كلمات كليدي : تاريخ، مختار، ابراهيم بن مالك اشتر، مهلب بن ابي صفره، مصعب بن زبير، محمد بن حنيفه
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
در سال 66 هجری و در پی مرگ مروان حکم، عبدالملک بن مروان به حکومت رسید، او به عبیدالله بن زیاد دستور داد تا با حمله به عراق آنجا را در اختیار خود بگیرد.[1] ابن زیاد به موصل حمله برد؛ عبدالرحمن بن سعید -استاندار مختار- از موصل به تکریت فرار کرد و سپس نامهای به مختار نوشته او را از موضوع باخبر کرد.[2] مختار گروهی از نیروهای زبده خود را به فرماندهی یزید بن انس، عازم نبرد با ابن زیاد کرد.[3] نیروهای یزید در «بنات تل» اردو زدند،[4] ابن زیاد که متوجه حضور آنان شده بود، گروهی را به مقابله با آنان فرستاد؛ در روز عرفه سال 66 هجری جنگ آغاز شد که با شکست نیروهای شامی خاتمه یافت.[5] بعد از شکست، عبیدالله گروهی دیگر را به مقابله نیروهای مختار فرستاد این گروه نیز در جنگ با نیروهای مختار متحمل شکست شده، فراری شدند.[6] بعد از این جنگ یزید بن انس که به شدت بیمار شده بود، دعوت حق را لبیک گفت و درگذشت.[7] نیروهای یزید بعد از اندکی درنگ و با دریافتن خبر حرکت عبیدالله بن زیاد با لشکر هشتاد هزار نفری شام، موقتاً عقبنشینی کرده منطقه را ترک کردند.[8] مرگ یزید و عقبنشینی سپاهیانش، شایعات بسیاری را در کوفه به همراه داشت.[9] مختار فوراً ابراهیم را به حضور طلبید و به او دستور داد که بیدرنگ با هفت هزار سپاهی خود را به نیروهای یزید بن انس برساند و هر جا آنان را دید تحت فرماندهی خویش قرار داده از همانجا به سوی دشمن حرکت کند.[10] ابراهیم بلافاصله حرکت کرد.
یوم السبیع و انتقام از قاتلین شهدای کربلا
خارج شدن ابراهیم و نیروهایش فرصت مناسبی را برای سران مخالف مختار در کوفه فراهم آورد تا با شورش علیه او طومار حکومتش را درهم پیچند.[11] از اینرو در خانه شبث بن ربعی تشکیل جلسه دادند و علیه مختار به توطئه پرداختند.[12] آنها ابتدا سعی کردند با مذاکره به مقصود خود نائل آیند، پس شبث نزد مختار رفت و از او به خاطر ترجیح دادن عجم بر عرب و ضایع ساختن حقوق آنها گله کرد.[13] مختار نیز ضمن سخنانی به او گفت: «اگر چنین کنم آیا حاضرید که در نبرد با بنیامیه و بنیزبیر مرا یاری دهید؟»[14] پس شبث ساکت شده از نزد مختار برخاست و دیگر برای مذاکره برنگشت.[15] ملاقات شبث با مختار در رسیدن مخالفان به مقصودشان، سودی نبخشید و آنان در نشستهای بعدی خود تصمیم به جنگ با مختار گرفتند، پس نیروهایشان را علیه مختار بسیج کرده به گردآوری نیرو و ساماندهی آنان پرداختند تا اینکه در ذیالحجه سال 66 هجری دست به شورش زدند.[16] مختار زمانیکه کاملاً در جریان توطئه اشراف کوفه قرار گرفت احساس کرد که بدون قدرت کافی و حضور ابراهیم نمیتواند کاری از پیش ببرد، از اینرو پیکی را روانه «ساباط» کرد تا خبر شورش کوفیان را به ابراهیم و نیروهایش برساند[17] و از آنان بخواهد که هرچه سریعتر به کوفه برگردند مختار نیز تا رسیدن ابراهیم برای معطل کردن اشراف نمایندگانی را به سوی آنان میفرستاد تا علت شورش و قیامشان را جویا شود[18] وضع بحرانی و حساس کوفه با رسیدن خبر آمدن ابراهیم اندکی آرام گرفت. مختار پس از ساماندهی نیروهایش در چهارشنبه 24 ذیالحجه سال 66 هجری با نیروهای اشراف کوفه درگیر شد این نبرد که با شدت خاصی در میدان سبیع کوفه در جریان بود، علیرغم پیروزی اولیه نیروهای اشراف کوفه، با پیروزی نهایی مختار و یارانش خاتمه یافت.[19] دشمن با تلفات سنگین قلع و قمع گردید و بسیاری از اشراف و مخالفان کوفه به بصره گریختند و در پناه مصعب بن زبیر در آمدند.[20] پس از درهم شکستن مخالفان کوفی، مختار تصمیم به قلع و قمع قاتلان امام حسین(ع) گرفت؛ فرمان صادر شد و عملیات آغاز شد تعداد زیادی از حاضرین در واقعه کربلا بدست مختار و نیروهایش کشته شدند[21] و بسیاری هم به بصره گریختند.[22]
یوم خازر
پس از قلع و قمع قاتلین اباعبدالله الحسین(ع)، مختار ابراهیم را به همراهی لشکری بیست هزار نفری برای مقابله با ارتش شام گسیل داشت ارتشی به استعداد 83 هزار مرد جنگی که با تجهیزات کامل در نهر خازر[23] مستقر شده بودند.[24]
با رسیدن سپاه ابراهیم به منطقه، جنگ سختی در این منطقه(نحر خازر) درگرفت.[25] این جنگ با شجاعت بینظیر ابراهیم و همرزمانش سرانجام با شکست شامیان و کشته شدن عبیدالله بن زیاد و حصین بن نمیر و....خاتمه یافت.[26] ابراهیم سر ابن زیاد و دیگر سران قوای شام را به سوی مختار فرستاد و او نیز این سرها را به حجاز فرستاد.[27] خبر کشته شدن عبیدالله و یاران همراهش اهل بیت پیامبر(ص) را غرق در شادی و سرور کرد.[28]
مختار ارتباط خود را با مدینه به طور مداوم برقرار نگه میداشت و مرتب محمد بن حنفیه را از امور و اقدامات خود آگاه میساخت و گاه اموال بسیار یا تحفهای ارزنده به خدمت امام سجّاد(ع) و محمد بن حنفیه و دیگر خاندان پیامبر(ص) پیشکش میکرد[29] که مادر زید شهید از جمله این هدایا بود.[30]
نامهنگاریهای مختار به ابن زبیر
گویا هدف مختار براندازی اساس حکومت اموی بود؛ اما مانع مهمی که پیشرو بود خطر عبدالله بن زبیر بود از اینرو سعی کرد با نوشتن نامه ابن زبیر را خام کرده تمام نیروهایش را در یک جبهه(نبرد با امویان) متمرکز سازد.[31] او نامههایی به عبدالله بن زبیر نوشته و در آن فرمانبرداری خود را از او اعلام کرد تا اینکه با اعزام گروهی از مأموران توسط عبدالملک مروان جهت جنگ با ابنزبیر فرصت مناسبی برای مختار فراهم آمد تا با فرستادن نیروهایی از شرّ عبدالله بن زبیر آسوده خاطر گردد. پس مختار طی نامهای به ابنزبیر چنین وانمود کرد که قصد کمک به ابن زبیر را دارد. او در این نامه نوشته بود که: «شنیدهام که فرزند مروان برای جنگ با تو لشکری فرستاده است، اگر مایل باشی تو را یاری کرده مدد خواهم رساند.»[32] ابن زبیر نیز به او نوشت: «اگر تو مطیع من هستی از مردم برای من بیعت بگیر و به فرستادن نیرو مبادرت کن.»[33] مختار فرصت را غنیمت شمرد و برای درهم کوبیدن ابن زبیر سپاهی هفتصد نفری را به فرماندهی شرحبیل بن ورس به حجاز فرستاد؛ اما ابن زبیر که از آمدن این سپاه جهت یاریاش تردید داشت و احتمال میداد که مختار از این کار طرحی دیگر بسته باشد، جهت امتحان وفاداری این گروه آنها را به ترفندی محک زد و چون از مقصود آنان مطمئن شد، با حملهای غافلگیرانه به اردوگاه ابن ورس، سپاه مختار را درهم کوبید و ابن ورس را به همراه هفتاد نفر از محافظانش به قتل رساند.[34] خبر کشته شدن ابن ورس و منهزم شدن سپاهش به مختار رسید؛ مختار نامهای به محمد بن حنفیه نوشته او را از موضوع آگاه کرد.[35]
قیام خشبیه
عبدالله بن زبیر به جهت خصومتش با بنیهاشم به شدت از آنان متنفر بود، بنیهاشم نیز علیرغم تمام فشارها و تهدیدهای ابنزبیر حاضر نشده بودند با او بیعت کنند.[36] ابنزبیر با آگاهی از ارتباط قوی بین مختار و محمد بن حنفیه بسیار نگران بود بنابراین تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده از محمد بن حنفیه و دیگر بنیهاشمیها و هوادارانشان بیعت بگیرد و در صورت امتناع همگی آنان را به قتل برساند. از اینرو محمد بن حنفیه را به همراه 19 نفر از بنیهاشم در تونل زمزم زندانی کرد و برایشان ضربالاجل تعیین کرده تعهد کرد اگر تسلیم نشده بیعت نکردید در همان تونل هیزم ریخته همه را زنده زنده به آتش خواهم کشید.[37] محمد بن حنفیه به توصیهی همراهان نامهای به مختار نوشت و او را از واقعه مطلع ساخت.[38] مختار نیز گروههایی که مجموعاً هفتصد و پنجاه نفر میشدند، جهت آزادی محمد بن حنفیه و همراهانش به مکه فرستاد.[39] نیروهای مختار پس از رسیدن به مکه با چوب دستیهایی موسوم به «کافرکوب» وارد مسجدالحرام شده با فریاد یا لثارات الحسین(ع) خود را به تونل زمزم رسانده محمد بن حنفیه و همراهانش را آزاد کردند و به منطقه امنی انتقال دادند.[40]
حرکت سپاه مصعب بن زبیر به سوی کوفه
بعد از شکست توطئه اشراف در یوم السبیع و متعاقب آن انتقام از قاتلان واقعه کربلا، بسیاری از اشراف و کسانی که در صحنه کربلا حضور داشتند به بصره گریختند آنان سرانجام موفق شدند با اصرار و پافشاری بسیار مصعب بن زبیر را برای جنگ علیه مختار متقاعد کنند؛[41] اما مصعب در ابتدا نبود فرماندهان ارشد خود را بهانه قرار داده به محمد بن اشعث یادآور شد که تنها با حضور مهلب بن ابیصفره در رأس سپاه بصره، بدین کار اقدام خواهد کرد.[42] مهلب که برای سرکوب خوارج به فارس رفته بود، در این منطقه به سرمیبرد مصعب به او نامه نوشته و او را احضار کرد؛ اما مهلب کار خراج را دست آویز خود قرار داده از آمدن امتناع ورزید مصعب نامه دیگری نوشت و بدست محمد بن اشعث داد، او این نامه را شخصاً به فارس برده به مهلب تحویل داد و از چیرگی بردگان بر امور کوفه گله کرد.[43] سخنان ابن اشعث سرانجام مهلب را راضی کرد که به همراه او به بصره بیاید. با آمدن مهلب به بصره و پیوستن او به سپاه مصعب، سپاه بصره رهسپار نبرد با شیعیان کوفه شد.[44]
مختار با اطلاع از این خبر، ضمن ایراد سخنانی حماسی، مردم را برای دفاع از کوفه برانگیخت. او توانست لشکری که بعضی از مورخان تعدادشان را تا شصت هزار نفر نیز برشمردند فراهم آورده احمر بن شمیط را به فرماندهی آنان گماشت.[45] مختار همچنین، رؤسای چهارگانه کوفه را که همراه ابراهیم بن مالک اشتر در جنگ با شامیان همراه او بودند[46] را نیز با ابن شمیط همراه کرد.[47]
در این جنگ ابراهیم در کنار کوفیان حاضر نبود گویا او در اواخر کار از نهضت مختار کناره گرفته بود از اینرو در حمله مصعب به کوفه تعلل و سستی ورزیده سرانجام هم در این جنگ حضور نیافت.[48]
نیروهای بصری و کوفی در منطقهای به نام «مزار» با یکدیگر درگیر شدند نبرد سختی درگرفت.[49] در پی حملات مکرر قوای مصعب بن زبیر ابن شمیط به شهادت رسید؛ لشکر کوفه شکست خورده متفرق شدند. بسیاری از نیروهای مختار در تعقیب و گریزهای نیروهای بصری کشته شدند.[50] تنها عده اندکی از آنان خود را به کوفه رسانده مختار را از این واقعه آگاه ساختند. مختار سپاهیان خود را جمع کرده در منطقهای به نام «حروراء» مستقر کرد تا جلوی پیشروی سپاه مصعب را بگیرد[51] با رسیدن نیروهای مصعب به منطقه نیروهای بصری شب هنگام گرفتار شبیخون سپاه مختار شده تعداد زیادی از آنان از جمله محمد بن اشعث کشته شدند.[52] با بر آمدن روز دو طرف سپاه خود را سازمان داده جنگ سختی بین دو طرف آغاز شد؛ اما باز هم نیروهای کوفه شکست خوردند و مختار با تعدادی از یارانش به کوفه بازگشت و در دارالاماره پناه گرفت.[53]
شهادت مختار
سپاهیان مصعب بن زبیر کوفه را تصرف کردند و دارالاماره را به محاصره گرفتند در این محاصره که گفته شده چهار ماه به طول انجامید[54] راه آب و غذا بر مختار و یارانش بسته شد[55] و مختار و نیروهایش از بیغذایی و بیآبی و نیز فشار جنگ رو به ضعف نهادند. مختار سعی فراوان کرد تا محاصره شدگان را به قیام و خروج از دارالاماره وادار نماید؛[56] اما آنها توجهی نکردند مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران خود که مورخان تعدادشان را 19 نفر برشمردهاند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛[57] اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار نیز توسط دو برادر حنفی[58] در شانزدهم رمضان سال67 هجری، پس از 18 ماه امارت،[59] در سن 67 سالگی کشته شد.[60] سرش را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله فرستاد. دست او را قطع کرده و به دار کشیدند او همچنان بر دار بود تا اینکه حجاج بن یوسف ثقفی پس از ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.[61]
خاتمه
اگر چه این قیام به جهت مقوله انتقامش از قاتلین ابا عبدالله الحسین(ع) وجههی بسیار خوشآیندی نزد عموم شیعیان یافته و تعریف و تمجیدهای بسیاری از او در برخی کتب و منابع شیعی به عمل آمده با این حال برخی ابهامات و سئوالات موجود در این قیام نباید از دیده دور انگاشته شود، سئوالاتی که همچنان لاینحل مانده، جوابی برای آن عنوان نشده است؛ سئوالاتی مانند:
1- آیا نامهای که مختار به جهت پیوستن ابراهیم بن مالک اشتر به قیامش نشان داده واقعاً نامهی محمد بن حنیفه بوده یا نه نامهای بوده که مختار برای راضی کردن ابراهیم برای پیوستن به قیامش، جعل کرده است؟ در صورت جعل چنین نامهای آیا مختار از سوی محمد بن حنفیه مأذون به چنین کاری بوده که آنچه که برای استحکام قیامش صلاح میداند، انجام دهد یا خیر؟
2- چرا ابراهیم در اواخر قیام از او کناره گرفته، چرا با اینکه تمامی همراهان ارشد ابراهیم در نبرد یوم خازر از موصل برگشتند و به مختار پیوستند؛ اما ابراهیم را در چنین جنگ حساسی در کنار مختار حاضر نمیبینیم؟ چرا بعد از شکست اولیه مختار از سپاه مصعب بن زبیر و جریان محاصره شدن مختار در دارالاماره که مدت آن را تا چهار ماه نوشتهاند، ابراهیم علیرغم نامههای پی در پی مختار جهت استمداد از او، وقعی ننهاده حاضر به کمک مختار نشده است؟[62] آیا جدایی ابراهیم از مختار بواسطه فاصله گرفتن مختار از اهداف مقدس اولیهاش بود؟ آیا رفت و آمدهای دوستانه و گرم گرفتنهای صمیمانه مختار با برخی اعراب معاند، کما اینکه در برخی از کتابها بدان اشاره شده است[63] موجب سرخوردگی یاران اصیل انقلاب از جمله ابراهیم شده بود؟
3- چرا رفاعة بن شداد از رهبران قیام توابین و یکی از سران پنجگانه شیعه با اینکه از اولین کسانی بود که با مختار بیعت کرده بود در میان راه از او رو برگردانده در جنگ میدان مریسیع در صف دشمنان مختار حضور مییابد و تا زمانی که یکی از میان سپاه اشراف کوفه ندای «یا لثارات عثمان» سر نداده بود، او همچنان بر این حضور اصرار میورزیده است؟[64]