه از روی وظیفه بجوید و از این رهگذر است که رفتار او در وهله نخست، ارزش راستین اخلاقی مییابد.» و توضیح میدهد که اگر بناست به راستی مفهومی دارای اهمیت و اعتبار قانونگذارانه باشد، فقط به شکل بایسته موکد و نه به هیچ رو به صورت فرض یا مشروط، باید بیان شود. از نگاه او «وظیفه»، ضرورت عمل کردن از سر احترام به قانون است.
2. مفهوم نتیجه: دهخدا ذیل همین واژه در «لغتنامه» مینویسد: ماحصل کار، چیزی که از چیز دیگر حاصل شده باشد، ثمر، بار، بر، اثر، حاصل، سود، ولد، نسل، فرزند، فایده، بهره، منفعت، نفع، ثمره، مکافات، پاداش، جزا، سرانجام، عاقبت، خاتمت و آخر. در این پژوهش، مراد از «نتیجه»، همان معانی ثمر، بار، حاصل و فایده بوده و کسی که در کارها، اصل را بر محصول و ثمره قرار میدهد، پیرو «اصالت نتیجه» نامیده شده است (در مقابل اصالت وظیفه). «فرهنگ آکسفورد، مفهوم اصالت نتیجه (Teleological) را این گونه شرح کرده است: راجع یا مستلزم نتیجه، مربوط به دلایل نهایی و پایانی، مربوط به مقاصد یا اهداف. مقصود از تفکر اصالت نتیجهای را در قالب اندیشه بعضی متفکران این نگرش بهتر میتوان توضیح داد. از جمله طرفداران این گرایش، «جرج ادوار مور»است که اصالت را به«لذت» میدهد. او در کتاب اخلاقش، ذیل بحث «مذهب اصالت فایده»، از جمله مینویسد، یک فعل وقتی و فقط وقتی درست است که فاعل نمیتوانست به جای آن فعل دیگری را (حتی اگر آن را انتخاب کرده بود) انجام دهد که بیش از فعلی که انجام داده است، لذت به بار آورد. یک فعل ارادی وقتی و فقط وقتی غلط است که فاعل میتوانست به جای آن فعل دیگری (حتی اگر آن را انتخاب کرده بود) انجام دهد، که بیش از فعلی که انجام داده است، لذت به بار آورد و ادامه میدهد، نخستین اصلی که نظریه ما به دست میدهد به اختصار تمام، چنین بیان کنیم: «یک فعل ارادی وقتی و فقط وقتی درست است که هیچ فعل ممکن دیگر برای فاعل در آن شرایط ممکن نبود لذت بیشتری به بار آورد. در همه موارد دیگر آن فعل غلط است.»( مور جرج ادوار، اخلاق، ترجمه اسماعیل سعادت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی (چاپ دوم)، 1375، ص18)او حتی ملاک واقعا درست بودن فعل در گذشته و حال و شرایط ممکن را بر اساس این پرسش دستهبندی میکند که آیا فاعل در شرایط مورد بحث میتوانست به جای آن، فعل دیگری انجام دهد که لذت بیشتری به بار آورد. اگر میتوانست آن فعل غلط و اگر نمیتوانست معلوم میشود که آن فعل واقعی درست بوده است، یا آن فعل ممکن اگر انجام مییافت درست بود.( همان، صص 9 ـ 28) و توضیح میدهد که افعال ارادی وقتی که درستاند، بدان سبب درستاند که حداکثر لذتی به بار میآورند.
3. مفهوم اصلاح: «دهخدا» در لغتنامه ذیل همین واژه آورده، راست کردن، به صلاح آوردن و نیکو کردن، ضد افساد، درست کردن، التیام دادن، به سامان آوردن، دور کردن تباهی و راست کردن چیزی، نیکویی کردن، احسان کردن، با هم آشتی دادن، اصلاح آوردن معیشت، فراهم آمدن قومی برای تصحیح رفع عیب و فساد چیزی، ترتیب و بند و بست و بهبود از بیماری.«راغب اصفهانی»، اصلاح را این گونه توضیح داده است: خداوند انسان را اصلاح میکند، یک بار از جهت آفرینش است که او را صالح میگرداند و از جهت دیگر، بعد از به وجود آمدن، فساد را از او میزداید و نهایتا به مصلحت او حکم میکند و برای هر یک از معانی به آیاتی استناد میکند. فرهنگ انگلیسی آکسفورد، واژه«اصلاح» (Refor mation) را به بهبود در شکل و خصوصیت، گزینش وجودی چیزها، موسسات و اعمال و غیره و تعبیر رادیکالی برای تاثیر بهتر بر مذهب سیاسی یا امور اجتماعی معنا کرده است.
در نوشتار حاضر که بحث از حرکتهای اصلاحی است، خوب است که معنای مصطلح متداول واژه اصلاحطلبی (Refor mism)نیز مورد توجه قرار گیرد. «آلن بیرو»، اصلاحطلبی را واژهای جدید میداند که یک ایدئولوژی و یا طرز تلقی سیاسی را مشخص میسازد. اصلاحطلبی، اعتقادی است مبنی بر اینکه جامعه با دگرگونیهای تدریجی و سطحی و همچنین با تصحیحی بطئی و پی در پی رو به بهبود میرود، بدون آنکه ساختهای اساسی مربوط به نظم مستقر، مورد تردید قرار گیرد.
( بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه: باقر ساروخانی، انتشارات کیهان، 1366، ص319، صص65 ـ 322) این معنا از اصلاحطلبی در مقابل محافظهکاری (Conser reatism) که خواهان استقرار نظم موجود، بدون هیچ روحیه انتقاد و تغییر است و نیز در مقابل مفهوم«انقلاب» (Rerolution) که تغییری ناگهانی و گاه خشونتبار با هدف تغییر بنیادی نظم موجود و خلق نظامی نو رخ میدهد، قرار گرفته(همان) و به تعبیر دقیقتر اصلاحطلبی، حرکتی مابین انقلاب و محافظهکاری است.
تفاوت اصلاح طلبی در فرهنگ دینی و فرهنگ سیاسی: اصلاحطلبی در فرهنگ دینی با اصلاحطلبی در علوم سیاسی و اجتماعی مفترقات و مشترکاتی دارد. مفترقات آنها عبارتند از: اول: توجه عمده در اصلاحطلبی دینی، تمرکز بر تغییر محتوایی و زدودن فساد و یا تحبیب قلوب و ... است، از اینرو گاه حرکتهای تند مصلحان نیز حرکتی اصلاحطلبانه تلقی میشوند و حال آنکه اصلاحطلبی مصطلح، نوعی روش حرکتی است که در مقابل تندروی (انقلاب) و کندروی (محافظهکاری) قرار گرفته و تمرکز و تاکیدش بر تدریجی و آهسته بودن حرکت است؛ دوم: اصلاحطلبی در لسان دینی حوزهای وسیع از سطوح فردی، گروهی تا سیاسی و اجتماعی و فراگیر دارد. از اینرو در لسان دینی ممکن است کسی طلب اصلاح در نفس خویش کند. مثلاً حضرت امیر میفرماید: «اعجز الناس من عجز عن اصلاح نفسه»؛( مستدرک، ج11، ص322، ح39) عاجزترین مردم کسی است که در اصلاح نفسش ناتوان باشد و یا اصلاح بین خانواده و دوستان که بدان اصلاح ذاتالبین گفته میشود، اما اصلاحطلبی در اصطلاح سیاسی ـ اجتماعی، عمدتا صبغه عام و فراگیر داشته و حیطه فردی، خانوادگی و گروهی را شامل نمیشود و اگر گروهی نیز اصلاحطلب است، ادعای اصلاح کل جامعه را دارد. در عین حال اصلاحطلبی در لسان دینی و اصلاحطلبی مصطلح در علوم سیاسی و اجتماعی، اشتراکاتی نیز میتوانند داشته باشند. از جمله: اول: میتوان شیوه مصلحانه دینی را از نزول کتاب که صبغه تدریجی و گام به گام دارد، تا شیوه عمل انبیاء و ائمه(ع) که تا حد امکان رعایت اعتدال، آرامش، صلحطلبی را مینمودند به این نکته بازگرداند که اصل در نگاه دینی و حرکت مصلحان، تدریج و تعدیل است، نه تندروی و کندروی و حرکتهای تند و بنیادی را موردی و استثنایی فرض کرد. با این تلقی، روش مصلحان دینی نیز به روش اصلاحطلبان سیاسی نزدیک میشود؛ دوم: اگر اصلاحطلبان، دیندار و مسلمان باشند، در روش تدریجی خودشان، اهتمام به ترمیم محتوای فهم دینی و عمل جامعه دینی دارند (عدالتخواهی، نفی ستم، اعاده حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... مردم) که در این صورت روش بامحتوا متلازم شده و اصلاحطلبی مصطلح، با اصلاحطلبی دینی، در حوزههای کلان و فراگیر مرتبط خواهند شد. به عبارت دیگر، اهداف اصلاحطلبی در هر دو معنا میتوانند با هم متداخل شده و وحدت بیابند. در نوشتار حاضر، مراد از اصلاح و اصلاحطلبی، توجه به نکات مشترک بین اصلاحطلبی دینی و سیاسی ـ اجتماعی است.
4. رابطه بحث اصالت وظیفه و اصالت نتیجه با اصلاحطلبی: از جهاتی میتوان بین اصلاحطلبی با دو نگرش اصالت وظیفه و نتیجه، پیوند برقرار نمود. در ابتدا لازم است با شاخصهای ملموستری نگرشهای اصالت وظیفه با اصالت نتیجه مورد مقایسه قرار گیرند:
الف) مکتب اصالت وظیفه، از آنرو که تکلیفمدار است و مسئولیت و وظیفه را جدی میگیرد، به نوعی مطلقگرایی در احکام و اعمال کشانده میشود که موقعیت زمانی و مکانی و سایر شرایط به ندرت در تغییر وظیفه تاثیر دارند؛ در مقابل نگرش اصالت نتیجه که فایده و سودمدارانه به موضوع مینگرد و تمایل جدی به نسبت در احکام و افعال داشته و بر وظیفه مشخصی پا نمیفشارد؛
ب) به تبع نکته قبل، در حالی که نگرش اصالت وظیفه به نوعی سختگیری، تعصب و عدم انعطافپذیری در مسائل و حوادث و احکام گرایش دارد، گرایش نگرش اصالت و نتیجهای بر تساهل، مدارا و انعطافپذیری بسیار بالاست؛
ج) از محصولات نکات قبلی آن است، در حالی که گرایش اصالت وظیفه به نوعی تندروی و افراطگرایی تمایل دارد، گرایش اصالت نتیجه به کندروی و تفریط در احکام، ارزشها و افعال منجر میگردد؛
د) و نهایت اینکه اصالت وظیفه میتواند به حرکت خشونتمدار و انقلابی منجر شود و حال آنکه اصالت نتیجهایها به نوعی سهلانگاری و محافظهکاری برای حصول به ثمره و فایده محصولی، گرایش دارند.
با توجه به این شاخصهها، حال ربط بین اصلاحطلبی و نگرشهای اصالت وظیفه و نتیجه، کار سختی نیست. اصلاحطلبی، نه محصول گرایش اصالت وظیفهای است و نه محصول کامل نگرش اصالت نتیجهای، بلکه راهی مابین این دو نگاه است و اصلاحطلب کسی است که به تعادل گرایش دارد و لذا از خشونت، تندروی، افراط و ... بالاصاله فاصله میگیرد (گرچه بالطبع گاه به خشونت نیز ممکن است تن در دهد.) و از طرف دیگر، انسانِ منفعتطلب محض و سودجوی خاص و بیمسئولیت نیست، بلکه وجه اهتمام او رفع کاستیها و مفاسد جامعه است و به دنبال تغییر آنها با روش تدریجی و بطئی است. اینجاست که راه اصلاحطلبی، طریقی بین نگرشهای اصالت وظیفه و اصالت نتیجهای و حرکتی متعادل و بینابینی است و با الهام از میانهروی شیعه در بحث «جبر و اختیار» که «لاجبر و لاتفویض، بل امر بین الامرین» شاید بد نباشد که مدعای شیعه در اصلاحطلبی را نیز با توجه به بحث حاضر بدین صورت بازسازی نمود:«لاوظیفة و لانتیجه: بل امر بین الامرین او طلب الاصلاح».
روزنامه رسالت، شماره 7149 ، 16/9/89، صفحه 6